عملیات طوفانالاقصی و روند عادیسازی
عملیات سهمگین “طوفان الاقصی” توجه کانونهای رسانهای و تحلیلی را به خود جلب کرده و کماکان پیرامون ابعاد، اهداف و پیامدهای آن اظهارنظرهای متعددی صورت میگیرد. برخی تحلیلگران علت اصلی عملیات مقاومت فلسطین علیه رژیم صهیونیستی را در این مقطع زمانی، با هدف تخریب روند عادیسازی روابط اعراب و اسرائیل از سوی جبهه مقاومت (با محوریت جمهوری اسلامی ایران) ارزیابی میکنند؛ به ویژه آن که تلاشهای مربوط به توافق صلح بین رژیم صهیونیستی و عربستان سعودی، بیش از گذشته تشدید شده است.
تحلیل محافل و رسانههای مخالف این است که عادیسازی مناسبات رژیم صهونیستی و عربستان سعودی به مثابه ضربهای هولناک بر پیکره مقاومت خواهد بود که حلقه فشار و منزوی سازی این محور را تکمیل کرده و منطقه وارد نظم نوینی خواهد شد که قطعاً خوشایند ایران نخواهد بود؛ لذا جمهوری اسلامی همه تلاش خود را به کار بسته تا عادیسازی دو طرف شکل نگیرد و با توجه به ملاحظات و محدودیتهای کار دیپلماسی به ویژه در سایه بهبود روابط تهران با ریاض؛ بهترین گزینه شعلهور کردن جنگ از طریق هدایت و حمایت گروههای مقاومت فلسطین (و در صورت لزوم سایر گروهها مانند حزبالله) است؛ نبردی که میتواند روندها و معادلات موجود را دچار تغییر و تحول هر چند به شکل موقت نماید.
این رسانهها به آخرین هشدار رهبر معظم انقلاب نسبت به روند عادیسازی و تعبیر شرط بندی روی اسب بازنده و نیز استقبال مقامات و رسانههای رسمی جمهوری اسلامی ایران از عملیات غزه استناد کرده و آن را چراغ سبز ایران به حمله اخیر حماس قلمداد کردهاند. واقعیت این است که عملیات بیسابقه حماس علیه اسرائیل در اطراف غزه که یک پیروزی بزرگ و شکستی مفتضحانه را برای رژیم غاصب رقم زد، بیش از همه در پاسخ به سیاستهای توسعهطلبانه و تجاوزات تلآویو در کرانه باختری و به ویژه حریم مسجد الاقصی بوده و به همن دلیل عملیات اخیر به طوفانالاقصی نامگذاری شده است.
در واقع مقاومت فلسطین از مدتها پیش مشغول طراحی دقیق این عملیات ترکیبی و آمادهسازی برای اجرای موفق آن بوده و بیشترین اهتمام حماس معطوف به معادلات داخلی و میدانی بوده است. با این حال عملیاتی در این سطح و حجم قطعا خالی از تبعات متعدد جانبی اعم از داخلی، منطقهای و بینالمللی نخواهد بود و همه اطراف از جمله آمریکا و اسرائیل و خصوصاً عربستان سعودی را در پروژه عادیسازی روابط با اسرائیل دچار تامل و بازنگری نموده و حداقل این است که روند سازش تا اطلاع ثانوی به تاخیر خواهد افتاد.
اکنون مقامات سعودی بر سر دوراهی قرار گرفتهاند که آیا به سمت انعقاد توافق آشتی با تلآویو حرکت کنند یا مترصد وضعیت غزه و تحولات شتابنده میدانی و واکنش اسرائیل و وضعیت فلسطینیها باشند؛ فلسطینیهایی که در عملیات اخیر دست برتر را یافته و در عین حال در معرض اقدامات تلافیجویانه اسرائیل هستند. موضع ریاض دعوت به توقف جنگ و آرامش در اراضی اشغالی است و این نشانگر آن است که سعودیها در این جنگ حداقل موضع بیطرفانه دارند؛ لذا هرگونه تلاش برای بازگشت به چرخه سازش با این موضعگیری در تعارض میافتد.
بنابراین، سعودیها به طور طبیعی منتظر آنند تا غبار جنگ فرونشیند و ببینند نتایج جنگ به کدامین سمت سوق خواهد یافت. قطعاً با توجه به نشانههای برتری مقاومت فلسطین در این معرکه، تن دادن به سازش با اسرائیل نوعی خودزنی محسوب میشود که بعید است مقامات سعودی این ریسک را انجام دهند.
حتی اگر عربستان نسبت به توافق صلح با رژیم صهیونیستی جدی باشد، مقاومت فلسطین با عملیات بینظیر خود شرایط را برای امتیازگیری از اسرائیل مهیا کرده و سعودیها اگر چنان که مدعی پایبندی به آرمان فلسطین باشند، دستکم میتوانند مفاد طرح صلح عربی سال ۲۰۰۲ (ناظر به استیفای حقوق فلسطینیها) را بر سر میز مذاکره با آمریکاییها و اسرائیلیها مطرح کرده و به عبارتی قیمت عادیسازی را برای طرف مقابل بالا ببرند.
منبع: پایگاه خبری تحلیلی بصیرت
عیان شدن چندباره آسیبپذیری دفاعی رژیم صهیونسیتی
حمله غافلگیرکننده نیروهای حماس به رژیم صهیونسیتی، به سرعت بدل به بمب خبری در محافل سیاسی جهان گردید. در این حمله فرودگاهها و مواضع نظامی صهیونیستها با ۵ هزار راکت هدف قرار قرار گرفتند. در پی این حملات راکتی صبحگاهی که بیش از ۳۰ دقیقه به طول انجامید، به میلیونها اسرائیلی دستور داده شد که در پناهگاههای بمب در خانهها و ساختمانهای مسکونی خود بمانند.
این حمله راکتی مثل دفعات گذشته نشان داد سپر دفاع موشکی رژیم صهیونسیتی موسوم به گنبد آهنین، با وجود بارها ترمیم و رفع ایراد، هنوز قادر به حفاظت از آسمان سرزمینهای اشغالی نیست. در عین حال طبق گزارشات، دهها تن از نیروهای شبهنظامی حماس توانستند از مرزهای بهشدت مستحکم اسرائیل عبور کرده و وارد خاک آن شوند. این حملات غافلگیرانه در حالی رخ میدهد که اسرائیل را در حال سپری کردن تعطیلات خود بوده است.
در این ایامی که کشورهای عربی و به ویژه عربستان سعودی، در خوف و رجای عادیسازی روابط با رژیم صهیونسیتی هستند، پیام واقعه اخیر، عیان شدن چندباره آسیبپذیری دفاعی رژیم صهیونسیتی است. این آسیبپذیری در حالی خود را نشان میدهد که گروههای شبه نظامی مثل حماس و حزب الله لبنان با حداقل تجهیزات و با تکیه بر فنون جنگ نامتقارن بر قوای سازمان یافته و مجهز به تسلیحات غربی رژیم صهیونسیتی فائق آمدهاند.
در عین حال رژیم صهیونسیتی با مساحتی قریب به بیست هزار کیلومتر، به طور ماهوی فاقد عمق استراتژیک محسوب میشود در برابر حملات نظامی آسیبپذیری زیادی دارد. به علاوه اینکه رژیم صهیونسیتی در حالی بین سرزمینهای اسلامی پیرامون خود با صدها میلیون جمعیت قرار گرفته است که جمعیت آن به ده میلیون نفر نمیرسد. با وجود اینها، آنچه موجب قدرتنمایی کاذب رژیم صهیونسیتی در این سالها شده، حمایت همه جانبه غرب به ویژه آمریکا از آنان است.
در واقع عملیات اخیر حماس این اعتماد به نفس و خودباوری را به کشورهای عربی خواهد داد که اگر اتحاد اسلامی و ایمان به مبانی دین مبین اسلام محور قرار گیرد، هیمنه رژیم صهیونسیتی فروخواهد ریخت.
در عین حال توافقاتی برای عادیسازی روابط مثل پیمان ابراهیم، بین دولتها صورت گرفته است و ملتهای اسلامی عموماً با چنین وضعیتی توافق ندارند. این مسأله در شبکههای اجتماعی، جام جهانی قطر و محتوای هنری و ادبی مردم مسلمان منطقه قابل مشاهده است. تحت فشار قرار دادن رژیم صهیونسیتی از دست اتفاقاتی که توسط حماس رخ داد، میتواند تا به رسمیت شناختن حقوق مردم فلسطین و دست برداشتن از سیاستهای راستگرایانه امثال حزب لیکود، برای مهار این رژیم موثر واقع شده و الهامبخش سایر مسلمانان باشد.
در اولین نشانه تاثیرگذاری حمله به رژیم صهیونسیتی، عربستان سعودی ضمن اشغالگر خطاب کردن رژیم صهیونسیتی، این حمله را نتیجه خشونتهای سالهای گذشته صهیونیستها قلمداد کرد. مسألهای که تاثیر فوری این عملیات را در منطقه نشان میدهد.
بصیرت
من عاشق مبارزه با صهیونیست هستم
#صهیونیسم
#ما_عاشق_مبارزه_با_صهیونیست_هستیم
تلاش برای فتنهای دیگر...#آرمیتا_گراوند
این روزها شاهد هستیم که همچون سال گذشته و فتنه مهسا امینی، برخی سران اروپایی و آمریکایی در حادثهای که برای آرمیتا گراوند رخ داده، واکنشهایی ایران ستیزانه نشان داده و بیمیل نیستند که بار دیگر از آبی که خود گلآلود میکنند
از سال ۱۴۰۱ نتیجه جنگ نرم و ترکیبی که دشمن علیه جمهوری اسلامی ایران به راه انداخت، این بود که در فاصله زمانی یک سال دو اتفاق مشابه رخ داد که در این گزارش سعی داریم به مقایسه این دو واقعه بپردازیم. مهسا امینی و آرمیتا گراوند.
مهسا امینی که حالا همه او را میشناسند، دختر اهل سقز کردستان با مذهب تسنن که ماجرای بیهوشی و نهایتاً فوت تاثر انگیز او هنگام حضور در یکی از مراکز پلیس، بازار دروغپردازی و شایعهسازیهای ضدانقلاب را گرم کرد؛ اما سؤال اینجاست که کدام رسانه برای نخستین بار خبر مربوط به مهسا امینی و بستری شدن وی در بیمارستان کسری را منتشر کرد؟
اطلاعیه مراسم سخنرانی به صورت برخط
کلیپ صوتی کوتاه-باموضوع پیامبر اکرم صلی الله علیه وآله
دوره مدینه، فصل دوم دوران بیستوسه ساله رسالت پیغمبر است. سیزده سال در مکه، فصل اوّل بود - که مقدمه فصل دوم محسوب میشود - و تقریباً ده سال هم دوران مدینه پیغمبر است که دوران شالودهریزی نظام اسلامی و ساختن یک الگو و نمونه از حاکمیّت اسلام برای همه زمانها و دورانهای تاریخ انسان و همه مکانهاست. البته این الگو، یک الگوی کامل است و مثل آن را دیگر در هیچ دورانی سراغ نداریم؛ لیکن با نگاه به این الگوی کامل، میشود شاخصها را شناخت. این شاخصها برای افراد بشر و مسلمانها علامتهایی است که باید به وسیله آنها نسبت به نظامها و انسانها قضاوت کنند. هدف پیغمبر از هجرت به مدینه این بود که با محیط ظالمانه و طاغوتی و فاسد سیاسی و اقتصادی و اجتماعیای که آن روز در سرتاسر دنیا حاکم بود، مبارزه کند و هدف، فقط مبارزه با کفّار مکه نبود؛ مسأله، مسأله جهانی بود. پیامبر اکرم این هدف را دنبال میکرد که هرجا زمینه مساعد بود، بذر اندیشه و عقیده را بپاشد؛ با این امید که در زمان مساعد، این بذر سبز خواهد شد. هدف این بود که پیام آزادی و بیداری و خوشبختی انسان به همه دلها برسد. این جز با ایجاد یک نظام نمونه و الگو امکانپذیر نبود؛ لذا پیغمبر به مدینه آمد تا این نظام نمونه را به وجود آورد. اینکه چقدر بتوانند آن را ادامه دهند و بعدیها چقدر بتوانند خودشان را به آن نزدیک کنند، بسته به همّت آنهاست. پیغمبر نمونه را میسازد و به همه بشریت و تاریخ ارائه میکند.
پیغمبر وارد مدینه شد تا این نظام را سرِ پا و کامل کند و آن را برای ابد در تاریخ، به عنوان نمونه بگذارد تا هر کسی در هر جای تاریخ - از بعد از زمان خودش تا قیامت - توانست، مثل آن را به وجود آورد و در دلها شوق ایجاد کند تا انسانها به سوی چنان جامعهای بروند. البته ایجاد چنین نظامی، به پایههای اعتقادی و انسانی احتیاج دارد. اوّل باید عقاید و اندیشههای صحیحی وجود داشته باشد تا این نظام بر پایه آن افکار بنا شود. پیغمبر این اندیشهها و افکار را در قالب کلمه توحید و عزّت انسان و بقیه معارف اسلامی در دوران سیزده سال مکه تبیین کرده بود؛ بعد هم در مدینه و در تمام آنات و لحظات تا دم مرگ، دائماً این افکار و این معارف بلند را - که پایههای این نظامند - به این و آن تفهیم کرد و تعلیم داد. دوم، پایهها و ستونهای انسانی لازم است تا این بنا بر دوش آنها قرار گیرد - چون نظام اسلامی قائم به فرد نیست - پیغمبر بسیاری از این ستونها را هم در مکه به وجود آورده و آماده کرده بود. یک عدّه، صحابه بزرگوار پیغمبر بودند - با اختلاف مرتبهای که داشتند - اینها معلول و محصول تلاش و مجاهدت دوران سخت سیزدهساله مکه بودند. یک عدّه هم کسانی بودند که قبل از هجرت پیغمبر، در یثرب با پیام پیغمبر به وجود آمده بودند؛ از قبیل سعدبنمعاذها و ابیایّوبها و دیگران. بعد هم که پیغمبر آمد، از لحظه ورود، انسانسازی را شروع کرد و روزبهروز مدیران لایق، انسانهای بزرگ، شجاع، با گذشت، با ایمان، قوی و بامعرفت به عنوان ستونهای مستحکم این بنای شامخ و رفیع، وارد مدینه شدند. هجرت پیغمبر به مدینه - که قبل از ورود پیامبر به این شهر، یثرب نامیده میشد و بعد از آمدن آن حضرت، مدینةالنّبی نام گرفت - مثل نسیم خوش بهاری بود که در فضای این شهر پیچید و همه احساس کردند کأنّه گشایشی بهوجود آمده است؛ لذا دلها متوجّه و بیدار شد. وقتی که مردم شنیدند پیغمبر وارد قُبا شده است - قُبا نزدیک مدینه است و آن حضرت پانزده روز در آنجا ماند - شوق دیدن ایشان روزبهروز در دل مردم مدینه بیشتر میشد. بعضی از مردم به قُبا میرفتند و پیغمبر را زیارت میکردند و برمیگشتند؛ عدّهای هم در مدینه منتظر بودند تا ایشان بیاید. بعد که پیغمبر وارد مدینه شد، این شوق و این نسیم لطیف و ملایم، به توفانی در دلهای مردم تبدیل شد و دلها را عوض کرد. ناگهان احساس کردند که عقاید و عواطف و وابستگیهای قبایلی و تعصّبات آنها، در چهره و رفتار و سخن این مرد محو شده است و با دروازه جدیدی به سوی حقایق عالم آفرینش و معارف اخلاقی آشنا شدهاند. همین توفان بود که اوّل در دلها انقلاب ایجاد کرد؛ بعد به اطراف مدینه گسترش پیدا کرد؛ سپس دژ طبیعی مکه را تسخیر کرد و سرانجام به راههای دور قدم گذاشت و تا اعماق دو امپراتوری و کشور بزرگِ آن روز پیش رفت؛ و هرجا رفت، دلها را تکان داد و در درون انسانها انقلاب به وجود آورد. مسلمانان در صدر اسلام، ایران و روم را با نیروی ایمان فتح کردند. ملتهای مورد هجوم هم به مجردی که اینها را میدیدند، در دلهایشان نیز این ایمان به وجود میآمد. شمشیر برای این بود که مانعها و سرکردههای زر و زورمدار را از سر راه بردارد؛ والّا تودهی مردم، همه جا همان توفان را دریافت کرده بودند و دو امپراتوری عظیم در آن روزگار - یعنی روم و ایران - تا اعماقِ خودشان جزو نظام و کشور اسلامی شده بودند. همه اینها چهل سال طول کشید؛ ده سالش در زمان پیغمبر بود؛ سی سال هم بعد از پیغمبر.