چندنکته درس آموزدر باره خدا ناباوری استیون هاوکینگ
عقیده خدا ناباوری استیوِن ویلیام هاوکینگ را می توان در گزاره های ذیل به تصویر کشید: هاوکینگ خود را یک بی خدا میدانست و علاوه بر رد وجود خدا، اعتقاد به جهان آخرت و زندگی پس از مرگ را هم داستانهای کودکانه میشمارد.
هاوکینگ درباره وجود خدا میگوید:
«پیش از آنکه ما علم را بفهمیم، طبیعی بود که به خلقت جهان توسط خدا باور داشته باشیم. اما امروز علم توضیح متقاعدکننده تری ارایه میکند.»
هاوکینگ که در کتاب پرفروش تاریخچه مختصر زمان به بازخوانی ذهن خدا اشاره کرده بود:
«اگر ما بتوانیم فرضیههای لازم برای توضیح هر پدیده و مادهٔ موجود در هستی را کشف کنیم این کشف یک پیروزی نهایی برای خرد انسانی است بدین معنی که ما میتوانیم فکر خدا را بخوانیم.»
بعداً در پاسخ به این پرسش که اگر به وجود خدا باور ندارد، دلیل اشاره اش به «بازخوانی ذهن خدا» چه بوده، توضیح میدهد:
«منظور من از بازخوانی ذهن خدا این بود که ما هر چیزی را که خدا میتوانست بداند، میدانستیم اگر خدایی وجود داشت؛ اما خدایی وجود ندارد. من یک بی خدا هستم.»
در کتاب طرح عظیم نیز به این موضوع اشاره میکند که برای توضیح عالم هستی نیازی به یک آفریدگار نیست. همچنین وی به صراحت عنوان کردهاست که اعتقاد به وجود بهشت یا حیاتِ پس از مرگ در حقیقت «افسانهای» است برای مردمانی که از مرگ میهراسند. او با صراحت میگوید که پس از آخرین فعالیت مغز انسان، دیگر حیاتی برای آن وجود ندارد.
هاوکینگ در مصاحبهای در سال ۲۰۱۴ با نشریه الموندو، بهطور قطع وجود خدا را انکار کرده و میگوید:
«ال موندو [به معنای جهان در اسپانیایی] حاصل پدیدههای علمی قابل توضیح است.» و
«طبیعی است که پیش از درک دانش به خلق هستی به دست یک خداوندگار باور داشته باشیم. اما اکنون و در این عصر، دانش توضیحی مجابکنندهتر در اختیار ما قرار میدهد.» سپس خبرنگار «ال موندو» بازهم از نظریه پیشینِ هاوکینگ در کتاب «تاریخچه مختصر زمان» مبنی بر «کمک دانش به درک اندیشه خداوندگار توسط بشر» پرسیدهاست. هاوکینگ در پاسخ توضیح داد:
«منظور من در آنجا این بود که اگر بر همه چیز عالم شویم، به درک اندیشه خداوند نیز نائل خواهیم آمد، با این قید که اساساً خدایی وجود داشته باشد، که این چنین نیست. من خداناباور هستم.»
نقد شبهه انکار خداوند
در نقد این دست از تفکرات هاوکینگ چند نکته را متذکر می شوم:
نکته اول:
میان اعتقاد به مبدأ و اعتقاد به معاد رابطه گسست ناپذیر وجود دارد؛ به این معنا که اگر کسی به خداوند معتقد باشد، امکان ندارد که معاد را انکار کند؛ زیرا باور دارد که خدای معتَقد او حکیم و عادل است و اقتضای حکمت و عدالت با پایان پذیری جهان پس از مرگ سازگاری ندارد.
به عبارت روشن تر، اگر معاد نباشد، آفرینش جهان لغو خواهد بود؛ چنان که اگر معاد نباشد، هیچ گاه نیکوکاران و بدکاران در دنیا پاداش و کیفر نخواهند دید و این امر با عدالت الهی ناسازگار است.
از دیگر سو، اگر کسی به خداوند معتقد نباشد، معنا ندارد که به معاد باور داشته باشد؛ زیرا او به آفریننده ای باور ندارد تا در کنار فرآیند آفرینش، بازگشت جهان را میسر سازد.
بنابر این، نباید تعجب کرد که آقای هاوکینگ و سایر خداناباوران در کنار بی اعتقادی به خدا از بی اعتقادی نسبت به معاد سخن گفته و آن را داستان کودکانه تلقی کنند.
پس برآیند تفکر امثال آقای هاوکینگ در حقیقت انکار دو چیز نیست، بلکه انکار یک امر؛ یعنی انکار خداوند است.
نکته دوم:
اگر در گفتار آقای هاوکینگ دقت شود، مهم ترین استدلال او در انکار خداوند «علم بسندگی» در تحلیل همه رخدادهای هستی است.
باری، مهم ترین سخن او این جمله است: «طبیعی است که پیش از درک دانش به خلق هستی به دست یک خداوندگار باور داشته باشیم. اما اکنون و در این عصر، دانش توضیحی مجابکنندهتر در اختیار ما قرار میدهد.»
چنین تحلیلی از رویایی علم با دین از سده شانزدهم میلادی و با پایان پذیرفتن قرون وسطی و عصر تطاول دینِ ادعایی کلیسا علیه دانش و با ظهور رنسانس آغاز شد.
نخستین کسی که بر بی نیازی علم از دین تاکید کرد و مدعی شد که با علم می توان همه رخدادهای عالم را تفسیر کرد، فرانسیس بیکن (۱۵۶۱ - ۱۶۲۶) بود.
فرانسیس بیکن معتقد بود که «علم بر انسان و جهان تسلط دارد» و «بر طبیعت نمیتوان مسلط گشت مگر آنکه از قوانین آن آگاهی یابیم» و در رد اندیشه کلیسا چنین عنوان کرد که «اگر انسان ذهن خود را معطوف به ماده کند در حدود آن کار میکند و از حدود ماده تجاوز نمینماید».
بعدها هر کسی که در مسیر دئیست ها حرکت کرد، همین شعار را تکرار کرد و مدعی شد هر چه به گذشته برگردیم، جهل و نادانیِ انسان در تحلیل رخدادهای طبیعی، او را به باور به وجود خداوند و امور متافیزیک کشانده و اساساً دین را محصول جهل آدمی دانستند!
نقدخودبسندگی علم
در نقد خودبسندگی علم در تحلیل رخدادهای هستی و تلازم آن با انکار متافیزیک چند نکته را باید یادآور شد:
نکته یک؛
باید از آقای هاوکینگ و هم کیشان او پرسید:
اگر علم به انکار متافیزیک می انجامد و جایی برای خدا باقی نمی گذارد، چرا بسیاری از دانشمندان بزرگ و تحول آفرین بشر در گذشته و حال خداباور بوده و پرده برداشتن علم از اسرار هستی را به معنای انکار متافزیک ندانستد؟!
آیا دین داری و خداباوری دانشمندان بزرگی همچون سقراط، افلاطون، ارسطو، کپلر، نیوتن، گالیله، پاسکال، نیوتون، ماکس پلانک، چارلز داروین، کوپرنیک، دکارت و … قابل انکار است؟!
آیا این سخن از انیشتین نیست که گفت: “دین بدون علم کور است و علم بدون دین لنگ است.”
آیا آقای هاوکینگ اطلاع ندارد که دانشمندانی همچون آلیستر مک گراث در انگلستان و آلوین پلانتینگا در آمریکا؛ یعنی دانشمندانِ معاصر نه تنها علم را منافی با باور به خداوند ندانستند، بلکه به نقد اندیشه های امثال او روی آوردند؟!
آقای آلوین پلانتینگا که برخی او را فیلسوف قرن می دانند، چنان در دین داری اندیشه استوار و بی بدیلی دارد که در کتاب خود «فلسفه دین» بر این نکته پای می فشارد که اساساً وجود خداوند نیاز به استدلال و برهان ندارد!
خدایا! چه دنیای شگفتی است و تو چه قدر ساکت و ناظر نشسته ای؟
یک نفر مثل آقای هاوکینگ در انگلستان منکر وجود خداوند است و دیگری در سوی دیگر جهان آمریکا؛ یعنی آقای آلوین پلانتینگا معتقد است که وجود خداوند چنان واضح و آشکار است که از هر گونه برهان و استدلال بی نیاز است!
آیا آقای هاوکینگ اطلاع ندارد که دانشمندی همچون آنتونی فلو در همین انگلستان پس از عمری انکار خداوند، در سایه تحقیقات علمی در باره «دی ان ای» در اواخر عمر به خداباوری روی آورد و با تدوین کتاب هایی در تایید دین باوری، از گذشته خود توبه کرد؟! نکته دو؛
حوزه کاری علم چنان که هر اندیشمند راست اندیش بر آن تاکید کرده و از موضوع، غایت و ابزار آن می توان دریافت، ماده و فیزیک و عالم ماده است؛ یعنی درست همان زمینه ای که آقای هاوکینگ در آن تبحر داشته و جزو نوابغ این عرصه شناخته می شود.
از این جهت همان گونه که برخورد تحکم آمیز با علم و ممنوع کردن آن؛ آن گونه که در قرون وسطی رواج داشت، مطرود و منفور است، ورود علم به عرصه ای فراتر از موضوع و توان آن؛ یعنی عالم متافیزیک نیز مردود و باطل است.
به عبارت روشن تر، علم چراغی فراسوی هر اندیشمندی می افروزد تا کرانه های گسترده عالم ماده را به تماشا نشیند، اما ابزاری که علم در اختیار دارد؛ همچون حس و تجربه هرگز نمی تواند در باره ورای این عالم اظهار نظر نماید تا چه رسد به آن که آن را انکار کند.
به یاد سخن نغز امام صادق (ع) افتادم که خطاب به زندیق و فردی خدا ناباور فرمود:
« ِ أَ تَعْلَمُ أَنَّ لِلْأَرْضِ تَحْتاً وَ فَوْقاً قَالَ نَعَمْ قَالَ فَدَخَلْتَ تَحْتَهَا قَالَ لَا قَالَ فَمَا يُدْرِيكَ مَا تَحْتَهَا قَالَ لَا أَدْرِي إِلَّا أَنِّي أَظُنُّ أَنْ لَيْسَ تَحْتَهَا شَيْءٌ فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع فَالظَّنُّ عَجْزٌ لِمَا لَا تَسْتَيْقِنُ ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ أَ فَصَعِدْتَ السَّمَاءَ قَالَ لَا قَالَ أَ فَتَدْرِي مَا فِيهَا قَالَ لَا قَالَ عَجَباً لَكَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَشْرِقَ وَ لَمْ تَبْلُغِ الْمَغْرِبَ وَ لَمْ تَنْزِلِ الْأَرْضَ وَ لَمْ تَصْعَدِ السَّمَاءَ وَ لَمْ تَجُزْ هُنَاكَ فَتَعْرِفَ مَا خَلْفَهُنَّ وَ أَنْتَ جَاحِدٌ بِمَا فِيهِنَّ وَ هَلْ يَجْحَدُ الْعَاقِلُ مَا لَا يَعْرِف»
وقتی حتی میزان اطلاعات انسان حتی نسبت به جهان مادی پنج درصد از کل دانش است، چگونه می تواند در باره انکار عالم متافیزیک سخن بگوید؟!
نکته سه؛
انکار خداوند بیشتر از زمانی پیدا شد که چارلز داروین نظریه فرگشت و انتخاب طبیعی را در باره جانوران مطرح کرد که به گمان خداناباوران به معنای اداره درونی عالم و عدم نیاز آن به خداوند است.
با صرف نظر از آن که نظریه داروین تا چه میزان می تواند قطعی تلقی گردد و اساساً می تواند خوداتکایی عالم در دائره فراتر از جانداران را تفسیر کند، باید اذعان کرد که این نظریه با فرض پذیرش به هیچ وجه به معنای انکار خداوند نیست؛ چنان که داروین خود بارها بر این نکته تاکید کرد و کلیسا در دهه هشتاد میلادی رسماً از اعلام ارتداد داروین عذرخواهی کرد.
راز این امر آن است که نظریه فرگشت و انتخاب طبیعی یا نظریه گوی بیلیارد اگر هم اثبات گردد، پیام نهایی آن اداره درونی عالم است، چنان که از آن به عنوان ساعت کوک شده از پیش، تعبیر می کنند.
حال باید پرسید اگر غایه القصوای دستاوردهای علمی بر اساس نگاه خدا ناباوران خوداتکایی عالم در اداره خود باشد، آیا این امر به معنای انکار خداوند به معنای آفریننده آن است؟!
پیداست که پاسخ از هر جهت منفی است.
این که ساعتی از قبل کوک شده می تواند خود را اداره کند، به هیچ روی آن را ازسازنده اش بی نیاز نمی کند؛ زیرا بالاخره ساعت از عدم پدید نیامده و باید نخست آفریده شده باشد تا کوک شدن آن قابل تصور گردد.
به عبارت روشن تر، کسانی که خدا را باور دارند برای او دو نقش اساسی قائل اند:
1. آفرینش هستی؛
2. اداره هستی.
همه آن چه دئیست ها و خداناباوران در باره قدرت و کارکرد علم می گویند، اداره خوداتکای عالم است که اگر هم درست باشد، به هیچ وجه نمی تواند آفرینش هستی توسط خداوند را مورد انکار قرار دهد.
البته خداوند بارها از زبان پیامبران به مردم اعلام فرمود که او افزون بر آفرینش عالم، اداره آن را برعهده دارد.
یک نمونه واضح آن آیه شریفه «اقرأ باسم ربک الذی خلق» است که در همان ابتدای نزول قرآن بر ربوبیت و اداره هستی توسط خداوند در کنار آفرینش عالم تاکید شده است.
قرآن در آیاتی همچون «أَفَرَأَيْتُم مَّا تَحْرُثُونَ أَأَنتُمْ تَزْرَعُونَهُ أَمْ نَحْنُ الزَّارِعُونَ؛ آیا چیزی را که می کارید دیده اید؟ آیا شما می رویانیدش یا ما رویاننده ایم؟» به زیبایی بر این نکته تاکید کرده است که شما اگر با تکیه به علم به تحلیل طبیعی رخدادهای عالم می پردازید، نباید دست پنهان الهی را انکار کنید.
خواجه پندارد که روزی، ده دهد!
او نمی داند که روزیِ ده دهد
سخن آخر:
کاش آقای هاوکینگ بسان دانشمندانی همچون آنتونی فلو در آخر عمر دست از کفر و الحاد می کشید و بسیاری از افراد را به ورطه تاریک بی دینی دعوت نمی کرد!
او اینک از میان ما رفته و به حکم آیاتی همچون «لَّقَدْ كُنتَ فِي غَفْلَةٍ مِّنْ هَٰذَا فَكَشَفْنَا عَنكَ غِطَاءَكَ فَبَصَرُكَ الْيَوْمَ حَدِيدٌ» پرده از چشمان او کنار رفته و به قول جان هیک بی نیاز از هر گونه استدلال و برهانی همه اسرار و حقایق متافیزیک را با چشم خود نگران است.
البته به او خواهند گفت که این همه آن حقایقی است که تو به جای اذعان به آنها در سایه لطف الهی که شامل حال تو بود، به انکار آن پرداختی!
راستی، آقای هاوکینگ چگونه می تواند بار گناه سنگین به گمراه کشاندن بسیاری از جهانیان را حتی پس از سال ها از گذار عمر بر دوش کشد؟!
خدایا چنان کن سرانجام کار
تو خشنود باشی و ما رستگار!
منبع: خبرگزاري رسمي حوزه-25/12/96
پدیده دفاع مقدس
استوارتر از هميشه
برخلاف تصور سردمداران آمریکا، غرب، صهیونیسم و جریان ضد انقلاب که تصور می کردند با هجمه های داخلی و خارجی می توانند به عمر نظام اسلامی خاتمه داده و دیدگاه های نسل انقلاب را قدیمی و منسوخ اعلام کنند، آرمان های گرانبهای نظام اسلامی به دور از گزند بدخواهان و به سلامت، به نسل های بعدی منتقل شده است.
در روزهای آغازین غرس شجره طیبه انقلاب، در دشمنان این مرز و بوم، این توهم وجود داشت که طوفان فتنه ها، درگیری ها و جنگ تحمیلی قادر است طومار جمهوری اسلامی را درهم بپیچد؛ در حالی که جوانان نسل اول انقلاب، سیلی سختی به دشمنان زدند و مدال افتخار خود را با این جملات گهربار از معمار کبیر انقلاب دریافت کردند: «من با جرات مدعی هستم که ملت ایران و توده میلیونی آن در عصر حاضر بهتر از ملت حجاز در عهد رسول الله(صلي الله عليه وآله) و کوفه عراق در عهد امیرالمومنین(عليه السلام) و حسین بن علی(عليه السلام) می باشند.»
رمز این فتنه ها نیز در آنجا بود که به تعبیر رهبر حکیم انقلاب، دشمنان میخواستند وقتی نوبت به نسل جدید میرسد، «از اسلام و انقلاب هیچ خبری نباشد و آمریکاییها بر همهچیز این کشور مسلط باشند.» این پنداشت غلط، در محاسبات سراسر اشتباه آنان در قبال جهت گیری های انقلاب اسلامی ریشه دارد. جبهه غربی، عبری و عربی به عنوان دشمن اصلی ملت ایران در طول 39 سال گذشته، به رغم سرمایهگذاریهای کلان برای به شکست کشاندن انقلاب اسلامی و متوقف کردن حرکت توفنده آن، در تمام بخش های پازل توطئه خود با بن بست مواجه شده است که دلیل اصلی این ناکامیها، چیزی جز برداشت سطحی از میزان پایبندی مردم به انقلاب و دریافت ناقص از عمق دلبستگی آنان به چارچوب های جمهوری اسلامی نیست.
لذا بر اساس ارزیابی هایی که در به اصطلاح اتاق های فکر غربی صورت گرفته بود، برنامه ریزی های مفصلی برای تغییر روحیات انقلابی مردم به سمت انفعال و وادادگی در برابر زیاده خواهی آنان در دستور کار قرار گرفت و در این میان، حساب ویژه ای را برای جوانان نسل سوم و چهارم به این سو در قالب عملیات روانی و «جنگ نرم»، باز کردند.
رشد قارچ گونه هزاران شبکه فارسی زبان که به ترویج فرهنگ و سبک زندگی غربی مشغول اند، تلاش برای نفوذ دادن عناصر بیگانه پرست در دستگاه های تصمیم ساز و تصمیم گیر، تشکیک و لجن پراکنی در محکمات آموزه های دینی تحت عنوان «آزادی بیان»، ناکارآمد جلوه دادن توان داخلی در جهت رونق اقتصادی و معشیتی، کوشش برای رواج روحیه ناامیدی در میان جوانان به بهانه بسته شدن درهای دنیا به روی کشور، ولنگاری فرهنگی و انتشار و تولید نشریات و فیلم های ساختارشکنانه با رویکرد هدف قرار دادن اخلاق و عفت اجتماعی، همراهی برخی خواص با ساز ناکوک دشمن در مقابله با مولفه های اقتدار جمهوری اسلامی نظیر حمایت از جبهه مقاومت، قدرت منطقه ای و موشکی و همچنین عفاف و حجاب و … بخشی از نقشه خباثت آمیز نظام سلطه است که جز مصادیقی ناچیز و حقیر، دستاوری برای آنان نداشته است.
در کوران همین سالها، جوانان و نوجوانانی که نه دوران مبارزات علیه رژیم فاسد، مستبد و وابسته پهلوی را تجربه و نه زمان امام(ره) و دوران دفاع مقدس را درک کرده بودند، با شور و حال انقلابی هم تراز و بلکه پرشورتر از جوانان دوران انقلاب و دفاع مقدس، در بزنگاه ها و مواقف نظام، برای پیشبرد آرمانها حضوری با نشاط و حماسی داشته اند. شرکت میلیونی جوانان و نوجوانان در عرصه هایی همچون راهپیمایی یوم الله 22 بهمن، روز قدس، مراسمات لیالی قدر و اعتکاف، کنگره عظیم اربعین حسینی، کاروان های راهیان نور، پیشتازی در عرصه های علمی و فناوری های برتر جهان و … همه و همه در سایه سار درخت پربار انقلاب اسلامی حاصل شده و به رغم خواست کینه توزان عنود داخلی و خارجی، ثمرات آن، همیشگی و دائمی است.
این در حالی است که گاهی از زبان دشمنان، سخنان گزافی شنیده می شود که دال بر تهدید نظامی است. اگر بنا شود که پاشنه سیاست های آمریکا و متحدان مرتجعش در منطقه بر زبان زور بچرخد، نسل امروز به تبعیت از شهدای دفاع مقدس، پاسخی سهمگین و پشیمان کننده به متجاوزین خواهند داد، چراکه در آزمون دفاع از مرزهای جبهه مقاومت، سربلند بیرون آمده و پوزه تکفیری ها را به خاک مالیده اند. میانگین سنی مدافعان حرم نشان می دهد که اکثر شهدای کاروان نورانی دفاع از حرم آل الله را جوانان دهه 70 تشکیل میدهند.
شهید سرافراز، «محسن حججی» به عنوان نماد، نماینده و سخنگوی این شهیدان، جوان 25 سالهای بود که بعد از پایان دفاع مقدس متولد گردید و حماسههای حضور آحاد مردم از پیر و جوان گرفته تا زن و مرد در مراسم تشییع پیکر این شهید مظلوم مدافع حرم در شهرهای مشهد، تهران، اصفهان و نجفآباد، صحنه های بدیعی را در تاریخ انقلاب به یادگار گذاشت.
بنابراین، امید دشمنان به تغییر مطلوب آنها در ایران و خارج شدن جمهوری اسلامی از ریل انقلابیگری در خلال گذار از پیچ تاریخی، امیدی بیمبنا و به دور از واقعیت است.
جوانان حزب اللهی امروز ایران، با پاسداری از انقلاب اسلامی و برداشتن موانع از سر راه پیشرفت کشور، آرمانهای این انقلاب الهی و اهداف والای ملت ایران را تحقق خواهند بخشید و با بصیرت و هوشمندی مثال زدنی، همانند جوانان و نوجوانان دهههای قبل، همچون کوهی استوار در برابر توطئهها و نقشههای استکبار جهانی علیه ملت ایران قد علم خواهند کرد.
فرمایش نورانی مقام معظم رهبری در خصوص نتیجه معکوس توطئه ها خواندنی است: «امروز نتیجه چه شده؟ نتیجه این شده که در میان این نسل، کسانی هستند که استعداد رشد و شکوفاییشان از نسل اول بیشتر و اقتدارشان در مقابل دشمن خبیث و دشمن متعرض و متجاوز بیشتر است و بلاشک اگر آن روز جوانان ما توانستند دشمن را به عقب برانند، امروز جوانان ما به مراتب برای عقب راندن دشمن آمادهترند.
آنها مکر کردند، آنها نقشه کشیدند و اسلام و جمهوری اسلامی و اراده الهی، نقشههای آنها را باطل کرد، انشاءالله روزبهروز هم بیشتر باطل خواهد کرد.» (19 اسفند 96)
يادداشتي در مورد حجاب
حجاب، دستوری شرعی است که وجوب آن مستند به منابع و ادله فقهی متعددی است اما آنچه در این بین محل نزاع است این است که برخی ادعا میکنند حجاب اگرچه از ضروریات دین است اما واجبی است فردی که حکومت حق مداخله در آن را ندارد. در این باره چند نکته قابل ذکر می باشد:
1. برخی تنها به بعد شخصی پوشش تاکید دارند و به این نکته استدلال میکنند که همانطور که بدن هر فرد متعلق به خود اوست لذا پوشش هر فرد نیز کاملا شخصی می باشد و حکومت حق دخالت در یک مساله شخصی را ندارد در حالیکه آنچه وجدان عمومی بر آن صحه میگذارد این است که لباس تنها جنبه شخصی برای پوشاندن بدن ندارد؛ بلکه جنبه اجتماعی و بیرونی آن بسیار پر رنگ است همانطور که شخص متناسب با محلی که در آن حضور می یابد نوع پوشش خود را تغییر میدهد؛ ضمن اینکه در نگاه الهی، همه چیز متعلق به خداست و حتی این حق را نداریم که در خصوص بدن و پوشش خود آنطور که خواستیم برخورد کنیم.
2. نگرش عمیق و بی غرضانه به آیات حجاب به روشنی نشان میدهد که حجاب افزون بر اینکه حق و تکلیف شخصی بانوان مسلمان است بلکه جنبه تکلیفی آن قوی تر است. جامعه دینی نیز تکلیف در مقابل این حق دارد و البته حکمت تکلیفی بودن پوشش و حجاب که در این آیات آمده است این مطلب را تایید میکند. همچنانکه خداوند در آیه 59 سوره احزاب می فرماید: یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ قُلْ لِأَزْوَاجِکَ وَبَنَاتِکَ وَنِسَاءِ الْمُؤْمِنِینَ یُدْنِینَ عَلَیْهِنَّ مِنْ جَلَابِیبِهِنَّ ۚ ذَٰلِکَ أَدْنَىٰ أَنْ یُعْرَفْنَ فَلَا یُؤْذَیْنَ ۗ وَکَانَ اللَّهُ غَفُورًا رَحِیمًا . آیت الله جوادی آملی در کتاب زن در آیینه جمال و جلال در توضیح این آیه میفرمایند: هرچند میتوان پذیرفت که پوشش حق زن است اما حجاب به معنای شرعی آن اصلا جزء حقوق زن نیست که بخواهد اسقاط کند و جزء حقوق الهی محسوب میشود چرا که وقتی قرآن کریم مساله لزوم حجاب را بازگو میکند علت و فلسفه ضرورت حجاب را چنین بیان میفرماید «ذلک ادنی ان یعرفن فلا یوذین» یعنی برای اینکه شناخته نشوند و مورد اذیت واقع نگردند چرا که آنان تجسم حرمت و عفاف جامعه هستند و حرمت دارند. …. زن به عنوان امین حق الله از نظر قرآن مطرح است یعنی این مقام را و این حرمت و حیثیت را خدای سبحان که حق خود اوست به زن داده و فرموده: این حق مرا تو به عنوان امانت حفظ کن.
3. حتی اگر حجاب را امری شخصی تلقی کنیم باز هم در دایره اختیارات حکومت قرار میگیرد چرا که هر عملی که آثار اجتماعی داشته باشد و بتواند حقوق جامعه را تحت الشعاع قرار دهد میتواند الزامی گردد حال اینکه بر کسی پوشیده نیست که هر اندازه در جامعهای، عفاف، حیا و حجاب کمرنگ گردد، نرخ رشد طلاق، مفاسد اجتماعی، بیبندوباری و بیماریهای جنسی و روحی افزایش مییابد.
4. نکته دیگر اینکه بسیاری از قوانین بشری که شاید خصوصی به شمار آیند؛ الزامی هستند لذا حتی شخصی بودن امری مانع از دخالت حکومت نیست همانطور که جرائمی چون زنا که ممکن است در حریم و حیطه خصوصی و با رضایت طرفین انجام شود در صورت اثبات نزد حاکم حق مجازات مرتکب برای حاکم وجود دارد.این موضوع منحصر به جامعه اسلامی هم نیست و در سایر جوامع نیز حکومت ها خود را مجاز به ورود به حوزه های خصوصی همچون مصرف مواد مخدر و استفاده از تجهیزات ایمنی هنگام کار، بستن کمربند موقع رانندگی و … میکنند.
5. نکته ای که در بحث دخالت حکومت در بحث حجاب قابل تامل است توجه به عنصر زمان و مکان است. در جوامع گذشته غالبا به دلیل کوچک بودن دولت ها و مداخله مستقیم خانواده و طایفه و به طور کلی مردم در حل مشکلات دولت در اینگونه موارد نقش هدایتگر و ناظر را ایفا میکرد و وظیفه اصلی دولت مقابله با ناامنی و پاسخ به مرافعات و اجرای حدود تعریف میشد بنابراین امروز نمیتوان گفت که دولت های جدید نیز حق دخالت در موضوعاتی چون حجاب را ندارند.
6. مساله دیگر اینکه برخی مخالفان ضرورت حجاب اینگونه مطرح میکنند که صرف بیروسری بودن کسی را به گناه و جامعه را به فساد نمیکشاند در حالیکه جدا از ادله عقلی و نقلی وجوب حجاب، امروز هدف شبهه افکنان صرفاً روسری نیست بلکه هدف زدودن خط قرمز حجاب است، وقتی حجاب شرعی که خط قرمز پوشش است شکسته شد، عملاً دیگر هیچ حد و مرزی برای پوشش وجود نخواهد داشت و این یعنی بیبندوباری محض .
در اجتماعی بودن حجاب و حق حکومت در برخورد با معضل بی حجابی تردیدی وجود ندارد و غیر از موارد ذکر شده ادله فراوان دیگری در اثبات آن وجود دارد لذا از آنجا که حجاب از مولفه های مهم فرهنگی است توجه به آن میتواند به طراحی راه حل معقول و سنجیده ای از سوی متولیان امر بیانجامد که در این خصوص توجه به مراتب امر به معروف و نهی از منکر و استفاده از جدال احسن در کنار برنامه ریزی فرهنگی و به کارگیری تدابیر پیشگیرانه میتواند فرهنگ حجاب را در جامعه نهادینه کند.
منبع: پايگاه خبري تحليلي صراط
فلسفه زیارت اهل قبور در پنجشنبه آخر سال
… سالی که با تمام خوشی ها و ناخوشی ها، غصه ها و شادی ها و خلاصه تمام خاطرات تلخ و شیرینش رو به پایان است.
ثانیه های آخر سال 1396 به نفس های آخرش رسیده
تنها چند روز دیگر از سال جاری باقی مانده است، و جز تعدادی عکس و خاطره چیز دیگری نمی ماند … خاطراتی که گاه با مرورشان شاد می شویم و گاه اندوهگین. خاطرات عزیزانی که با چمدان هایی بسته این دنیا را برای همیشه ترک کردند و ما را در غم از دست دادنشان تنها گذاشتند.
یکی از رسم های دیرینه بزرگداشت پنجشنبه آخر سال است که آرامگاه های کشور پر می شوند از حضور کسانی که عزیزانشان در زیر خروارها خاک آرمیده اند و تنها می توان با ذکر فاتحه ای از آن ها یاد کرد … دل های گرفته ای که برای بودن در کنار گل های پر پر شده ای که اکنون در کنارمان حضور ندارند، پر می کشد …
علاوه بر آنکه ثواب صدقات چه نقدی و چه غیر نقدی به روح عزیز از دست رفته مان خواهد رسید، لبخند شادی و امید زندگی در فردی دیگر را با خود به همراه خواهد داشت. آن هم در روزهای نزدیک سال جدید که هر کسی دوست دارد بهترین لباس ها را پوشیده و بساط شام شب عید را برای خانواده اش فراهم کند.
مادر و پدرهایی که برای بوسیدن دست و پایشان، برای نگاه های نافذ و سرشار از عشق و علاقه شان، برای محبت های بی منتشان، دل تنگشان شده ایم. عزیزانی که نفس هایشان، قوت قلبی بودند برای دل های شکسته و خسته مان . برای لحظاتی که با کوله باری از غم و غصه و ناراحتی به نزدشان می رفتیم و با جادوی نگاه و دعا و حرف های سرشار از محبتشان، با لبخندی سرشار از رضایت و شادابی، ما را راهی زندگی می کردند، دلمان تنگ شده است.
پنج شنبه با دستانی پر به مزارشان برویم
همان طور که گفته شد زیارت اهل قبور در پنجشنبه آخر سال از سنت های نیکویی است که سالیان سال در سراسر ایران جاری بوده است. روزی که بازماندگان بر سر مزار عزیزان از دست رفته شان می روند و با نثار فاتحه ای به یاد آن عزیزان، خاطراتشان را مرور می کنند.
چه خوب است که برای این دیدار هدیه ای تهیه کنیم و دست خالی نرویم. هدیه ای مفید برای کسانی که دستشان از این دنیا کوتاه است و منتظر هستند تا برایشان تحفه ای فرستاده شود.
یکی از صحابه از حضرت رسول (صلی الله و علیه وآله) نقل کرده است که می فرمایند: «برای مردگان خود هدیه بفرستید»، گفتم: هدیه مردگان چیست؟ فرمود: «صدقه و دعا. ارواح مؤمنان هر جمعه به آسمان دنیا مقابل خانه های خود می آیند و فریاد میکنند… ای خانواده من، پدر ، فرزندان و خویشان من، بر ما مهربانی کنید. آن چه در دست ما بود، عذاب و حساب آن ها بر ما است و نفعش برای غیر ما. ای خویشان ما، به درهمی یا قرص نانی یا جامهای ما را کمک کنید تا خداوند شما را از جامههای بهشت بپوشاند».
علاوه بر آنکه ثواب این صدقات چه نقدی و چه غیر نقدی به روح عزیز از دست رفته مان خواهد رسید، لبخند شادی و امید زندگی در فردی دیگر را با خود به همراه خواهد داشت. آن هم در روزهای نزدیک سال جدید که هر کسی دوست دارد بهترین لباس ها را پوشیده و بساط شام شب عید را برای خانواده اش فراهم کند.
از این سوره ها غافل نباشید
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: سوره «تبارک» بالای سر قبر میت خوانده شود تا موجب رفع عذاب قبر از او گردد.
در روایتی از حضرت صادق (علیه السلام) نقل شده: «هر کس نزد قبر مؤمنی، هفت مرتبه سوره إنّا أنزلنا را بخواند، خداوند فرشته ای می فرستد که پیش قبر میت، خدا را عبادت کند. خداوند ثواب عبادت فرشته را برای میت و کسی که إنّا أنزلنا را خوانده می نویسد، تا زمانی که خداوند وی را به واسطه این عمل وارد بهشت کند. بعد از سوره حمد، هفت مرتبه إنّ أنزلنا و هر یک از قل أعوذ بربّ الفلق، قل أعوذ بربّ الناس، قل هو الله أحد، و آیه الکرسی را سه مرتبه بخواند.»
پاداش استغفار برای اموات و زندگان
امام صادق ـ علیه السّلام ـ فرمودند: سوره «تبارک» بالای سر قبر میت خوانده شود تا موجب رفع عذاب قبر از او گردد.
«عَنِ الْحُسَیْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ أَبِی عَبْدِ اللَّهِ الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ آبَائِهِ قَالَ: قَالَ رَسُولُ اللَّهِ صلّی الله علیه و آله: مَا مِنْ مُؤْمِنٍ أَوْ مُؤْمِنَةٍ مَضَى مِنْ أَوَّلِ الدَّهْرِ أَوْ هُوَ آتٍ إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ إِلَّا وَ هُمْ شُفَعَاءُ لِمَنْ یَقُولُ فِی دُعَائِهِ: «اللَّهُمَ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ». وَ إِنَّ الْعَبْدَ لَیُؤْمَرُ بِهِ إِلَى النَّارِ یَوْمَ الْقِیَامَةِ فَیُسْحَبُ فَیَقُولُ الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِنَاتُ: یَا رَبَّنَا، هَذَا الَّذِی کَانَ یَدْعُو لَنَا ، فَشَفِّعْنَا فِیهِ ، فَیُشَفِّعُهُمُ اللَّهُ فِیهِ ، فَیَنْجُو: حضرت صادق علیه السّلام از پدران گرامی خویش علیهم السّلام نقل می کند که رسول خدا (صلّی الله علیه و آله) فرمود: هیچ مرد و زن مؤمن از اول روزگار تا روز قیامت نمی باشد جر آنکه شفیع آن کسى می باشد که در میان دعایش چنین بگوید: «اللَّهُمَ اغْفِرْ لِلْمُؤْمِنِینَ وَ الْمُؤْمِنَاتِ» روز قیامت دستور داده می شود که بنده ای را به آتش ببرند، و لذا او را به سوى دوزخ می کشند. در این هنگام، همه ی مردها و زن های مؤمن می گویند: پروردگارا، این فرد برای ما دعا می کرد ، شفاعت ما را در مورد او بپذیر. پس خداوند شفاعت آنها را می پذیرد، و آن فرد نجات می یابد.»
کلام آخر
این سنت حسنه را پاس بداریم و به یاد اموات و در گذشتگانمان باشیم تا آیندگان نیز به یاد ما باشند.
پی نوشت:
1- محدث قمی، مفاتیح الجنان ، بخش زیارت قبور مؤمنین.
2- اقبال اعمال، ص ۶۵۱، نقل شده از سیری در جهان پس از مرگ، همان، ص ۳۰۰.
3- کامل الزیارات، ابنس قولویه القمی، ص 222.
4- امالی صدوق ، ص456.
اندر حکایت شیعه ی انگلیسی
کفشهایش با اشاره عصایش جلوی پایش جفت میشد و آتش، ریشش را نمیسوزاند. مردم سادهدل چه میدانستند که چیزی به نام آهنربا و مگنت وجود دارد و ماده نسوز. آنقدر از مامور اطلاعاتی انگلیس کشف و کرامات دیدند که معروف شد به سید جیکاک!
حدود 70 سال پیش و در خلال جنگ جهانی دوم مردی با ظاهری که شباهت چندانی به بومیهای جنوب ایران نداشت از بصره وارد ایران شد و خود را به طایفه موری از طوایف بختیاری رساند و برای آنها چوپانی میکرد. طایفه موری میان خوزستان و چهارمحال در رفت و آمد بودند. این مرد کر و لال هفت سال چوپانی کرد و همانطور که بیسر و صدا آمده بود، بیخبر هم رفت و غیب شد. «مستر جیکاک»، مامور «اینتلیجنس سرویس» به مدد سکوت و تحمل مشقت هفت سال چوپانی حالا به مردی عابد و زاهد و البته بختیاریتر از همه بختیاریها مبدل شده بود!
کفشهایش با اشاره عصایش جلوی پایش جفت میشد و آتش، ریشش را نمیسوزاند. مردم سادهدل چه میدانستند که چیزی به نام آهنربا و مگنت وجود دارد و ماده نسوز. آنقدر از مامور اطلاعاتی انگلیس کشف و کرامات دیدند که معروف شد به سید جیکاک! بعد از جنگ جهانی دوم، عملاً حکمرانی مناطق نفتخیز جنوب در دست وی بود. سید جیکاک مراقب بود چیزی مانع انتقال نفت ایران به مقاصد مورد نظر لندن نشود و برای این کار فرقهای دینی نیز در منطقه به نام طلوعی (تولویی و سروشی هم ذکر شده) ایجاد کرده بود. انکار دنیا، ترک آن، کنارهگیری از امور دنیوی و بیارزش دانستن خاک و نفت از جمله تعالیم این فرقه دستساز انگلیس بود. در جریان ملی شدن صنعت نفت بیت معروفی را بر سر زبانها انداخت. طلوعیها روستا به روستا و چادر به چادر میرفتند و میخواندند؛ تو که مهر علی مین دلته/نفت ملی سی چنته؟ (تو که مهر و محبت حضرت علی(ع) را در دل داری، نفت ملی را میخواهی چه کنی؟!)
27 بهمن سال گذشته کنگره آمریکا از برخی صاحبنظران سیاسی- امنیتی در حوزه ایران، دعوت کرد تا با حضور در جلسه استماعی با عنوان «ایران تحت نظر» نظرات و پیشنهادات خود درباره نحوه مواجهه آمریکا با جمهوری اسلامی ایران را مطرح کنند. این جلسه زمانی برگزار شد که مدت کوتاهی از روی کار آمدن دولت دونالد ترامپ میگذشت و کاخ سفید در حال تدوین استراتژی خود علیه ایران بود.
یکی از کسانی که نظرات خود را در قالب یک طرح عملیاتی به این جلسه ارائه داد، «اسکات مودل» بود. مودل 13 سال سابقه فعالیت در سازمان سیا را در کارنامه خود دارد و سالها در بخش عملیات ویژه سازمان سیا فعالیت میکرده و خاورمیانه - بهخصوص افغانستان - یکی از اصلیترین محلهای ماموریت وی بوده است. وی به سه زبان فارسی، پرتغالی و اسپانیایی مسلط است. ظاهراً علاقه ماموران اطلاعاتی غرب به نفت ژنتیک است و ماموران سازمان سیا از پسرعموهای آنگلوساکسون خود به ارث بردهاند. مودل در حال حاضر مدیرعامل شرکت «راپیدان گروپ» است که در زمینه انرژی – بهخصوص نفت و در جنوب غرب آسیا- فعالیت دارد.
مودل در طرح 7 بندی خود نقشه راهی کاملاً عملیاتی را برای مهار و مقابله با جمهوری اسلامی ارائه میکند. کمتر اتفاق خاص و ضد امنیت ملی کشورمان طی یک سال اخیر را میتوان به یاد آورد که نتوان با نسخه مودل تطبیق داد.
مودل در ششمین بند از طرح خود مینویسد؛ «مدل ایران یک دینسالاری است که یک روحانی را در سمت قدرت سیاسی میگمارد درحالیکه در عراق، روحانیت به تفسیری سنتی معتقد است که میگوید روحانی باید از سیاست جدا باشد. ما باید همپیمانان عرب را ترغیب کنیم که از نجف به عنوان تفکر سنتی تحملپذیرتر و آرامتر حمایت کنند و این مسئله به طور خاص اهمیت دارد.
این کار باید شامل ترویج برجستهترین و محترمترین چهرهها مثل آیتالله (صادق) شیرازی و سایران در مقابل ولایت فقیه باشد و در عراق کسانی ترویج شوند که حامی اسلام شیعی تحملپذیرتر، با ستیزهجویی کمتر و سیاسیگری کمتر باشد.»
خیمهشببازی تبلیغاتی چند عامل اجیرشده فرقه شیرازی در لندن را باید فراتر از تعرض غیرقانونی به یک مکان دیپلماتیک دید و تحلیل کرد. بسیار سادهلوحانه است اگر کسی گمان کند این حمله بدون دخالت و حمایت برخی عوامل دولت انگلیس – بهخصوص سازمان اطلاعاتی این کشور- انجام شده است. مهاجمان بدون کمترین مانعی به سفارت ایران تعرض کرده و جلوی چشم پلیس انگلیس سه ساعت نمایش رسانهای خود را اجرا میکنند و این نمایش از سوی رسانههایی که آزادانه و با حمایت لندن فعالیت میکنند، به صورت زنده پوشش رسانهای مییابد و پس از پایان ماجرا و خروج از ساختمان سفارت، دستگیر میشوند!
فرقه شیرازی یا همان «شیعه انگلیسی» با ترسیم چهرهای خشن و غیرعقلانی از تشیع و تنزل دادن انقلابیگری و ظلمستیزی شیعه به کارهایی خرافی و غیردینی همچون قمهزنی، عبور از آتش برای زیارت مرقد امام حسین(ع) و… سعی دارد جانشینی انحرافی برای نسخه اصیل تشیع ارائه کند. در حالی که جمهوری اسلامی سیاست تقریب مذاهب و اتحاد و همدلی میان شیعه و سنی را در برابر دشمن واحد یعنی آمریکا و رژیم صهیونیستی و انگلیس دنبال میکند، این فرقه هر چه در توان دارد را به میدان آورده است تا این خط اصولی را خدشهدار کرده و با ایجاد و تشدید اختلاف میان مسلمانان، آب به آسیاب دشمنان اسلام و مسلمانی بریزد.
شیعه انگلیسی تکفیر میکند و صدا و دستی را که باید علیه آمریکا و صهیونیسم بلند کند، به اسم تشیع علیه برادران مسلمان خود بلند میکند. نام خود را شیعه میگذارد و علیه تنها حکومت شیعی جهان، با لندن همسوست و علاوهبر دهها شبکه ماهوارهای که در اختیار دارد، از شیپور بیبیسی هم برای انتشار انکرالاصوات خود بهره میبرد.
وقتی آیتالله میرزای شیرازی بزرگ با فتوای معروف خود در ماجرای قیام تنباکو، پوزه استعمار انگلیس را به خاک مالید، پروژه پرورش «روحانی لندنی» در دستور کار قرار گرفت و امروز به نقطه «مرجع لندنی» رسیده است. مرجعیت و روحانیتی که مشکلی با اشغالگری آمریکا و انگلیس ندارد، جنایات رژیم جعلی اسرائیل در فلسطین را نمیبیند، از قیام انسانساز و تاریخی کربلا فقط قمهزنی را فهمیده و تنها هنرش فحاشی کور به شخصیتهای تاریخی است، نه تنها برای استکبار و استبداد خطری ندارد بلکه هم در لندن و هم در کشورهای حاشیه خلیجفارس برایش دفتر و دستک راه میاندازند.
وقتی افسر اینتلیجنت سرویس، سید جیکاک و صاحب کشف و کرامات میشود، جای تعجب چندانی ندارد که پیروان شیعه انگلیسی هم برای ملکه این کشور شجرهنامه درست کنند و او را سیده و از نوادگان بنی هاشم بدانند. پوزه انگلیس در منطقه به خاک مالیده شده و برای جبران باید کاری کنند. حمله به سفارت ایران در لندن برنامه سخیف و ابلهانهای بود که نتیجه آن کنار رفتن نقاب نفاق از ماهیت واقعی فرقه شیرازی است. گردانندگان ام.آی6 باید به جای عملی کردن نسخه اربابان خود در لانگلی، خلاقیت بیشتری نشان دهند. دوره سید جیکاکها گذشته است.
منبع: پايگاه خبري تحليلي صراط