فرهنگ انتظار با خودشیفتگی نمیسازد
با بررسی تاریخ انبیا و اولیای الهی و واکاوی متون دینی، پی به عواملی برده میشود که انسانها به واسطه داشتن آنها در مقابل حق قرار گرفته و میگیرند؛ به گونهای که حاضر به پذیرش حق نیست. میتوان گفت: خودبرتر بینی و تکبر از مهمترین این عوامل است. از آنجا که حکومت حضرت مهدی(عجل الله تعالی فرجه الشریف) بر اساس حق مداری، شکل میگیرد یک منتظر باید خود برتر بینی را از خود و جامعه، برطرف کند. این نوشتار در پی آن است که زنگ خطر حق ناپذیری به واسطه تکبر را در وجودمان به صدا در بیاورد که اگر تکبر در ما و دیگران وجود دارد برای برطرف شدنش اقدام کنیم.
ماهیت تکبر
مرحوم نراقی در معنای کبر و تکبر و فرق آن با عجب مینویسد: «حالتى كه آدمى خود را بالاتر از ديگرى ببيند و اعتقاد برترى خود را بر غير داشته باشد. و فرقش با عجب، آن است كه [در عجب]، آدمى خود را شخصى داند، و خود پسند باشد، اگر چه پاى كسى ديگر در ميان نباشد، ولى در كبر، بايد پاى غير نيز در ميان آيد تا خود را از آن برتر داند و بالاتر بيند. و اين كبر، صفتى در نفس و باطن است. و از براى اين صفت، در ظاهر، آثار و ثمرات چندى است كه اظهار آن آثار را تكبّر گويند» (معراج السعادة، ج2، ص287).
تکبر انواع مختلفی دارد. گاهی تکبر بر خدای متعال است که بدترين انواع كبر میباشد و منشأ آن، جهل محض و طغیان است. در برخی موارد، تکبر بر پیامبران و امامان ـ علیهم السلام ـ است كه در آن، متکبر به دلیل خودپرستى، خویش را برتر از آن ميداند كه مطیع بشرى مانند خودشان شود و اين قسم نزدیک تكبّر بر خدا میباشد. بعضی اوقات، تکبر بر سایر مردم میباشد كه خود را برتر از دیگران میداند و غير خود را حقير میشمارد. این نوع از تکبر نیز از مهلکات عظیم است (ر.ک: معراج السعادۀ، ج2، ص291).
از خواص گسترش اومانیسم و انسانگرایی، رواج خود برتر بینی است. امروزه بسیاری، از رواج فرهنگ خودشیفتگی و اصرار افراطی بر خود تحقق بخشی و ابراز خویشتن، خبر میدهند (فصلنامه قبسات، شماره56، ص190).
نقش تکبر در نپذیرفتن حق
در روایتی، امام علی (ع)، کبر را به منزله سر برای طغیان و سرکشی، معرفی میکند: «احْذَرِ الْكِبْرَ فَإِنَّهُ رَأْسُ الطُّغْيَان» «از تكبّر بپرهیز كه ريشه طغيان است» (غرر الحکم، ص162). رسول خدا (ص) در بیان برخی از آثار کبر به رویگردانی متکبر از حق، اشاره میفرماید: «الْكِبْر أَنْ تَتْرُكَ الْحَقَّ وَ تَتَجَاوَزَهُ إِلَى غَيْرِهِ.» «کبر آن است که حق را ترک کنی و به غیر حق، روی بیاوری» (الامالی، ص538).
این رذیله اخلاقی، در آغاز خلقت انسان، باعث شد شیطان، در برابر حق بایستد. تكبّر و استكبار، از صفات ناپسندی است كه حتّى اجازه بازگشت بعد از بيدارى را به انسان نمىدهد؛ چنانچه در داستان سجده ابلیس به حضرت آدم ـ علیه السلام ـ آمده هنگامى كه ابلیس، متوجّه خطاى خود شد توبه نكرد، زيرا كبر و غرور به او اجازه نداد سر تسليم و تعظيم در برابر پديده بزرگ آفرينش یعنی انسان، فرود آورد، بلكه بر لجاجت خود افزود (اخلاق در قرآن، ج2، ص24).
در وقت ظهور امام عصر ـ عجل الله تعالی فرجه الشریف ـ نیز یکی از عواملی که دشمنان امام موعود ـ علیه السلام ـ با دیدن حقانیت ایشان و حقانیت هدفشان باز به راه کج خود حرکت میکنند تکبر است.
در این راستا باید افراد جامعه، قبل از ظهور، این خصلت را از خود دور کنند. تقویت روحیه حق طلبی و عدم تکبر در مقابل آن از وظایف هر انسانی است که میخواهد زمینه ساز ظهور امامش باشد (مجله انتظار موعود، شماره 10، ص97).
پیامدهای خود برتر بینی و تکبر
تکبر، عوارضی را برای دارنده این صفت و جامعه به دنبال دارد که از آن جمله، روا داشتن ظلم بر دیگران است.
ظلم و ستم کردن، خصلتی است که با ماهیت قیام حضرت بقیۀ الله الاعظم (عج) در تضاد است. ستمگرانی که به دیگران، ظلم روا داشتهاند و کسانی که حقوق مردم را غصب و پایمال و ضایع کردهاند نهضت امام را بر علیه خود میدانند و در مقابل امام، ایستادگی خواهند کرد.
در دعای ندبه بیان شده که حضرت ریشه ظالمان و جائران را نابود میکند: «أَيْنَ الْمُعَدُّ لِقَطْعِ دَابِرِ الظَّلَمَةِ … اَيْنَ الْمُرْتَجَى لِإِزَالَةِ الْجَوْرِ». «کجا است آن آقایی که برای ریشه کن ساختن ستمگران، آماده شده است؟ … کجا است آن کسی که مایه امید برای از بین بردن ستم میباشد؟» (الإقبال بالأعمال الحسنة، ج1، ص508).
امام رضا ـ علیه السلام ـ این ویژگی را برای حضرت بیان میکند: «يُطَهِّرُ اللَّهُ بِهِ الْأَرْضَ مِنْ كُلِّ جَوْرٍ وَ يُقَدِّسُهَا مِنْ كُلِّ ظُلْم» (كمال الدين و تمام النعمة، ج2، ص372). این روایت، هر ظلم و جوری را در برمیگیرد و قیام امام عصر (ع) بر ضد آن است و قسط و عدالت را برپا میدارد.
از پیامدهای دیگر تکبر، تعصب ورزیدن است؛ چون ریشه برخی تعصبها، به برتر دانستن خانواده، ایل و تبار، حزب و دسته، گذشتگان و … میرسد. این رذیله اخلاقی، یکی از عللِ انحراف و گمراهی اقوام پیشین و جبههگیری در مقابل انبیاء است. تعصب، لجاجت را به دنبال دارد؛ چون تعصّب به معنی وابستگی غیرمنطقی به چیزی تا آنجا که انسان، حق را فدای آن کند و لجاجت به معنی اصرار بر چیزی است به گونهای که منطق و عقل را زیر پا بگذارد که خیلی از اوقات، ثمره این دو رذیله اخلاقی، تقلید کورکورانه است (ر.ک: اخلاق در قرآن، ج2، ص203).
دشمنان امام زمان (ع)، حقانیت ایشان را میبینند و در برابرشان میایستند. میتوان یکی از دلایل مقابله این افراد با امامِ حق را، تعصب شان دانست.
یک منتظر وظیفه دارد زمینه قبول حق را با از بین بردن تعصبات غیر عقلانی در خود و دیگران، فراهم آورد./841/ی۷۰۳/س
حجت الاسلام مجتبی صداقت، پژوهشگر و دانش آموخته حوزه علمیه قم
منابع:
ابن بابويه، محمد بن على، كمال الدين و تمام النعمة، اسلاميه، تهران، دوم، 1395ق.
ابن طاووس، على بن موسى، الإقبال بالأعمال الحسنة فيما يعمل مرة فى السنة، دفتر تبليغات اسلامى، قم، اول، 1376ش.
تميمى آمدى، عبد الواحد بن محمد، غرر الحكم و درر الكلم (مجموعة من كلمات و حكم الإمام علي عليه السلام)، دار الكتاب الإسلامي، قم، دوم، 1410ق.
طوسى، محمد بن الحسن، الأمالي، دار الثقافة، قم، اول، 1414ق.
پور عزت، علی اصغر، مجله انتظار موعود، شماره 10، مقاله: «ضرورت توسعه و فرهنگ عدالت پذیری برای نیل به جامعه عدل موعود 2»، زمستان 1382ش، ص86-98.
مکارم شیرازی، ناصر، و دیگران، اخلاق در قرآن، مدرسۀ الامام علی بن ابی طالب ـ علیه السلام ـ ، قم، سوم، 1384ش.
نراقى، ملا احمد، معراج السعادة، انتشارات هجرت، پنجم، 1377ش.
منبع«خبرگزاري رسا-۱۳۹۶/۱۲/۱۰
پایان احمدی نژاد، ارمغان لجاجت
بررسی زندگی سیاسی احمدی نژاد را می توان از سال 82 شروع کرد. زمانی که احمدی نژاد به عنوان شهردار تهران و به نمایندگی از آبادگران ایران اسلامی قدم در عرصه سیاست گذاشت. مدیریت جهادی، ساده زیستی، قاطعیت در برخورد با مفسدان و در یک کلام نمایندگی کردن گفتمان عدالت طلبی باعث شد در یک زمان بسیار کوتاه به یک چهره ملی تبدیل شود و در رقابت با مرحوم هاشمی رفسنجانی و دو قطبی شکل گرفته بر سر عدالت در سال 84 رئیس جمهور ایران شود.
شروع احمدی نژاد شروعی بسیار موفق بود و به محض اینکه اختیارات دولت را در دست گرفت تحولات اساسی در بسیاری از حوزه ها ازجمله ساخت جاده و راهآهن، مسکن مهر، هدفمندسازی یارانهها، ساخت ورزشگاهها، مدیریت سوخت قدم های مهمی برداشت که با موفقیت نسبی و قابل قبولی هم همراه بود؛ ولی از همین زمان رگههایی از نوعی خودرأیی و لجاجت در رفتار او مشاهده شد. زمانی که معاون او گفت ما با مردم اسرائیل دوست هستیم نه تنها با او مخالفت نکرد بلکه تلویحاً از او حمایت هم کرد که مقام معظم رهبری با غلط خواندن این حرف به این ماجرا پایان دادند. آوردن قرآن با ساز و آواز، حضور زنان در ورزشگاه ها و برخی اقدامات دیگر که مورد انتقاد جریان ارزشی قرار می گرفت نیز از این دست اقدامات بود. اما این لجاجت در شروع دور دوم ریاست جمهوری و انتخاب مشایی به عنوان معاون اول تصویر احمدی نژاد را در بین هوادارانش تغییر داد.
حکم حکومتی مقام معظم رهبری در انتصاب فردی به غیر از نامبرده به عنوان معاون اول که رسانه ای نیز گردید را می توان جدی ترین تقابل احمدی نژاد و جریان ارزشی تا آن موقع دانست. ضمن اینکه پذیرش حکم رهبری نیز با تأخیر و پس از استعفای رحیم مشایی و بنا بر اصل 57 قانون اساسی اتفاق افتاد و نه بر اساس ولایتمداری و توصیه ای که معظم له مرقوم فرموده بودند. جریان ارزشی در این مقطع حلقه انحراف که شامل افرادی چون مشایی، بقایی و برخی افراد غیر سیاسی مانند غفاری، یعقوبی و … می شدند را مشکل کار می دانست.
شرایط کشور هم در ابعاد داخلی و هم در ابعاد خارجی اقتضائات خاصی را می طلبید. فشارهای خارجی مرتبط با موضوع هسته ای و ضعف در دیپلماسی و جلب حمایت برخی از اعضای شورای امنیت باعث شد شدیدترین تحریم های تاریخ بر ایران تحمیل شود. تحریم نفتی و بانک مرکزی که به عنوان تحریم های فلج کننده مشهور شد را می توان محور این تحریم ها دانست. کم توجهی به نظر کارشناسان اقتصادی، حذف سازمان برنامه و بودجه و لجاجت بر اقتصاد دستوری باعث شد ارزش ریال در مقابل ارزهای خارجی به حدود یک سوم تقلیل پیدا کند و وضعیت معیشت مردم را به شدت با مشکل مواجه شود، تورم بالا باعث شد بر عمق شکاف طبقاتی در جامعه افزوده شود و بدنه جامعه را از این سبک مدیریت بیزار گرداند. در همین مقطع اعلام خط قرمز برای برخورد با اطرافیانش، یازده روز خانه نشینی، ایجاد فضای تهمت و اتهام در مجلس که به یکشنبه سیاه معروف شد، حمایت از مشایی برای شرکت در انتخابات ریاست جمهوری، بریز و بپاش در همایش انتخاباتی مشایی و … جلوه هایی از لجاجت احمدی نژاد بود که وی را با سرعت به سراشیبی سقوط سوق می داد.
نقطه امید در نجات احمدی نژاد را می توان در سال های 92 تا 95 مشاهده کرد. با رد صلاحیت مشایی و پیروزی حسن روحانی در انتخابات احمدی نژاد به حاشیه رفت. وی علی رغم حضور در مجمع تشخیص مصلحت نظام و شنیدن شدیدترین انتقادات در سطوح عالی نظام، خویشتن داری کرد و سکوت را بر پاسخ ترجیح داد. ارتباط وی با مشایی و بقایی نیز در انظار عمومی و رسانه ها به صفر نزدیک شد.
ناتوانی دولت یازدهم در تحقق وعده ها و شعارهایش و تمرکز بر سیاست خارجی به قیمت رها کردن سیاست داخلی باعث شد کم کم زمزمه هایی برای بازگشت احمدی نژاد مطرح شود. وی از اوایل سال 95 سفرهای استانی خود را شروع و حرکت انتخاباتی خود را آغاز کرد. در این مرحله بنا به دلایل متفاوتی که تحلیل گران گفته اند نیاز به حمایت رهبری انقلاب از حضورش در انتخابات پیدا کرد و تصور می کرد که رهبری در بدترین حالت بدون اشاره به آمدن و نیامدن وی برای شرکت در انتخابات، این حق را برای همه ملت می داند و این سخنان رهبری به نوعی حمایت از وی تفسیر می شد؛ ولیکن رهبری توصیه کردند که شما در انتخابات آینده شرکت نکنید و این موضوع پس از بی توجهی احمدی نژاد رسانه ای شد. احمدی نژاد در این مقطع اظهار داشت که بنده قصدی برای حضور در انتخابات نداشته و ندارم ولی باز لجاجت و اصرار بر نظر خود او را واداشت همراه با بقایی در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم ثبت نام کند ضمن اینکه بار دیگر ارتباط عمیق خود با مشایی و بقایی را بی پرده بر همگان عیان نمود.
رد صلاحیت احمدی نژاد و بقایی در انتخابات ریاست جمهوری دوازدهم باعث شد که وی تلویحاً تلاش کند که روحانی پیروز انتخابات شود و حتی سعی نمود خود را به جریان اصلاح طلب نزدیک کند. اقدامی که قبلاً نیز آن را با نامه مشایی به خاتمی تجربه کرده بود. احمدی نژاد که همه چیز را از دست رفته می دانست این بار هزینه تراشی برای نظام را راهبرد خود تعریف کرد. حمله به قوه قضائیه و قوه مقننه، بست نشینی در حرم حضرت عبدالعظیم در این راستا قابل تحلیل است. وی با اصرار و لجاجت در مسیری گام برداشت که می توان گفت صلاحیت خود را برای هر نوع پست سیاسی از دست داد. آخرین اقدام وی در نوشتن نامه سرگشاده به رهبری و درخواست غیر قانونی برای برگزاری انتخابات زودهنگام ریاست جمهوری و مجلس و در عین حال حمله شدید به قوه قضائیه حاکی از آن است که وی فاصله معنادار خود با نظام را بر همگان علنی کرده است. این مقطع را می توان پایانی بر احمدی نژاد دانست به این معنی که نه قانون از او حمایت می کند، نه رهبری نظام، نه جریانات سیاسی همراه با نظام و حتی بدنه اجتماعی حامی اونیز مانند گذشته از او حمایت نمی کنند؛ قانون از او حمایت نمی کند چرا که وی کلکسیونی از اقدامات غیرقانونی است! اتهاماتی که وی بدون هیچ دلیل و مدرکی به قوه قضائیه زده است را حتی رسانه های دشمن به راحتی نمی زنند چه رسد به جریانی در داخل کشور! رهبری از وی حمایت نخواهد کرد چرا که شاید مهمترین دلیل آن، این باشد که وی مصالح جامعه و کشور را نادیده گرفته است. جریانات سیاسی نیز نگاه مثبتی به احمد نژاد ندارند، جریان اصلاح طلب علی رغم ابراز رضایت احمدی نژاد به ائتلاف با آنها دست رد به سینه وی زده اند و جریان اصولگرا نیز عامل عقبگرد خود، اختلافات درونی و مشکلات امروز خود را احمدی نژاد می داند و به شدت از او رویگردان است و اگر جریان اعتدال- کارگزار را نیز به عنوان ضلع سوم جریانات سیاسی فعال جامعه در نظر بگیریم نیز می بینیم که این جریان هویت خود را با نفی احمدی نژاد تعریف کرده است. بخش قابل توجهی از بدنه اجتماعی حامی احمدی نژاد از پایگاه اجتماعی جریان اصولگرا به عاریت گرفته شده بود که امروز از او رویگردان شده اند و در یک کلام می توان گفت که امروز، پایان احمدی نژادی است که در سال 92 متولد شد.
در اینکه چرا احمدی نژاد به این گرداب افتاد نظرات و فرضیه های زیادی مطرح شده است اما به نظر نگارنده بر اساس رویکرد روانشناسی سیاسی و با مراجعه به آیات و روایات می توان دلیل سقوط احمدی نژاد را اصرار وی بر لجاجت دانست. لجاجت در اصطلاح، به اصرار ورزیدن در کاری همراه با عناد، که از انجام آن نهی شده، گفته میشود. [1]یکی از پلیدترین صفاتی که در قرآن از آن به صراحت یا به صورت مفهومی یاد شده و مورد سرزنش قرار گرفته، لجاجت و اصرار ورزیدن بر سخنان و عقاید باطل است، که منجر به تکذیب انبیاء، آیات الهی و حتّی به قتل انبیای الهی میگردد. در روایتی از امیر مؤمنان آمده است «لا مَرْکَبَ اَجْمَحُ مِنَ اللَّجاجِ; هیچ مرکبى سرکش تر از لجاجت نیست»[2] این تعبیر نشان مى دهد که لجاجت انسان را به وادیهایى مى کشاند که صاحب آن نیز در انتظارش نیست، گاه او را به دروغ، گاهى به تکبّر، گاهى به خدعه و نیرنگ و گاه به جنگ و جدال می کشاند. اما روایتی دیگر از امیرمؤمنان را می توان پایانی بر این بحث دانست «مَنْ لَجَّ وَ تَمادَى فَهُوَ راکِسٌ الَّذِى رانَ اللّهُ عَلَى قَلْبِهِ وَ صارَتْ دائِرَةُ السّوُءِ عَلَى رَأْسِهِ; کسى که لجاجت کند و این راه را همچنان ادامه دهد، او کسى است که فکرش وارونه مى شود و خداوند زنگار بر قلبش مى نهد و بدیها و بدبختى ها بر گرد وجود او دور مى زند»[3]. به نظر می رسد که باید احمدی نژاد را از این زوایای متفاوتی از جمله جامعه شناختی، امنیتی، جریانی شناسی، روانشناسی سیاسی و … مورد مطالعه و تحلیل قرار داد و این تحلیل که از جنس روانشناسی سیاسی می باشد می تواند گویای بخشی از حقیقت موضوع احمدی نژاد باشد. لجاجت بر دوقطبی سازی جامعه، لجاجت بر انحرافات اعتقادی و مکتب ایرانی، لجلجت بر بیداری انسانی نه بیداری اسلامی، لجاجت بر تخریب برخی شخصیت های سیاسی بدون وجود دلایل محکم و محکمه پسند، لجاجت در ورود به عرصه هایی که به مصلحت خود او هم نبود، لجاجت بر رویکرد دستوری در اقتصاد، لجاجت بر زیرپا گذاشتن قانون به نفع اطرافیانش، لجاجت بر حمایت از برخی مفسدین اقتصادی و سرانجام لجاجت بر تقابل با قوای مقننه، مجریه، قضائیه که به معنی تقابل با کلیت نظام است و …
منابع:
1- مفردات فی غریب القرآن، ص۷۳۶.
2- شرح فارسى غررالحکم، جلد 6، صفحه 395.
3- نهج البلاغه، نامه 58.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی بصیرت
آن روز که نمازجماعت را در قدس بخوانید بهزودی خواهد آمد
بیانات در دیدار وزیر اوقاف و جمعی از علمای سوریه
بسماللّهالرّحمنالرّحیم
الحمدللّه ربّ العالمین و الصّلاة و السّلام علی سیّدنا محمّد و آله و صحبه. المطهّرین و علیٰ متابعیهم الی یوم الدّین.
اوّلاً خوشامد عرض میکنم به همهی حضّار محترم، به وزیر محترم اوقاف، و به علمای محترم و به همهی حضّار عزیز، و تشکّر میکنم از بیانات بسیار مفید و بلیغ وزیر محترم؛ همچنین تشکّر میکنم از این جماعت انشادکنندگان،[۱] هم از تلاوت قرآنشان، هم انشادشان؛ هم محتوا خوب بود، هم قالب زیبا بود، و خوب عمل کردند.
ما در کنار سوریه هستیم؛ سوریه امروز در خطّ مقدّم قرار گرفته؛ وظیفهی ما است که از ایستادگی سوریه حمایت کنیم. جناب آقای بشّار اسد رئیسجمهور محترم سوریه در چهرهی یک مبارز و مقاوم بزرگ ظاهر شد؛ تردید در او به وجود نیامد و ثابت ایستاد؛ این برای یک ملّت خیلی مهم است. این ملّتهای مسلمانی که شما میبینید در حال ذلّت زندگی میکنند، این ملّتها ذلیل نیستند، رهبرانشان ذلیلند. اگر یک ملّتی رهبرانی داشت که آنها احساس عزّت کردند به اسلام و به هویّت خودشان، آن ملّت عزیز خواهد شد و دشمن با یک چنین ملّتی کاری نمیتواند بکند.
ما وارد چهلسالگی انقلاب شدیم؛ از روز اوّل، همهی قدرتهای درجهی یک دنیا علیه ما دست به هم دادند و اقدام کردند؛ هم آمریکا، هم شوروی، هم ناتو، هم ارتجاع عرب و منطقه، همه دست به یکی کردند؛ [امّا] ما از بین نرفتیم و رشد کردیم. این معنایش چیست؟ اوّلین معنای این حرف این است که آنچه قدرتهای بزرگ میخواهند، لزوماً شدنی نیست؛ یعنی همه تصمیم گرفتند که ما از بین برویم و ما از بین نرفتیم. پس پیدا است که آنچه آمریکا بخواهد، آنچه اروپا بخواهد، آنچه قدرتهای اتمی دنیا بخواهند، اینجور نیست که این حتماً تحقّق پیدا کند. خب این فهم ، این ادراک این معرفت، به ملّتها امید میدهد و قدرت میدهد. خب پس اگر چنانچه ما، شما و بقیّهی عناصر اهل مقاومت در منطقه، تصمیممان قاطع باشد، دشمن هیچ غلطی نمیتواند بکند. این یک مطلب.
مطلب دیگر این است که اسلام به ما وعده داده است که پیروزی متعلّق است به مؤمنِ مجاهد؛ اگر ایمان نباشد، نصرت بهطور کامل به دست نمیآید؛ اگر ایمان باشد امّا مجاهدت و تلاش نباشد، نتیجه به دست نمیآید. وظیفهی مان این است که از اسلام و از حرکت اسلامی حمایت کنیم و دفاع کنیم؛ یکی از مقدّماتش این است که این اختلافات فرقهای و طائفی را بگذاریم کنار. خب اگر بخواهیم این اختلافات را کنار بگذاریم، کسانی هستند که مخالف با این هستند و نمیخواهند بگذارند؛ یک کسانی را از ما تحریک میکنند، یک کسانی را از برادران ما تحریک میکنند، و اینها وادار میشوند به اینکه برخلافِ حرکتِ وحدت حرف بزنند، اقدام کنند و کار کنند. اینهایی که این نقش را ایفا میکنند اگر وابستهی به سیاستهای جهانی و استکباری نباشند، یعنی اگر برخاستهی از این سیاسات نباشند، باید بهشان بیاعتنائی کرد، باید اعتنائی نکنیم به اینها؛ امّا اگر چنانچه مثل سعودیها و مثل بعضیهای دیگر، این اختلافافکنی ناشی باشد از سیاستهای استکباری، باید با اینها مقابله کرد، باید محکم با اینها مواجه شد. آن شیعهای که لندن از او حمایت بکند، آن شیعه را ما قبول نداریم. آن سنّیای که آمریکا و اسرائیل از او حمایت بکنند، آن سنّی را ما مسلمان نمیدانیم؛ یعنی او را اصلاً مسلمان نمیدانیم. اسلام آن است که با کفر و با ظلم و با استکبار مخالف است؛ ما مشترکاتمان اینها است؛ مشترکات ما توحید است، مشترکات ما کعبه است، مشترکات ما وجود مقدّس پیغمبر است، مشترکات ما محبّت به اهلبیت است و خیلی از مشترکات دیگر. واجباتمان همه از مشترکات است؛ اینکه در نماز بنده قنوت بخوانم، شما نخوانی، این چیزی نیست که اختلاف ایجاد بکند. اصل قضیّه این است که به خدای واحدِ اَحَد معتقد باشیم و به نبوّت معتقد باشیم و به نصرت الهی معتقد باشیم و به قیامت واقعاً معتقد باشیم؛ اینها اصل قضیّه است.
امیدوارم که انشاءاللّه آن روزی را که شماها در قدس نماز جماعت میخوانید، ببینید و ببینیم انشاءاللّه؛ ما معتقدیم که این روز خواهد آمد. ممکن است شخص این حقیر یا امثال ما نباشند، امّا این روز خواهد آمد و دیر هم نخواهد شد. چند سال پیش، این همان دولتِ صهیونیستیِ همسایهی شما گفت که ایران را ما تا مثلاً ۲۵ سال دیگر، چنین میکنیم، چنان میکنیم؛ من گفتم که شما ۲۵ سال دیگر را درک نخواهید کرد که بخواهید آنوقت شما آن کار را انجام بدهید! انشاءالله این روز پیش میآید.
[۱]. خوانندگان شعر
منبع: پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی-10/12/96
فتنهگری که به جامعه اسلامی و مسلمانها آسیب میرساند باید مجازات شود
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه مباحث جلسات درس اخلاق خود در شرح جملات قصار 11 تا 16 نهج البلاغه اظهار داشتند: مشکل نهج البلاغه از دو جنبه است یکی «تکرار» و دیگری «کمبود»؛ به این معنا که بسیاری از جملات قصار حضرت، قبلاً در خطبه ها، نامه ها و یا وصایای حضرت بیان شده است و تکراری است، از سوی دیگر بسیاری از خطبه ها و نامه های حضرت نیز به صورت گزینش شده آمده است، مانند خطبه وصف متقیان که حدود 20 صفحه می باشد اما در نهج البلاغه تنها 7 صفحه از آن آمده است و لذا این کتاب شریف «تمام نهج البلاغه»، کتاب بسیار مغتنمی است که تمام فرمایشات حضرت را تا آنجا که ممکن بود جمع کردند.
ایشان ادامه دادند: جملاتی که امروز خوانده خواهد شد نیز قبلاً در یکی از نامه های حضرت به یکی از فرزندان خود که طبق برخی از نقل ها امام حسن مجتبی(ع) و در برخی از نقل ها ابن حنفیه ذکر شده، آمده است، که در اواخر عمر، وجود مبارک امیرالمؤمنین، این نامه را برای فرزندشان نوشتند: «من الوالد الفانی» یعنی پدری که در آستانه رفتن است به پسرش این نامه را مینویسد. در جمله قصار یازدهم حضرت فرمودند: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیهِ»؛ اگر بر دشمنت مسلّط شدی و قادرانه او را مقهور کردی، عفو از او را شکر قدرت خود قرار بده. این کار در زمان خود حضرت انجام شد. وقتی بر مشرکان مکه پیروز شد فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»، حالا که اسلحه را به زمین انداختید و اظهار عجز کردید، دیگر کاری با شما نداریم. حضرت عفو کرد که به «ابن الطّلقاء» معروف شدند.
معظم له در توضیح این فرمایش حضرت امیر علیه السلام ابراز داشتند: اگر خدا به کسی یک نعمتی داد، شکر این نعمت واجب است و اگر کسی شکر نعمت کرد، خدای سبحان نعمت او را افزون میکند، اما نکته این است که اگر شکرش شکر متوسط باشد خدا نعمت او را افزون می کند اما اگر شکرش یک شکر عالی باشد، خداوند خود او را بالا میبرد؛ اینکه گفته شد: «شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر، نعمت از کفت بیرون کند» این مال شکر متوسط است که اگر کسی شکر نعمت کرد نعمتش افزوده میشود. اما آنچه که در سوره مبارکه «ابراهیم» آمده است، این است که نفرمود اگر شکر نعمت کردید ما نعمت شما را افزوده میکنیم! بلکه فرمود گوهر هستی شاکر را بالا میبرد: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ»، نه «لأزیدنّ نعمتکم».
حضرت آیت الله جوادی آملی با اشاره به سیره ائمه اطهار(ع) در شکر نعمات الهی، افزودند: وقتی به امام(سلام الله علیه) عرض کردند که ما چگونه خدا را شکر کنیم؟ فرمود تمام نعمتها را از او بدانید، بعد حضرت آبی نوشیدند یا غذایی میل کردند، بعد فرمودند: «الحمد لله رب العالمین»، من تمام شکرها را در این جمله انجام دادم؛ یعنی توحید در شکر، توحید در منعم بودن، توحید در ربوبیت، توحید در الهیت، همه را من رعایت کردم، چون این «الف» و «لام»، «الف» و «لام» استغراق است؛ یعنی تمام حمدها از هر حامدی که صادر بشود مال خداست، چون حمد در برابر نعمت است و منعم غیر از خدا نیست. اگر شکر در این حد باشد، گوهر ایمان خود شخص بالا میآید.
ایشان خاطرنشان کردند: سوالی که مطرح است این است که اگر حضرت فرمود اگر بر دشمن پیروز شدید عفو از او را شکر قرار بدهید، این مربوط به کدام دشمن است؟ منظور آن دشمنی است که اگر شما بر او مسلّط شدید او دگرباره در صدد عداوت و دشمنی نباشد. اما آن دشمنی که هرگز دست از دشمنی برنمیدارد نباید مورد عفو قرار بگیرد، و مصداق چنین دشمنی نفس امّاره است. اینکه حضرت رسول(ص) فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَینَ جَنْبَیكَ» یعنی هوای نفس از هر دشمنی بدتر است، برای اینکه نفس امّاره حتی لحظه ای انسان را رها نمی کند همین که انسان یک قدم حرف او را گوش داد او ده قدم جلوتر میآید؛ در نتیجه اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود اگر بر دشمنی قادر شدیم عفو از او را شکر نعمت قرار بدهیم، مال دشمن بیرونی است که پس از عفو دست از خباثت خود بردارد نه دشمن درون. آن دشمنی که اگر شما یک لحظه او را عفو کنید او دوباره خودش را تجهیز میکند، عفو او شکر نیست یک «غفلت» است بر این اساس هیچ ممکن نیست که انسان بتواند دشمن درون خود را عفو کند.
معظم له در توضیح جمله قصار دوازدهم نهج البلاغه بیان داشتند: حضرت فرمودند «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ عاجزترین مردم کسی است که نتواند در جامعه یک دوست صادق و صدیق فراهم کند. یک بیان نورانی از حضرت امیر است که ریشهاش در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و آن فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیعْتِقُهُمْ كَیفَ لَا یشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه»؛ فرمود من تعجبم که مردم مال میدهند و بنده میخرند اما اخلاق را رعایت نمیکنند که آزادمردم را به خود جذب کنند! مردان آزاده وقتی ببینند کسی خلیق، خوشخُلق، صادق، امین و پاک است، به او دل میسپارند.
حضرت آیت الله جوادی آملی به اثرات اجتماعی رعایت اخلاق اشاره کردند و اظهار داشتند: «اخلاق» جامعه را منسجم میکند، وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ یکدیگر را ترک نکنید، به زیارت یکدیگر بروید، محفل یکدیگر را پُر کنید، جمع بشوید، چرا؟ چون «فَإِنَّ فِی زِیارَتِكُمْ إِحْیاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شیعیان ما هستید وقتی کنار هم جمع شدید احادیث ما را نقل میکنید و فایده کلمات ما این است که در جامعه عاطفه ایجاد میکند و جامعه را آنچنان مستحکم می سازد که می شود «بنیان مرصوص». حضرت در ادامه این جمله فرمود اگر کسی نتواند برادر ایمانی جذب کند که مشکل او را در روز خطر حل کند، او جزء عاجزترین مردم است و عاجزتر از او کسی است که برادر و دوست صادقی به دست آورده، ولی در اثر رعایت نکردن و ادامه ندادن اخلاق، آن برادر را از دست بدهد.
ایشان در خصوص جمله قصار سیزدهم نهج البلاغه اذعان داشتند: حضرت فرمود «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنفِرُوا»؛ اگر یک سلسله نعمتی به شما رسید، بدانید که این سلسله ادامه دارد. همین که یک بخشی از نعمت به شما رسید، مبادا مغرور بشوید! و یا آن نعمت را بی جا صرف کنید؛ وگرنه آن بقیه نعمت ها به شما نخواهد رسید. تشبیهی که حضرت دارند این است که این مرغهای هوایی را که میبینید این مرغها وقتی عده ای از آنها روی دریا مینشینند بقیه آن رمه هم به دنبال آنها میآیند. فرمود نعمتها مثل سلسله این پرندههاست اگر چند تا پرنده نعمت به کنار سفره شما آمد، شما ناشکری نکنید که بقیه برمند! «نفر» کوچ کردن است. دو نوع «نفر» را قرآن کریم بیان کرد؛ یک «نفر نظامی» در قرآن هست، یک «نفر فرهنگی فقهی»؛ آن «نفر نظامی» همین است که فرمود در برابر دشمن «فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً» یعنی در مقابل دشمن گروهی حمله کنید یا گروهی دفاع کنید اما یک «نفر فرهنگی فقهی» است که در سوره مبارکه «توبه» آمده است «فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ» چرا گروه گروه، به حوزههای علمی نمیروید که فقیه بشوید و بعد به شهر خود برگردید و جامعه خود را انذار کنید؟! این یک «نفر فرهنگی فقهی» است که قرآن کریم در قبال آن «نفر نظامی» بیان کرده است. اما این نفری که وجود مبارک حضرت امیر بیان میکند میفرماید این سلسله نِعَم مثل این دستههای پرندهاند؛ این دستههای پرنده اول چند نفر میآیند اینجا مینشینند، بقیه به دنبال او میآیند. اگر اینها احساس کردند که اینجا خطر هست، فوراً برمیخیزند.
معظم له در فراز دیگری از بیانات خود به چهاردهمین جمله از جملات قصار حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه پرداختند و تصریح داشتند: حضرت فرمود «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ گاهی میبینید برخی ها در دیارشان بیمهری میبینند، اینها نباید برنجند و از اصل مطلب فاصله بگیرند. فرمود: «وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَة»، اگر اهالی دیاری نسبت به عالم خود، یا نسبت به خَیر خود بدرفتاری کردند، جای دیگر برای او باز است. این شخص نباید از اصل کار خیر برنجد. «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ «اتاحه» یعنی فرصت مناسبی از راه دور برای این شخص فراهم می شود.
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه به توضیح جمله قصار پانزدهم حضرت امیر علیه السلام پرداختند و بیان داشتند: حضرت فرمود «مَا كُلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ»؛ در فتنه باید مواظب بود که فتنهگری که به جامعه اسلامی و مسلمانها آسیب میرساند، به عقاب الهی برسد، این یک نکته، اما در فتنه بعضیها هستند که فریب خوردهاند. فرمود فریب خوردهها را کیفر ندهید، و عتاب نکنید، برای اینکه او نفهمیده وارد فتنه شده است. برخی ها مثل مرحوم ابن میثم و دیگران احتمال دادند معنای این جمله این است که هر فتنهگری مورد عتاب قرار نمیگیرد، برای اینکه اگر عتاب بکنی در او اثر ندارد؛ یعنی مثل اینکه مبتلای به منکری، که نهی از منکر در او اثر ندارد نهی از منکر ندارد. این معنا میتواند درست باشد ولی دور از ذهن است، غرض این است که در هر حادثه آنکه واقعاً شرور و بدرفتار است او باید به کیفر الهی برسد؛ اما کسی که فریب خورده است باید او را هدایت کرد. «مَا كُلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ».
معظم له در فراز پایانی سخنان خود به جمله قصار شانزدهم اشاره کردند و اذعان داشتند: در این جمله حضرت می فرماید «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّى یكُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ»؛ ما بندگان خداییم و همه امور را ذات اقدس الهی آفرید و همه را هم او دارد اداره میکند. اینجا وجود مبارک حضرت فرمود در خیلی از موارد است که انسان برنامهریزی میکند اما نمیداند که در تدبیر کیست!؟ همه امور به این نیست که انسان فکر بکند، به ما گفتند فکر بکنید، ولی در آغاز بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». بگویید خدایا به نام تو من این کار را شروع میکنم. آن وقت «فِی الَّذِینَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ الْحَقَّ وَ لَمْ ینْصُرُوا الْبَاطِلَ»؛ تقدیر الهی قوی تر از تدبیر ماست لذا اگر کاری مصلحت ما نبود خداوند یا درون ما انصراف ایجاد می کند یا در بیرون مانعی ایجاد می کند تا این امر صورت نگیرد، در هر حال انسان باید شاکر و راضی به رضای الهی باشد
افزایش رزق بدون دعا
امام صادق علیه السلام در روایتی، نیّت خوب را یکی از عوامل فزونی رزق برشمردند.
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زَادَ اللَّهُ فِي رِزْقِهِ.
امام صادق(سلام الله علیها) فرمود: کسی که نیت خوب داشته باشد خداوند روزی اش را فراوان می کند.
محاسن برقی، ج1، ص261
معرفی کتاب
نام کتاب: “زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین علیها السلام”
مشخصات کتاب:
سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،۱۳۹۳
عنوان و نام پدیدآور:زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین علیها السلام / واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان .
مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، ۱۳۹۳٫
مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه
موضوع:مادر – حضرت ام البنین علیها السلام – حضرت عباس علیه السلام
عناوین اصلی کتاب شامل:
السلام؛ تصمیم گیری حضرت علی علیه السلام به ازدواج مجدد؛ قبل از هر چیز ذکر این نکات مناسب است؛ یک شبهه؛ مشخصات عروس انتخاب شده چه بود ؟؛ نام ونسب فاطمه کلابیه (از تبار خورشید)؛ حزام بن خالد بن ربیعه بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب؛ مورخان در مورد شرافت نسب ام البنین می نویسند؛ عامر بن طفیل؛ عامر بن مالک؛ عروه بن عتبه؛ ام البنین علیها السلام و تولدی نورانی؛ تاریخ تولد ام البنین؛ ویژگی های بارز خاندان ام البنین؛ مراسم خواستگاری از ام البنین؛ خواب ام البنین یک شب قبل از خواستگاری؛ تاریخ ازدواج ام البنین با حضرت علی علیه السلام؛ ازدواج ام البنین وعلی علیه السلام الگویی برای جوانان؛ ورود ام البنین به خانه علی علیه السلام؛ از فاطمه تا ام البنین؛ ثمره ازدواج ام البنین با حضرت علی علیه السلام؛ میلاد فرزند شجاعت؛ سفارش به دفاع از ولایت؛ فرزندانم به فدای حسین علیه السلام؛ مادر چهار شهید؛ صحیفه صفات ام البنین؛ ولایت، کیمیایی بی همتا؛ محبت مادری؛ برکرانه وفا؛ در آینه هنر؛ نگرش سیاسی؛ علم ودانایی ام البنین علیها السلام؛ ادب؛ بر کرانه تعلیم و تربیت: با توجه به معارف و مبانی اسلامی درمی یابیم که امر مقدس تربیت برای زنان به عنوان یک امتیاز مهم مطرح شده است. خداوند اولین مربی بشر است که «رب العالمین» از نامهای او است و این لباس فاخر تنها بر قامت زنان پاک و مهربان شایسته است. وظیفه حقیقی و واقعی زن، تربیت زنان و مردانی است که سازنده جوامع بشری هستند. در این راستا «ام البنین» یکی از مربیان تاریخ قلمداد می شود که تا هستی بر جاست و تا صفات عباس بر زبانهاست سخن از ام البنین نیز هست. آنگاه که کتاب زندگانی عباس بن علی علیه السلام را ورق می زنیم و ویژگیهای والا و فضیلتهای بالای وی را می بینیم و صفاتی چون ادب، شجاعت، آزادگی، وفادری و اخلاص و ایمان و بصیرت که همه و همه به گونه ای در وجود مادر او بوده است و ظهور و بروز این صفات در فرزند متجلی می شود را می یابیم، به عظمت مسأله تربیت و پرورش معنوی و اخلاقی فرزندان پی می بریم. به نظر می رسد پاره ای از صفات در وجود ابوالفضل درخشش فراوانی داشته است؛ از جمله ادب او که در مورد پدر بزگوارش، علی بن ابی طالب علیه السلام ، و برادران عزیز و گرامی اش حسن علیه السلام و حسین علیه السلام به وضوح دیده می شد. مورخان می گویند: عباس بن علی هر گاه حسین علیه السلام را مورد خطاب قرار می داد از واژه «یا مولای» و «یا سیدی» استفاده می کرد و کمتر اتفاق می افتاد که او را با لفظ برادر صدا کند. اگر چه هر دو از یک پدر بودند اما تواضع و ادب او نسبت به حسنین علیه السلام به علت نگرش عمیق او به عظمت حضرت زهرا علیها السلام بوده است و این درسی است که از کودکی آنگاه که سر بر دامن معلم اولین خود، ام البنین، می نهاد آموخت. آری، درس ادب، ولایت، عشق به همنوع و آشنایی با دردهای زمان از جمله درسهایی بود که چهار پسر ام البنین در مکتب مادر آموختند و همواره به آنها پای بند بوده و با آنها جاودانه شدند. در کتب تاریخی در شمارش شهدای کربلا نوشته اند: «اولاد امیرالمؤمنین علیه السلام … و العباس و جعفر و عثمان و عبداللّه (یا عبیداللّه ) الشهداء مع اخیهم الحسین علیه السلام بِطَفّ کربلا، اُمّهُم ام البنین بنت حرام بن خالد».(۴۳) «از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام (پس از ذکر تعدادی از فرزندان) عباس و جعفر و عثمان و عبداللّه است که با برادرشان حسین علیه السلام در سرزمین کربلا به شهادت رسیدند. مادر آنها ام البنین دختر حرام بن خالد است.»؛ عروج عرشی و غروب مادر مهتاب؛ ام البنین الگویی تمام عیاربرای ما؛ ام البنین علیهاالسلام ، واسطه فیض الهی؛ سخن بزرگان در بیان فضایل ام البنین علیهاالسلام؛ بخشی از زیارت نامه ام البنین علیهاالسلام؛ کتابشناسی ام البنین علیها السلام؛ منابع و پی نوشتها