پاورپوینت عزاداری سیدالشهدا ازمنظررهبرانقلاب
پاورپوینت سخنان امام خامنه ای مدظله العالی در مورد عزای سیدالشهدا
حر در آستانه امتحانی سرنوشت ساز
خداوند در قرآن کریم با صراحت تمام بیان میکند که تمام مدعیان ایمان امتحان خواهند شد، هیچگاه رها نبوده و نیستند: «أَحَسِبَ النَّاسُ أَنْ يُتْرَكُوا أَنْ يَقُولُوا آمَنَّا وَهُمْ لا يُفْتَنُون [عنکبوت/۲] آيا مردم پنداشتند كه تا گفتند ايمان آورديم رها مى شوند و مورد آزمايش قرار نمى گيرند».
و فرموده دنیا زیباست و این زیبایی برای امتحان بندگان است: «إِنَّا جَعَلْنَا مَا عَلَى الأرْضِ زِینَهً لَهَا لِنَبْلُوَهُمْ أَیُّهُمْ أَحْسَنُ عَمَلا [کهف/۷] ما آن چه را روی زمین است زینت آن قرار دادیم تا آنها را بیازماییم کدامینشان بهتر عمل می کنند».
و نیز خداوند بیان داشته که علت امتحان بندگان، شناسایی مجاهدان و صابران است: «وَلَنَبْلُوَنَّکُمْ حَتَّى نَعْلَمَ الْمُجَاهِدِینَ مِنْکُمْ وَالصَّابِرِینَ [محمد/۳۱]و هر آينه شما را بيازماييم تا مجاهدان و شكيبايان- پايداران- شما را معلوم كنيم». با این وجود باز عدهای امتحان الهی را فراموش میکنند و خود را به هلاکت ابدی دچار میسازند. گاهی نیز شکست در امتحان خدا برابر با از دست دادن جانشین الهی؛ پیامبر یا امام است. این نکته را امام حسین (علیهالسلام) در اولین سخنرانی خود در کربلا اعلام داشتند. در این مطلب ضمن بیان نحوه ورود امام به کربلا به بیان درسهایی از آن میپردازیم.
تا کربلا
عبیداللهبنزیاد وقتی از حرکت حضرت اباعبداللهالحسین (علیهالسلام) به کوفه آگاه شد، ۴۰۰۰ نفر را برای جلوگیری از حرکت امام به منطقه اعزام کرد. کاروان امام و سپاهیان ابنزیاد به فرماندهی حربنیزیدریاحی در بین منزلگاه شراف و ذوحسم به یکدیگر رسیدند.[۱] امام آنها و اسبان آنها را سیراب کرد. با یکدیگر نماز میخواندند و به امام اقتدا میکردند. منزل به منزل هم با هم به سوی کوفه رهسپار بودند. تا اینکه پیک، نامه ابن زیاد را برای حر آورد. در نامه ابن زیاد دستور داده بود: چون نامه من به تو رسید و فرستاده من نزد تو آمد، بر حسین(ع) سخت گیر، و او را فرود نیاور مگر در بیابان بیحصار و بدون آب. به فرستادهام دستور دادهام از تو جدا نشود تا خبر انجام دادن فرمان مرا بیاورد، والسلام[۲]
با وجود نامه ابنزیاد حضرت امام حسین (علیهالسلام) به راه خود ادامه داد، حر هم سپاهیانش را راهی کرد تا اینکه به کربلا رسیدند. در آن منزل حر اجازه حرکت را دیگر نداد و جلوی کاروان امام را گرفت.
ظهر دوم محرم
ظهرگاه پنجشنبه، دوم محرم سال ۶۱ هجری قمری کاروان امام به کربلا وارد شد.[۳] حر به امام گفت: همین جا فرود آیید که فرات نزدیک است. امام نام مکان را پرسیدند. گفتند: کربلا. امام فرمود: اینجا، جایگاه کَرْب (رنج) و بَلاست. پدرم هنگام حرکتش به سوی صفین، از اینجا گذشت و من با او بودم. ایستاد و از نام آن پرسید. نامش را به او گفتند. پس فرمود: اینجا، جایگاه فرود آمدن مَرکبهایشان، و اینجا، جایگاه ریخته شدن خونهایشان است. موضوع را پرسیدند. فرمود: کاروانی از خاندان محمد(صلیاللهعلیهوآله)، اینجا فرود میآیند.[۴]
در ادامه امام حسین (علیهالسلام) فرمودند: «هَذا مَوضع كَربٍ وبَلاء، انزلوا، هَاهُنا مَحطُّ رِحالِنا، ومَسفَكُ دِمائِنَا، وهَاهُنا مَحلُّ قبورِنا ، بِهَذا حدَّثني جَدِّي رسول الله ( صلى الله عليه وآله)[۵] اینجا جایگاه رنج و بلا است. فرود آیید. اينجا محل بارنهادن ما و ريخته شدن خون ماست و اينجا محل قبور ماست، اين گونه جدم رسول خدا صلي الله عليه و آله بر من بيان فرمود.
سپس امام فرمودند: «اَلنَّاسُ عَبِیدُ الدُّنْیا وَ الدِّینُ لَعْقٌ عَلَی أَلْسِنَتِهِمْ یحُوطُونَهُ مَا دَرَّتْ مَعَایشُهُمْ فَإِذَا مُحِّصُوا بِالْبَلَاءِ قَلَّ الدَّیانُونَ[۶] مردم بندگان دنیا هستند و دین لقلقه زبانشان؛ حمایت و پشتیبانی از دین تا آنجاست که زندگیشان در رفاه است پس هرگاه بلاء و سختی حادث شود دینداران کم میشوند».
این سخن امام حسین (علیهالسلام)،سخن بسیار مشهور است که به ما هشداری جدی میدهد. در این فرمایش حضرت فرمودند که نباید به ظواهر توجه کرد. در ظاهر همه بندگان خدا، همه دوستدار اهل بیت و در روزگار ما همه منتظر امام زمان (عجلاللهفرجه) اند. اما در واقع مسئله به نوعی دیگر است. این مردمی که فکر میکنند بندگان خدا هستند وقتی پایشان به میدان امتحان الهی باز شود و بین دوراهی دنیاپرستی و خداپرستی قرار بگیرند آن وقت است که عیار ایمانها معیّن میشود.
امام حسین (علیهالسلام) این هشدار را به تمام مدعیان میدهد که مراقب باشند، دچار ادعاهای دروغین نشوند. ادعاهایی از جنس دروغ و دروغهایی که خودشان هم آنها را باور کنند. مشکل کوفیان همین مسئله بود. آنها با اصرارهای فراوان ادعا کردند منتظر امام حسین (علیهالسلام) اند. برای امام دعوتنامه فرستادند، ادعای تشیع کردند، ندای العجل العجل سر دادند و گفتند:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ. إِلَى الْحُسَیْنِ بْنِ عَلِیٍّ مِنْ شِیعَتِهِ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُسْلِمِینَ أَمَّا بَعْدُ فَحَیَّهَلَا فَإِنَّ النَّاسَ یَنْتَظِرُونَکَ لَا رَأْیَ لَهُمْ غَیْرُکَ فَالْعَجَلَ الْعَجَلَ ثُمَّ الْعَجَلَ الْعَجَلَ وَ السَّلَامُ.[۷] به نام خداوند بخشنده و مهربان. نامهای است به حسین بن علی از سوی شیعیان او از مؤمنان و مسلمانان. امّا بعد، بشتاب، زیرا که مردم منتظر شما هستند و همه بر شما اتفاق نظر دارند، پس بشتاب بشتاب! و باز بشتاب بشتاب! والسلام.
درسهایی برای امروز
از ظهر دوم محرم سال ۶۱ تا ظهر عاشورای ۶۱، امام حسین(علیهالسلام) به سپاه ۴۰۰۰ نفری کوفیان فرصت داد تا بیاندیشند چرا دیندار واقعی نیستند؟ به این فکر کنند که آیا ارزش دارد نوه پیامبراکرم (صلیاللهعلیهوآله) را قربانی طمعهای دنیایی خود کنند؟ حتی امام به آنها هشدار داد که این میدان امتحان الهی است و دلسوزانه آنها را آگاه کرد؛ اما آنها بر باطل خود پافشاری کردند و نتیجه تنهایی و غربت امام حسین (علیهالسلام) میان گودی قتلگاه شد.
و این روزها که عصر غیبت آخرین امام، حضرت ولیعصر (علیهالسلام) است؛ هر روز و نهایتاً هر صبح جمعه ندای العجل العجل در کوچه و خیابان طنین انداز میشود. ندایی که برخاسته از شیعیانی منتظر است. اما این نداها تا به امروز بدون جواب مانده است. چرا؟ آیا دعوتهای ما نیز ادعاهای دروغی است که خودمان هم آنها را باور کردیم؟ و خدا دیگر نمیخواهد آخرین بازمانده از نسل امامت مانند جدش اباعبدالله (علیهالسلام) در گودال غربت و تنهایی شهید شود.دوم آیا وقت آن نرسیده که در وجود خود جستجویی کنیم تا بفهمیم جنس ادعای ما از کدام نوع است، راستین یا دروغین؟ هنگامه امتحان ما کدامین راه را انتخاب میکنیم: بندگی خدا و یاری امام زمان (علیهالسلام) یا بندگی دنیا و یاری دشمنان؟
پینوشت
[۱] . طبری، تاریخ الامم و الملوک، ج۵، ص۴۰۰
[۲] . همان، ج۵، ص۴۰۸
[۳] . همان، ج۴، ص۵۲
[۴] . مقرم، مقتلالحسین(ع)، ص۱۹۲
[۵] . سیدبنطاووس، اللهوف، ص ۳۵
[۶] . خوارزمی، مقتلالحسین، ج۱، ص۳۳۷
[۷] . تاریخ طبری، ج ۴، ص ۲۶۲
چرا امام حسین (ع) خانواده خود را به کربلا برد؟!
از چه وقت لباس مشکی بین مسلمانان رواج پیدا کرد؟
لباس سیاه مانند دیگر رنگ ها از ابتدا در میان مسلمانان وجود داشت و در عزاداری ها نیز مورد استفاده قرار می گرفت. وقتى حسین بن على(ع) کشته شد زنان بنی هاشم لباس مشکى پوشیدند. از گرما و سرما شکایتى نداشتند. حضرت على بن الحسین(ع) به علت این که آنان ماتم زده بودند براى ایشان غذا می فرستاد.[1]
اما این که چرا مردم در مصیبت ها و عزاداری ها لباس سیاه بر تن می کنند، یا پرچم های سیاه برپا می نمایند؛ دلیلش این است که رنگ سیاه شاد نیست، از این جهت با مصیبت زدگی هماهنگ است. این مسئله نه تنها میان ایرانیان و مسلمانان، بلکه در کشورهای دیگر نیز رواج داشته و جزو سنّت ها و فرهنگ های کشورها است.
اینک به روایاتی اشاره می شود که از آنها پیشینه پوشیدن لباس سیاه در عزاداری ها فهمیده می شود:
1. رسول اکرم(ص) در آستانه رحلت خود سیاه پوشیده بودند؛ امام صادق(ع) در این باره می فرماید: «رسول خدا هنگام رحلت پیراهنی سیاه بر تن کرده بود».[2]
2. بعد از شهادت امام علی(ع)، عبدالله بن عباس به سوی مردم بیرون آمد و گفت: امیرالمؤمنین از میان ما رفت و برای خود جانشینی گذاشت که اگر دوست دارید به سوی شما بیرون آید، وگرنه کسی را بر کسی [اجباری] نیست. مردم به گریه افتادند و گفتند: بیرون آید، پس امام حسن(ع) در حالی که جامه های سیاه پوشیده بود به سوی مردم بیرون آمد و برای آنان خطبه خواند.[3]
3. سکینه دختر امام حسین(ع) خطاب به یزید گفت: «دیشب خواب دیدم که … خادم بهشتی دستم را گرفت و داخل قصر نمود. آن جا با پنج بانوی بزرگ و نورانی روبرو شدم که در میان آنها زنی بزرگوار و نورانی تر از همه به چشم می خورد که موی پریشان کرده و لباس سیاه پوشیده بود و در دستش پیراهنی خون آلود … او فاطمه زهرا(س) بود».[4]
با این وجود، لباس سیاه تا اواخر زمان بنوامیه و خروج سیاه جامگان و به قدرت رسیدن بنی عباس، هیچ گاه به عنوان لباس رسمی مسلمانان به شمار نمی آمد.
&&&&&&&&&& پی نوشتـــــــــــــــــها :
[1]. برقی، احمد بن محمد بن خالد، المحاسن، ج 2، ص 420، قم، دار الکتب الإسلامیة، چاپ دوم، 1371ق.
[2]. شیخ صدوق، الامالی، ص 183، تهران، کتابچی، چاپ ششم، 1376ش.
[3]. ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، شرح نهج البلاغة، ج 16، ص 22، قم، مکتبة آیة الله المرعشی النجفی، چاپ اول، 1404ق.
[4]. مجلسی، محمد باقر، بحار الانوار، ج 45، ص 195 – 196، بیروت، دار إحیاء التراث العربی، چاپ دوم، 1403ق.
فلسفه عزاداری
حوادث بزرگ و درس ها و تجربه هایی که انسان ها باید از آن بیاموزند از سرمایه های عظیم هر ملت، بلکه تمام بشریت است و عقل حکم می کند چنین سرمایه هایی حفظ و احیا شده و مورد بهره برداری قرارگیرد.
بی شک، حادثه عظیم عاشورا که داری ابعاد متعددی است، یکی از حوادث پر هزینه برای بشریت بوده است؛ چرا که با هزینه ای چون شهادت امام معصوم (ع) (انسان کامل) و یاران با وفای آن حضرت و رنج و سختی کشیدن خانواده و اطفال آن حضرت و … به دست آمده است.
از طرف دیگر، این حادثه یک حادثه و واقعه ی شخصی (برای منافع شخصی و گروهی و طایفه ای) نبوده است، بلکه واقعه ی کربلا و شهادت حسین بن علی(ع) و یاران با وفایش یک مکتب است که دارای درس ها و اهداف و عبرت هایی همچون: توحید، امامت، امر به معروف و نهی از منکر، حقیقت خواهی، ظلم ستیزی، کرامت نفس، عزت و … می باشد.
اگر این مکتب انسان ساز، نسل به نسل بین انسان ها منتقل شود، بشریت می تواند به ازای هزینه ای که برای آن متحمل شده است، از آن سود برده، حداکثر بهره برداری را بنماید. ولی اگر خدای نخواسته این حادثه فراموش شده ، یا تحریف گردد، بیشترین ضرر متوجه جامعه ی بشری و مخصوصاً جامعه ی دین داران می شود. و اگر می بینیم در کلمات ائمه معصومین (ع)[1] بر عزاداری و برپایی مجالس عزای آن حضرت تأکید شده است، از آن جهت است که مکتب انسان ساز آن حضرت همواره زنده و پویا باقی بماند و تجربه ی پیروزی خون بر شمشیر و حقیقت خواهی بر حق ستیزی برای همیشه همچون مشعلی فروزان، روشنگر راه انسان ها باشد.
این تأکیدات حضرات معصومین (ع) باعث شده است تا مجالس عزاداری امام حسین(ع) از زمان شهادت آن حضرت تا به امروز، به صورت یک جریان زنده و فعال و انقلابی درآید و هزاران شاعر و نویسنده و خطیب، در این باره مطلب ارائه کنند. هر چند دشمنان، تلاش های گسترده ای در جهت تحریف این واقعیت عظیم نموده اند ولی همین مجالس عزاداری باعث شده است، اسلام برای همیشه زنده بماند و مبارزه با ظلم و ستم و تجاوزگری به عنوان یکی از شعارهای حسین بن علی (ع) در سراسر جهان طنین انداز شود.
همان گونه که بیان شد، حفظ و حراست و زنده نگه داشتن وقایع عاشورا مساله ای است که عقل به روشنی بر آن دلالت دارد و سیره و روش حضرات معصومین(ع) بر زنده نگه داشتن چنین مراسم و مجالسی بوده است؛ امام رضا (ع) می فرماید: «روش همیشگی پدرم (امام موسی بن جعفر (ع)) این بود که هرگاه محرم فرا می رسید، روز گریه و مصیبت او بود و خنده ای در چهره نداشت تا دهه ی عاشورا سپری شود، روز عاشورا روز گریه و سوگواری و مصیبت او بود.»[2]
علقمه بن محمد حضرمی می گوید: «امام باقر (ع) برای حسین(ع) گریه می کرد و ناله سر می داد و به هر کس در خانه اش بود دستور می داد گریه کند و در منزل آن حضرت، مجلس سوگواری و عزاداری تشکیل می شد و آن مصیبت را به همدیگر تسلیت می گفتند.»[3]
باید دانست که حضرت حسین بن علی(ع) با آن مقام و مرتبه ای که در پیشگاه خداوند متعال دارند، نیازی به چنین مراسم عزاداری ندارند و تأکید ائمه اطهار (ع) بر برپایی چنین مجالسی، به خاطر آثار و برکات این مجالس است که بعضی از آنها عبارتند از[4]:
1. ایجاد وحدت و یکپارچگی در بین صفوف پراکنده ی پیروان حضرت اباعبدالله (ع)؛ همان طوری که مراسم حج، وحدت و همدلی را در بین مذاهب و فرق اسلامی ایجاد می کند، این مجالس وحدت و همبستگی و اتحاد را در بین شیعیان و علاقه مندان آن حضرت مستحکم می سازد.
2. آشنا شدن مردم با راه و رسم ائمه ی دین؛ زیرا این مجالس بهترین مجال و بهترین فرصت برای بیان سیره و اهداف آن بزرگواران است و کسانی که در این گونه مجالس شرکت می کنند، بیشترین آمادگی را برای دریافت چنین مطالبی دارند.
3. ایجاد پیوند قلبی با حجج الهی و بهره مند شدن از عنایات خاصه آن بزرگواران؛ زیرا در کلام ائمه (ع) سفارش زیادی به برپایی چنین مجالسی شده است و برپایی این گونه مجالس، در حقیقت ارج نهادن و اطاعت کردن از دستورات امامان معصوم(ع) است، و بدیهی است که این اطاعت امر، از جانب آن بزرگواران بی پاسخ نخواهد بود.
4. وقتی در بیان واقعه ی عاشورا، ظلم ها و انحرافات و منکرات دشمنان اسلام بیان می گردد و چهره ی واقعی مدعیان خلافت اسلامی بر ملا می شود، اذهان مخاطبان و شنوندگان به انحرافات موجود در جامعه ی خودشان، معطوف می گردد و درصدد اصلاح جامعه ی خویش ، با دوری کردن از یزید هر زمان و اطاعت از حسین زمان خویش، بر می آیند و در می یابند که ظلم ها و انحرافات و منکرات، اختصاص به زمان خاصی نداشته و در هر زمان ممکن است جامعه به چنین حوادثی دچار شود؛ به عبارت دیگر این مجالس موجب بصیرت و آگاهی انسانها نسبت به زمان خویش می شود و در این مجالس است که انسانها نسبت به وظایف خود، آگاه می شوند.
اینها بخشی از آثار و برکات مجالس عزاداری حضرت اباعبدالله الحسین(ع) می باشد که در صورت تعطیل شدن چنین مجالسی، جامعه از آن محروم خواهد بود.
نکته ی قابل توجه این است که بزرگداشت واقعه ی عظیم عاشورا باید به بهترین وجه ممکن صورت بگیرد؛ ممکن است بتوان با بر گزاری سمینار علمی یا ساختن فیلم و نوشتن کتاب و رمان، یاد و خاطره ی آن واقعه را زنده نگه داشت، اما هیچ کدام از اینها بهترین روش نیست؛ زیرا انسان مجموعه ای است از ابعاد مختلف معرفتی، اجتماعی، غریزی، احساسی و عاطفی و … و اگر ما بخواهیم حادثه و واقعه ی مهم و با ارزشی همچون واقعه ی کربلا را به نحو احسن زنده نگه داشته، بشریت را از مواهب آن بهره مند سازیم، باید تعظیم و بزرگداشت آن به نحوی باشد که همه ی این ابعاد وجود انسانی در زنده نگه داشتن آن نقش داشته باشند. بنابراین، مجالس عزاداری امام حسین(ع) به نحو مرسوم از زمان ائمه طاهرین (ع) تا امروز که همیشه با اندوه و اشک و بیان مصائب همراه بوده، به نحوی که احساسات و عواطف انسان ها را برانگیزد، بهترین شیوه برای زنده نگه داشتن این مجالس است؛ زیرا در این روش، علاوه بر اینکه جزئیات این واقعه مورد شناخت و معرفت قرار می گیرد، با عمق جان حاضران پیوند می خورد و از این جهت همه خود را در برپایی چنین مجالسی موظف می دانند و سعی می کنند با امکانات موجود (مال،علم،قلم،بیان و …) این مجالس را بر پا سازند.
البته در این زمینه باید همواره متوجه انحرافات و کج روی هایی بود که ائمه (ع) و رهبران دینی پیوسته به ما هشدار داده اند.
علاوه بر این، از آنجایی که حسین بن علی (ع) شهید راه انسانیت و ارزش های بشری است،تمام نسل ها، به حکم فطرت انسانی و حس «حق شناسی» بر خود لازم می دانند که از جان فشانی ها و فداکاری های آن حضرت و یارانش تقدیر و تشکر نمایند(در قالب برگزاری چنین مجالسی).
بنابر آنچه گفته شد این بشریت است که برای حفظ و پاسداری از ارزش های انسانی و حرکت به سوی آنها، نیازمند است تا نام و یاد و خاطره ی آن حضرت را همیشه زنده نگه دارد و اگر روزی نام حسین بن علی(ع) و خاطره ی رشادت ها و ارزش ها و آرمان های آن حضرت فراموش شود، این جامعه بشری است که ضرر خواهد نمود.
این مطلب مورد تأیید و تأکید قرآن مجید نیز می باشد و قرآن مجید در سوره ی ابراهیم(ع) به حضرت موسی(ع) دستور می دهد که ایام الله را به مردم یادآوری نماید:«… و ذکّرهم بایام الله انّ فی ذلک لایات لکل صبّار شکور»؛[5] یعنی: «روزهای خداوندی را به مردم متذکر شو، زیرا در این روزها نشانه هایی برای انسان های صبور و شکرگزار است.»
استاد علامه طباطبایی در تفسیر این آیه می فرماید: « به طور مسلم، منظور از ایام الله، آن زمان هایی است که امر خدا و وحدانیت او و سلطنت او ظاهر شده و یا ظاهر می شود… و نیز ایامی که رحمت الهی به ظهور می رسد، البته آن ایامی که نعمت های الهی آن چنان ظاهر شده اند که در دیگر ایام به آن روشنی نبوده است؛ مانند روزی که حضرت نوح(ع) از کشتی بیرون آمدند و روزی که حضرت ابراهیم (ع) از آتش نجات یافت و….»[6]
بر این اساس، واقعه ی عاشورا و بقا و حیات اسلام با حزن حسین بن علی(ع) و یارانش، یکی از مصادیق ایام الله است که همه ی ما مأمور به یادآوری و تنظیم و بزرگداشت آن هستیم.
▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒▒
پی نوشتــهـــا:
[1] بحارالانوار، ج44، ص 292؛ وسائل الشیعه، ج3، ص282.
[2] وسائل الشیعه، ج10، ص394.
[3] وسایل الشیعه، ج10، ص398.
[4] برای آگاهی بیشتر، نک: نمایه ی گریهى زائران بقیع.
[5] ابراهیم، 5.
[6] ترجمه ی المیزان، ج2 ، ص23.
ضیاء الصالحین
آزاد شده ی امام حسین علیه السلام
برو خانه و اگر گفتند فرار کرده ای؛ بگو فرار نبود! حسین مرا آزاد کرد! ناگهان در میان صحرا دید اسبی نیست و سواری نیست. و جلوی درب خانه شان ایستاده است. آرام کلون در را به صدا در آورد. نسیمِ نیمه شب، پرچم سیاهِ بالای در را تکانی داد.
خانه که نمی شد اسمش را گذاشت. دست کم اما سقفی برای بالاسر داشت. گوشه ی حیاط، حصیری پوسیده و نصفه نیمه افتاده بود که پیرمرد و زنش گاهی رویش می نشستند و گُلی می گفتند؛ تا شب هنگام پسرشان بیاید و از تنهائی درشان بیاورد.
زن، آبی از حوض به صورت زیبایش زد و پرچم سیاه را از کنار حوض برداشت. با همان دستِ خیس، خاکش را گرفت و نگاهی معنادار به شوهرش انداخت.
پیرمرد سرش را پائین انداخت و گفت: «زن! خودم هم وامانده ام. نمی دانم چه کنم؟! فردا اول محرم، به هوای هر سال، دوباره مردم سرازیرِ این خانه می شوند!»
زن ادامه داد: «خانه ای که یک ماه دیگر، باید تحویل صاحب ش دهیم و پلاسِ بی پلاسمان را جای دیگر ببریم!»
پیرمرد گفت: «زن! به خدا این ها اصلاً مهم نیست! کسی چه می داند که من آه در بساط دارم یا ندارم. حرف این است که اگر بیایند و وضعِ والذّاریاتِ مرا ببینند، آبرو برایم نمی ماند. از طرفی هم، مردم به این روضه ی دهه اولی عادت کرده اند! اگر مثل هر سال، این پرچمِ سیاه را، بالای در خانه نبریم؛ دیگر چه سری میانِ در و همسایه بلند کنم؟! حسین جان! نپسند که بی آبرو شوم!»
چشمانِ مرد بی چاره پر از اشک شد و بلند بلند گریست!
دیدنِ اشک های مرد برای همسرش سخت بود. پرچم سیاه را در دست هایش فشرد و نزدیک شوهرش آمد.
ـ آقا! یادته سال های سال ما بدون بچه روزمان را کنارِ هم، شب کردیم؟ من یک روز گفتم که افسوس این مال و منال وارثی نداره؟»
گفت: «بله. می خوای داستان نذر امام حسین رو یادم بیاوری؟! مگر می شه یادم برود زن! نذر کردیم اگر خدا فرزندی به مان داد؛ هر سال دهه اول تو خونه، روضه ی کربلا بخونیم. آره خوب یادمه! اما مردِ ورشکسته ی بی هیچ، مگه چی کار می توانه بکنه؟!»
زن گفت: «ما هنوز یک چیزِ فروشی داریم. همین پسری که از حسین گرفته ایم!»
ناگهان در میان صحرا دید اسبی نیست و سواری نیست. و جلوی درب خانه شان ایستاده است. آرام کلون در را به صدا در آورد. نسیمِ نیمه شب، پرچم سیاهِ بالای در را تکانی داد…
ـ منظورت چیست؟
زن گفت: «من هجده سال زحمت کشیده ام؛ پسر بزرگ کرده ام. پسرم که آمد؛ گیسوانش را می تراشی. همین فردا سرِ بازار بصره می روی. چه کار داری بگوئی پسرم است. بگو غلامم است. یک قیمتی او را بفروش و پولش را بیاور، چراغِ این خیمه را روشن کن!»
مرد گفت: «شاید پسرت راضی نشود. تازه شرعاً هم نمی دانم می شود او را فروخت یا نه.»
زن و شوهر رفتند خدمت علما و پرسیدند. علما گفتند: «اگر پسر راضی باشد خودش را در اختیار کسی بگذارد؛ اشکالی ندارد.» و به خانه برگشتند.
لختی بعد، در خانه باز شد و فرزند وارد شد. مادرش نگاهی به قامتش انداخت و گریان به سمت اتاق دوید. پدرش دست به صورت پر اشکش می کشید.
ـ آقاجون! چیزی شده؟
ـ پسرجان! ما تصمیم گرفته ایم تو را با امام حسین معامله کنیم!
و داستان را گفت.
پسر گفت: «من حاضرم پدر! فدای شما و خیمه ی اباعبدالله! که اگر می شد؛ امشب به بازار می رفتم!»
صبحِ علی الطلوع، گیسوانِ پسر را تراشیدند. پسر خود را در بر مادرش انداخت و گریستند، و به سرعت به طرف بازار برده فروشان حرکت کردند.
پدر، تا غروب هر قیمتی گفت؛ کسی نخرید. اما در دل ش خوشحال بود که بار دیگر او را پیش مادرش می برم تا او را ببیند. در همین فکر بود که ناگاه، سواری از دروازه بصره عبور کرد و سراسیمه به سمت آن دو تاخت و نزدیکشان سلام کرد.
ـ او را می فروشی؟!
ـ بله آقا! از صبح برای همین منتظریم!
مبلغ را گفت. آن سوار کیسه ای دینار داد که دقیق به همان قیمت بود. بعد فرمود: «اگر بیش تر هم می خواهی؛ بدهم!»
پیرمرد خیال کرد که سوار او را مسخره می کند. گفت: «همین مقدار کافی است!» اما آن سوار، مشتی دیگر دینار طلا به او داد و فرزند را با خود برد.
پیرمرد به خانه آمد. زن جلو دوید و پرسید: «خوب! چه کردی؟!» گفت: «فروختم.» ناگهان زن بلند شد و نگاه ش را به گوشه ای دوخت و بلند گفت: «ای حسین! به خودت قسم دیگر اسم بچه ام را به زبان نمی آورم!»
پسر در دلِ تاریک شب، سوار بر اسب می رفت! بغض گلویش را می فشرد. اما نتوانست جلوی خودش را بگیرد و به شدت گریست. آقا رویش را برگرداند.
ـ پسرجان! چرا گریه می کنی؟!
ـ آقا! من اربابی داشتم که خیلی مهربان بود. حال جدائیِ او مرا بی تاب ساخته است.»
فرمود: «پسرم! نگو اربابم. بگو پدرم.»
ـ آری، پدرم.
فرمود: «می خواهی نزدشان برگردی؟!»
ـ نه!
فرمود: «چرا؟!»
ـ اگر برگردم؛ می گویند فرار کرده ام!
فرمود: «نه پسرم! از اسب برو پائین و به خانه برگرد!»
نمی خواست برگردد. اما آخرین جمله آن آقا، او را سر جایش میخ کوب کرد:
ـ برو خانه و اگر گفتند فرار کرده ای؛ بگو فرار نبود! حسین مرا آزاد کرد!
ناگهان در میان صحرا دید اسبی نیست و سواری نیست. و جلوی درب خانه شان ایستاده است. آرام کلون در را به صدا در آورد. نسیمِ نیمه شب، پرچم سیاهِ بالای در را تکانی داد.(برداشتی آزاد از داستانِ «آزاد شده ی حسین» به نقل از مرحوم کافی، کتابِ «کرامات الحسینیه»)
———————————
منبع : تبیان
فارغ التحصیل مکتب امام حسین علیه السلام با رتبه الف
حادثه عاشورا همچون دانشگاهی بزرگ و بین المللی است که دانش آموختگانی بس والا مقام و شاخص را به جامعه انسانی تحویل داده است، دانش آموختگانی که در این مکتب کسب معرفت و فیض کرده اند و از دانشگاه عاشورا فارق التحصیل شده اند، بهترین الگو و اسوه برای جامعه انسانی به شمار می آیند، از اینرو سزاوار است با اقتباس و الگو برداری از زندگی آن بزرگان، شیوه و روش زندگانیشان را چراغ راه خود قرار داد.
یکی از بزرگ ترین و شاخص ترین دانشجویان مکتب امام حسین(علیه السلام)، مُسْلِم بن عَقیل بن ابی طالب (شهادت: ۶۰ق)، از آل ابوطالب، که پسرعموی امام حسین(علیه السلام) می باشد. مسلم در قیام عاشورا سفیر امام حسین(علیه السلام) بود که به دستور حضرت عازم کوفه شد. او در تاریخ درخشان زندگی خود حضور در برخی فتوحات مسلمانان و همچنین جنگ صفین را در پرونده دارد. مسلم به دستور امام حسین(علیه السلام) مأموریت یافته بود که از احوال شهر کوفه و کسانی که با امام اعلام بیعت کرده بودند باخبر شود. وی در بدو ورود به کوه متوجه شور و اشتیاق کوفیان برای بیعت با امام می شود، ازینرو نامه ای در خصوص آمادگی کوفیان به امام می نویسد ولی دریغ که این وفاداری و اعلام حضور با ورود «عبید الله بن زیاد» به کوفه، نقش بر آب می شود و ترس و هراس کوفیان زمینه شهادت این یار باوفای امام را فراهم می کند.
درس هایی که «مسلم» گذرانده بود
1-عبودیت و بندگی
یکی از زیباترین و با ارزش ترین صفات و ویژگی های ممتاز «مُسْلِم بن عَقیل»، عبودیت و بندگی او در برابر باری تعالی است، گزارش های تاریخی که در منابع اسلامی در خصوص او نقل شده است به خوبی گویای این شاخص زندگیش است، به طوری که مسعودی در مروج الذهب می نویسد: «وقتی ابن زیاد ملعون، از قاتل مسلم بن عقیل پرسید: هنگام قتل مسلم(علیه السلام) چه می گفت: « مسلم (علیه السلام) وقت قتل دایماً در حال تسبیح و تکبیر و تهلیل پروردگار بود و از او طلب آمرزش می کرد.»[1] سید بن طاووس نیز در کتاب لهوف نحوه ارتباط «مسلم» با خدا را در لحظه شهادتش این چنین گزارش می کند: «ابن زیاد، بکیر بن حمران را مأمور نمود که مسلم را بر بام دارالاماره ببرد و به قتل برساند. مسلم در بین راه تسبیح خدا می گفت و از خداوند طلب آمرزش می کرد و درود بر رسول خدا(صلی الله و علیه اله) می فرستاد.»[2]
2-اطاعت پذیری و پشتیبانی از ولایت
از بارزترین شاخص های زندگی «مسلم بن عقیل»، اطاعت پذیری و ولایت مداری است، مسلم مطیع محض امام بود و در فرمانبری و انجام وظایف و مسئولیت های محوله ذره ای درنگ و تردید به خود راه نمی داد؛ این ویژگی مسلم نه فقط در زمان امام حسین(علیه السلام)؛ بلکه در زمان امام علی(علیه السلام) به منصه ظهور و اثبات رسیده بود، او در زمان امام حسن(علیهالسلام) نیز از جمله یاران با وفا و بر جسته آن حضرت به شمار میرفت.[3] این محبت و ولایت مداری نسبت به خاندان عصمت و طهارت به گونه ای بود که پیشتر در منابع روایی نیز مورد توجه پیامبر گرامی اسلام قرار گرفته بود، برای نمونه جناب صدوق در روایتی از رسول اکرم(صلی الله علیه و اله) این چنین پرده از محبت و ولایت مداری عقیل و فرزندانش بر می دارد:
«روزي اميرالمؤمنين (عليه السلام) از پيامبر اكرم (صلي الله عليه وآله) پرسيد: اي رسول خدا! آيا عقيل را دوست مي داري؟ پيامبر(صلي الله عليه وآله) در پاسخ فرمود: آري! به خدا قسم او را به دو جهت دوست مي دارم: يكي به خاطر خودش و ديگري به خاطر محبّت ابو طالب نسبت به او. [سپس در آينده روشنِ فرزند برومند او مسلم (عليه السلام) نگريست و فرمود:] و به تحقيق كه فرزندش در راه محبت و دوستي فرزند تو كشته مي شود پس اشك ديده مؤمنان بر او فرو مي ريزد و فرشتگان مقرب [درگاه پروردگار] بر او درود مي فرستند.»[4]
3-جلب اعتماد امام معصوم
مسلم از لحاظ درایت و تقوا به گونه ای خود را پرورش داده بود که مورد توجه و اعتماد امام معصوم قرار می گیرد از اینرو امام حسین(علیه السلام) او را مناسب مأموریت های خطیر و حساس می بیند، کما اینکه در منابع روایی نقل شده است وقتی امام حسین(علیه السلام) به مردم کوفه نامه می نویسد مسلم را این چنین معرفی می کند: «همانا من برادرم و پسر عمويم و شخص مورد اعتماد اصحابم، يعني مسلم بن عقيل را به سوي شما (مردم كوفه) مي فرستم تا حقيقت امر شما را به من اعلام كند و آنچه از اجتماع شما براي او روشن مي شود به من بنويسد.»[5]
4-شجاعت و دلیر مردی
حضور مسلم در معرکه های خطرناک و جانکاهی همچون صفین، در اين جنگ، امام علی (علیه السلام) ميمنه سپاه خود را به امام حسن (عليه السلام،) امام حسين (عليه السلام)، عبد الله جعفر و مسلم بن عقيل (عليه السلام) البته جناب مسلم سپرد.[6] مسلم در فتح سرزمین «بهنساء» نیز شرکت داشته است که این تنها گوشه ای شجات مسلم را نمایان می کند.
5-بصیرت، آگاهی و دشمن شناسی
به طور قطع و یقین اگر بصیرت و دشمن شناسی مسلم نبود نمی توانست در لحظه حساس زندگی بهترین انتخاب را داشته باشد و از مسئولیت های خطیر و جانکاه سرباز می زد، ولی بینش ژرف مسلم موجب شده بود که به خوبی مسئولیت خود را بشناسد و ذره ای در انجام آن شک وتردید به خود راه ندهد. شاید اگر بصیرت مسلم نبود ماننده عده ای از بنی هاشم که با امام حسین(علیه السلام) همراهی نکردند او نیز از قافله عاشورا عقب می ماند.
پی نوشت ها:
[1]. مروج الذهب ج 3 ص 73.
[2]. سید بن طاووس، لهوف، ص77.
[3]. رجال طوسی، محمد بن حسن طوسی، ج۱، ص۹۶.
[4]. الأمالي( للصدوق)، ص129.«يَا رَسُولَ اللَّهِ اِنَّكَ لَتُحِبُّ عَقِيلاً قَالَ اِي وَ اللَّهِ اِنِّي لَاُحِبُّه…»
[5]. اخبار الطوال، دينوري، ص 230. «وَ انّي باعِثٌ اليكُم بِاخي وَ ابْنِ عَمّي وَ ثِقَتي…»
[6]. مناقب آل ابي طالب، ابن شهر آشوب، ج 3، ص 197.
منبع: تبیان
نگرانی رهبرمعظم انقلاب مدظله العالی
دیدار جمعی از مبلغان و طلاب حوزههای علمیه سراسر کشور با رهبر انقلاب
جمعی از مبلغان و طلاب حوزههای علمیه سراسر کشور صبح امروز (چهارشنبه) با حضور در حسینیه امام خمینی(ره) با حضرت آیتالله خامنهای رهبر انقلاب اسلامی دیدار کردند.
اخبار تکمیلی متعاقباً منتشر خواهد شد.
بخشهایی از بیانات رهبر انقلاب در این دیدار:
با اطلاعاتی که به من میرسد از جهات مختلف، نسبت به تبلیغ نگرانم. این قدر ظرفیت تبلیغ در این کشور انبوه و متراکم و گسترده است که ما اگر چندین برابر آن مقداری که کار میکنیم هم کار کنیم، به نظرم این ظرفیت پر نمیشود.
هم به تبلیغ احتیاج داریم، هم به موعظه احتیاج داریم، هم به تحقیق احتیاج داریم. امروز نگاه رائج در حوزههای علمیه این است که تبلیغ در مرتبهی دوم قرار دارد، مرتبهی اول چیزهای دیگر است مقامات علمی و امثال اینها؛ مرتبهی دوم تبلیغ است و ما از این نگاه باید عبور کنیم؛ تبلیغ مرتبهی اول است.
امروز سطح آگاهی عمومی جوان و غیرجوان با گذشته قابل مقایسه نیست. بنده همهی عمرم تقریباً، عمر تبلیغیام شصت سال، بیشتر با جوانها گذشته. آن روز هم فکر بچهها خوب بود، جوانها خوشفکر بودند، اما با امروز قابل مقایسه نبود. سطح فکر بالا رفته.
علاوه بر اینکه سطح فکر جوان ما، نوجوان ما، مخاطب ما بالا رفته یک آفتی هم وجود دارد و آن اینکه در این آشفته بازار صداهای مختلف فضای مجازی و تکثر رسانهای که وجود دارد این تکثر رسانهای در این صداهای گوناگون، یک صدا در انزوا قرار گرفته و آن صدای انتقال معارف نسلی و خانوادگی است. پدرها، مادرها خیلی چیزها را به بچههایشان یاد میدادند. در این غوغای تکثر رسانهای این صدا ضعیف شده.
تبلیغ صرفاً پاسخگویی به شبهه نیست، موضع دفاعی نیست. این کار، لازم است. اما فقط این نیست. طرف مقابل مبانی فکری دارد باید به او حمله کرد. در تبلیغ موضع تهاجم لازم است. این لازمهاش شناخت صحنه است یعنی شما باید بدانید که وقتی با انبوه شبهه در ذهن جوانها مواجه میشوید با کی طرفید، ما با کی طرفیم حالا فرض کنید که یک شبههای را فلان سرمقاله نویس یا فلان ستون نویس فلان روزنامه یا فلان مثلاً توئیتزن توی فلان شبکهی فلان یک چیزی را مطرح کرده ما با کی طرفیم؟ این کیست؟ آیا این خودش است که این کار را دارد میکند؟ احتمال قوی هست که اینجور نباشد، احتمال قوی هست که این یک پشت صحنهای داشته باشد.
#صهبای_رشد/مباهله
داستان مباهله
رسول خدا در راستای مکاتبه با پادشاهان مراکز مذهبی جهان، نامهای به اسقف نجران نگاشتند و او و ساکنان آن منطقه را به آیین اسلام دعوت کردند. به همین سبب بزرگان نجران دور هم جمع شدند تا درباره این مسئله چاره اندیشی کنند. از میان پیشنهادات گوناگونی که در آن جلسه مطرح شد، پیشنهاد دیدار و گفتوگو با پیامبر(ص) پذیرفته شد و گروهی برای دیدار با پیامبر(ص) عازم شهر مدینه شدند.
وقتی پیامبر(ص) برای بار دوم آنان را به پذیرفتن اسلام دعوت کرد، ایشان در پاسخ گفتند: «ای ابوالقاسم، به جز یک نشانه، تمامی صفاتی را که در کتاب الهی از ویژگیهای پیامبر پس از عیسی بیان شده است در تو یافتهایم.» رسول خدا(ص) پرسیدند «کدام نشانه را در من نیافتهاید» و آنان در جواب گفتند: «یکی از اوصاف پیامبر پس از عیسی در انجیل، این است که او مسیح را تصدیق میکند و به او ایمان میآورد؛ ولی تو به او ناسزا میگویی و او را تکذیب میکنی و گمان میکنی که او بنده خدا است.»
پیامبر(ص) در پاسخ فرمودند: «من او را صادق میدانم، او را تصدیق میکنم و به او ایمان دارم و گواهی میدهم که او پیامبری بود که از سوی پروردگارش فرستاده شده بود؛ اما میگویم او بنده خداست و هرگز اختیار سود و زیان و قدرت و مرگ و زندگی و برانگیخته شدن خود را ندارد.» در اینجا گفتوگوی مفصلی میان پیامبر اسلام(ص) و نصارای نجران بر سر موضوع الوهیت حضرت عیسی درگرفت و پیامبر(ص) به رد اعتقادات مسیحیان مبنی بر الوهیت عیسی(ع) پرداخته و او را بنده خدا معرفی کردند.
به مناسبت مباهله..
يكى از اوقات مهم و روزهاى شريف ماه ذی الحجه،روز بيست و چهارم این ماه مى باشد.
رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم در چنين روزى آماده مباهله با مسيحيان شده و
حوادثى اتفاق افتاد كه موجب خوارى آنان شده و مجبور شدند به جزيه دادن همراه با ذلت
تن در دهند.خداى متعال آيه مباهله را در اين روز نازل كرده و به رسول خود دستور داد
تا بهمراه على،امير المؤمنين،فاطمه - سرور بانوان جهانيان- و فرزندانش،حسن و حسين
-سروران تمامى جوانان بهشتى -با كفار مباهله نمايند. و بدين ترتيب با خوار نمودن
مسيحيان،اسلام را عزت بخشيد. و از طرف ديگر در اين آيه شريفه على عليه السّلام
را نفس پيامبر صلّى اللّه عليه و آله و سلّم معرفى نمود كه اين امر خود دليلى بر حقانيت شيعه است.