هفته نیروی انتظامی گرامی باد
تأسيس نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران و آغاز هفته نيروي انتظامي (1369ش)
مسأله ادغام نيروهاي انتظامي از طرف وزارت كشور و نمايندگان مجلس به منظور برقراري هرچه بهتر امنيت در داخل كشور و مرزها، جلوگيري از صرف هزينههاي اضافي و تداخلِ وظايف، مسؤوليتها و ماموريتها مشابه، مطرح و به طور جدي دنبال شد. سرانجام، قانون ادغام نيروهاي انتظامي شامل شهرباني، ژاندارمري، كميته انقلاب اسلامي و پليس قضايي در 27 تيرماه 1369 از تصويب مجلس شوراي اسلامي گذشت و در 2 مرداد 1369 به تصويب و تنفيذ شوراي نگهبان رسيد. پس از گذشت شش ماه، ادغام نيروهاي انتظامي سابق آغاز شد و نيروي انتظامي جمهوري اسلامي ايران، در دوازدهم فروردين سال 1370، در پي تاييد مقام معظم رهبري فرمانده كل قوا، به منصه ظهور رسيد. نيروي انتظامي كه به اختصار، ناجا ناميده ميشود، در طول سالهاي فعاليت خود، خدمات ارزندهاي در راه استقرار نظم و امنيت جامعه، مقابله و مبارزه قاطع و مستمر با هرگونه آشوب و خرابكاري، حراست از اماكن و شخصيتها، مراقبت و كنترل مرزهاي جمهوري اسلامي و مبارزه با اوباش، اشرار و… از خود نشان داده و صدها شهيد و هزاران زخمي در اين راه، تقديم نموده است. از آن سال به بعد، روز 27 تيرماه هر سال به عنوان روز نيروي انتظامي و آغاز هفته نيروي انتظامي نامگذاري شده است. با نگاهي گذرا به رئوس فعاليتهاي اين نيرو از آغاز تاكنون، به ميزان تلاش، فداكاري و ايثار اين انسانهاي شريف در انجام وظايف محوله پي خواهيم برد و از اين رهگذر، به نقش سرنوشتساز آنان در استقرار امنيت و آسايش عمومي و به طور كلي حاكميت نظام اسلامي، بيش از پيش آگاه ميگرديم.
بخشى از رهنمودهاى امام خمينى ((ره )) به پرسنل نيروى انتظامى
شما امروز در رژيم اسلامى واقع هستيد، يعنى رژيمى كه اساسش بر اين است كه مردم با طبقات ارتشى و ژاندارمرى و شهربانى خودشان را از هم جدا ندانند. شما خودتان را از آنها بدانيد، آنها هم خودشان را از شما بدانند و با آغوش باز از شما پذيرايى كنند. شما كوشش كنيد كه اين معنا را در ذهن مردم با اعمالتان وارد كنيد… امروز روزى است كه ملت با اين قشرهاى انتظامى رفيق اند و دوست اند و برادرند. آنها مى خواهد حفظ كنند اين انتظامات را براى ملت . ملت وقتى ديد كه اين طايفه خدمتگزار او هستند و محبت به او مى كنند، به كسى كه خدمت به او مى كند، حفظ مى كند نظم مملكتش را، قهرا علاقمند مى شود. شما كوشش كنيد كه همين معنايى را كه الان هست كه بنا اين است كه رژيم جمهورى اسلامى رژيم مردمى باشد و همه با هم باشند، در دل ها زنده كنيد.
(…شما امروز شهربانى دولت جمهورى اسلامى هستيد، افرادتان يكى يكى بايد ملاحظه اين را بكند كه من در شهربانى اسلامى دارم كار مى كنم . رئيس شهربانى هم بايد همين معنا را در ذهنش بياورد. جمعيت تان هم بايد همين معنا را در ذهنش باشد كه ما در يك مملكتى مى خواهيم شهربانى بكنيم كه اين ممكلت مال امام زمان - سلام الله عليه - است ، مال حضرت امير- سلام الله عليه - و مال پيغمبر(ص ) است . ما داريم خدمت به پيغمبر و اسلامى مى كنيم . ما نبايد به مردم حالا - عرض كنم كه - قدرت فروشى بكنيم . خيال بكنيم ما يك قدرتمندى هستيم و مردم چيزى نيستند. اگر اين كار را بكنيد محبوب مردم نيستيد. ئلهاتان مطمئن ، آرام ، وقتى شب مى رويد منزل ، با دل آرام منزل مى خوابيد، هيچ تشويشى در كار نيست . اما اگر يك رژيمى باشد كه مخالفت بخواهد بكند، حتى آن كسى كه ظالم است به حسب نوع مردم - مگر بعضى شان كه ديگر متبدل به يك حيوانى شده اند - آنها ناراحت اند از اين كه اذيت كنند مردم را، اين يك چيز جبلى است ، آدم وقتى هم به يكى اذيت بكند خودش هم ناراحت مى شود. اما در اين رژيم بايد همه با دل راحت انشاء الله و با قدرت ، اما قدرت براى اشخاصى كه فساد مى كنند، و رحمت براى دوستان خودتان ، ((اشداء على الكفار رحماء بينهم )) دستور خداست كه وصف مومنين اين است كه در مقابل اجانب مى ايستند قوى ، بين خودشان دوست و رفيق و رحيم و اينها…))
رهنمودهايى از مقام معظم رهبرى حضرت آيت الله العظمى خامنه اى ((مدظله العالى ))به پرسنل نيروى انتظامى
(… آنچه من از نيروى انتظامى جمهورى اسلامى توقع دارم در سه فصل قابل بيان است . خصوصيت اول اقتدار است . نيروى انتظامى بايد داراى اقتدار باشد. اقتدار يك امر معنوى است و با صداى كلفت و اسلحه تيز و مشت محكم تفاوت دارد. اقتدارهاى ظاهرى در حقيقت اقتدار نيست . بايد وضعيتى به وجود آيد كه هم نيروى انتظامى در خود احساس قدرت كند و هم آحاد ملت دريابند كه پاسدار و حافظ امنيت فردى و اجتماعى آنها، يك مجموعه مقتدر است و مى تواند از مردم دفاع كند و هم دشمن مخل امنيت بفهمد كه نيروى انتظامى مقتدر و تواناست .
خصوصيت دوم عزت نفس است . نيروى انتظامى بايد در چشم مردم عزيز باشد. اين عزت از رفتار نيروى انتظامى و چگونگى انجام وظيفه او ناشى مى شود. اگر كسى آلوده و اسير شهوت و تملق و يا وابسته به پول و ماديات بود، بدون استثنا در چشم مردم ذليل مى شود و به دنبال آن سقوط خواهد كرد. پس عزت نيروى انتظامى به اين است كه پارسايى و پاكدامنى در تمام اركان آن مشاهده شود و همه احساس كنند كه اين نيرو پاكدامن است و خود را آلوده نمى كند و براى عوضهاى قليل مادى و حقير مادى و پست ارزشى قائل نيست . اين يك امر روحى و معنوى است كه براى نيروى انتظامى عزت خواهد آورد.
خصوصيت سوم رحمت و مهربانى است . بايد نسبت به مردمى كه مى خواهيد از خانه ، جاده ، امنيت ، مرز و كسب و كار آنها محافظت كنيد احساس رافت و رحمت داشته باشيد، مردم بايد اين معنا را لمس كنند كه همان نيروى مقتدر و باصلابتى كه در مقابل مخل امنيت با كمال قدرت و صلابت مى ايستد، وقتى با مردم و افراد مظلوم مواجه مى شود با رحمت و رافت برخورد مى كند. پس سه عنصر قدرت ، عزت و رحمت خصوصياتى است كه در نيروى انتظامى پيدا شد. اين نيرو در حدى خواهد بود كه جامعه اسلامى مى تواند به عنوان پشتوانه اى كار آمد و قابل قبول به او تكيه كند.
نكته اى وجود دارد كه در حقيقت محور اين بحثها است ، و آن موضوع دفاع از ارزشهاى اسلامى است . هم شما و هم آحاد ملت ايران بايد به اين نكته توجه كنيد. اگر مجموعه اى با قدرت و عزت در ميان مردم ظاهر شد، همه بايد بدانند كه اين مجموعه بنا دارد از ارزشهاى اسلامى دفاع كند. در درون نيروى انتظامى بايد ارزشهاى اسلامى معيار و ميزان باشد.
منبع: راسخون-انهار
بیانات مهم رهبرمعظم انقلاب مدظله العالی
معامله قرن، میخ آخر بر تابوت طرح صلح عربی
همزمان با اعلام انتقال سفارت آمریکا به بیتالمقدس و در نتیجه به رسمیت شناختن این شهر به عنوان پایتخت رژیم صهیونیستی از سوی دونالد ترامپ، وی طی سخنانش تاکید کرد که «به رسمیت شناختن بیتالمقدس از سوی آمریکا به معنای موضعگیری کاخسفید به نفع یکی از طرفین مخاصمه نیست و تصمیم نهایی درباره مرزبندی و تقسیم بیتالمقدس با اسرائیل و فلسطینیان است». پس از این اظهار نظر ترامپ، نیکی هیلی سفیر و نماینده ویژه آمریکا در سازمان ملل در جلسه فوق العاده شورای امنیت که درباره قدس برگزار شده بود، خاطرنشان کرد «واشنگتن همچنان پایبند به برقراری صلح دائمی در فلسطین از طریق تشکیل دو کشور مستقل فلسطین و اسرائیل است». پیش از اینها نیز رکس تیلرسون وزیر خارجه روز چهارشنبه در حاشیه نشست وزرای خارجه کشورهای عضو ناتو در بروکسل اعلام کرد رئیس جمهور آمریکا در خصوص فرآیند به اصطلاح صلح خاور میانه بسیار متعهد است، و تیم وی در تلاش است تا رویکردهای جدیدی را در این باره ایجاد نماید. وی همچنین امروز بیان داشت: رییس جمهور به وضعیت نهایی {بیت المقدس} اشاره نکرد و مرزها در مذاکرات دو طرف مشخص خواهد شد.
حال با توجه به این سخنان مقامات آمریکایی پرسش اصلی آن است که ابعاد رویکرد جدید مورد ادعای مقامات کاخ سفید در مورد آنچه ایجاد صلح دائمی در فلسطین یاد میشود چیست و آینده آنچه مذاکرات صلح خاورمیانه نامیده میشود چه خواهد شد؟
طرح صلح عربی
طرحی که از آن به عنوان طرح صلح اعراب و اسرائیل یاد میشود در سال 2002 در جریان نشست سران کشورهای عربی در بیروت با هدف ایجاد کشور فلسطین بر اساس مرزهای ۱۹۶۷ میلادی از سوی ملک عبدالله پادشاه پیشین عربستان سعودی و امیل لحود نخست وزیر وقت لبنان پیشنهاد شد که بر مبنای آن با عقبنشینی اسرائیل از اراضی تصرف شده پس از 1967، اعراب نیز به عادی سازی روابط خود با این رژیم اقدام خواهند کرد. مبنای این طرح بر توافق اسلو قرار دارد که در سال 1993 میان تشکیلات خودگردان و اسرائیل به امضا رسیده بود. این پیمان به طور رسمی در 13 سپتامبر 1993 در واشینگتن دیسی با حضور یاسر عرفات، اسحاق رابین و بیل کلینتون به امضا رسید. پیمان اسلو زمینه ایجاد دولت مستقل فلسطینی را فراهم میکرد و البته شرایط برای تثبیت تدریجی سلطه کامل رژیم صهیونیستی بر مناطق تحت اشغالش ایجاد شد.
اقدام بدون استراتژی
الگوی رفتاری ترامپ در طول دوران سپری شده از ریاست جمهوری بیانگر نبود استراتژی و راهبرد مشخص در سیاست خارجی نسبت به مسائل مهم بینالمللی بوده است. این مسئله از همان دوران رقابتهای انتخاباتی و بویژه در مناظرات ترامپ و نامزد رقیب، از سوی منتقدان و سیاسیون آمریکایی مطرح شده بود. در نبود راهبرد مشخص، اتخاذ رویکردهای تنشآفرین و بیثباتساز نسبت به موضوعات مهم عرصه بینالمللی همچون تشدید تنشها با کره شمالی که به آزمایشات بیشتر موشکی پیونگ یانگ انجامید و یا خروج از توافقات و پیماننامههای بین المللی که با عدم همراهی و مخالفت سایر دولتها مواجه شده است. در واقع ترامپ با اتخاذ مواضع یکجانبه و به نوعی زورگویانه، تنها به اجرای وعدههای انتخاباتی برای جلب رضایت بخش حمایتگر جامعه آمریکا از خود میاندیشد حتی به قیمت ناپختگی این تصمیات و بدون در نظر گرفتن اجرای گامهای بعدی و تبعات زیانبار آنها برای صلح و ثبات جهانی. از این رو میتوان اذعان کرد که طرح ترامپ برای انتقال سفارت آمریکا به بیت المقدس و به رسمیت شناختن ضمنی اشغال بیت المقدس شرقی توسط اسرائیل که بر خلاف توافقات پیشین برآمده از مذاکرات میان دو طرف مناقشه با نقش آفرینی دولتهای مختلف ایالات متحده میباشد، اساساً فاقد اراده برای حل و فصل مناقشه چندین دههای اعراب و اسرائیل میباشد و ادعای مقامات آمریکایی در زمینه طرحریزی برای آینده مذاکرات ادعایی بیبنیان است که صرفاً به منظور کاستن از سطح فشارهای بینالمللی برای اقدام نابخردانه ترامپ صورت میگیرد. در این میان شاید ادعاهای مطرح شده از سوی برخی رسانهها مبنی بر ارائه طرح شاهزاده سعودی محمدبن سلمان به محمود عباس برای تشکیل دولت فلسطین به پایتختی ابودیس (چشم پوشی کامل از بیت المقدس) و به رسمیت شناختن اشغالگری اسرائیل در کرانه باختری و عدم امکان بازگشت آوارگان به سرزمینهای خود، را بتوان چهارچوب طرح احتمالی ترامپ دانست.
مرگ اسلو
در طول سالهای گذشته تاکنون تشکیل دولت مستقل فلسطینی با مرکزیت قدس شرقی و بر اساس تقسیمات ارضی قبل از 1967 مهمترین علت حضور نمایندگان فلسطینی در مذاکراتی بوده که آمریکا رهبری و ابتکار عمل آنها را برعهده داشته است. از نظر فلسطینیها موضع جدید ترامپ به این مساله پایان داد که اشغالگری، یک مرحله موقتی مرتبط با حل نزاع است. همچنین مواضع پیشین آمریکا که سعی داشت علیرغم حمایتهای بیدریغ از اشغالگری خود را به عنوان میانجیگر بیطرف در مذاکرات صلح میان دو طرف جلوه دهد کاملاً تضعیف کرد. مواضع گروههای مختلف فلسطینی طی روزهای گذشته کاملا تأییدکننده چنین امری است. هنیه تصریح کرد: «ما توافق اسلو را به صورت کامل کنار میگذاریم، تصمیم ترامپ گور توافق اسلو را برای همیشه کند». همچنین «صائب عریقات» مذاکره کننده ارشد فلسطینیان نیز در گفتگو با روزنامه نگاران در این باره گفت: «او [ترامپ] راه حل دو دولت را نابود ساخت و با اعلام این تصمیم، ترامپ از آمریکا برای ایفای نقش در فرآیند صلح سلب صلاحیت کرد. وی همچنین گفت که «به عنوان یک مذاکره کننده ارشد فلسطینی، چطور می توانم با افرادی بر سر میز مذاکره بنشینم که آینده بیت المقدس را به عنوان پایتخت اسرائیل به من تحمیل کنند». همچنین محمود عباس رییس ساف (سازمان آزادیبخش فلسطین) اعلام کرد: «آمریکا با این موضع دیگر شایستگی نظارت بر مذاکرات صلح را ندارد».
بنابراین به طور کلی میتوان نتیجه گرفت که اعلام انتقال سفارت و شناسایی اشغالگری قدس از سوی آمریکا بیشتر از آنکه طرحی جامع به منظور حل بحران باشد مشخصاً حمایت بیدریغ چندین دهه ای آمریکا از اسرائیل را به اثبات رساند و در پشت پرده این اقدام پایان طرح تشکیل دو دولت بر مبنای توافق اسلو و همچنین طرح صلح عربی را می توان مشاهده کرد.
منبع: پایگاه خبری تحلیلی الوقت
وقت مطالبه آرمانها
اول. جامعهی زنده و رو به حرکت، با “چالش” مواجه است. در حرکت است که چالشها به سراغ انسان میآید. انسانی که در پای قلهی کوه ایستاده و از همان پایین، صرفا به قله نگاه میکند که با مسئله و چالشی مواجه نیست. در مسیر رفتن به سمت قله است که چالشها به سراغ انسان میآید. چند صباحی از شکلگیری جامعهی نبوی نگذشته بود که “جنگ بدر” بر آن تحمیل شد و پس از آن هم جنگها و چالشها پشت سر هم. انقلاب اسلامی هم همینطور، ایران تازه از منجلاب زمان پهلوی نجات پیدا کرده و عزت یافته بود که درگیر آشوبهای ساختهشده توسط گروهکهای معاند داخلی شد. پس از آن، جنگ سخت نظامی با رژیم بعث آغاز شد و در عین حال، تحریمهای اقتصادی که بعدتر ابعاد بیشتر و گستردهتری نیز به خود گرفت، از سوی دشمنان بر جامعهی ایران تحمیل شد. این اما پایان ماجرا نبود و تا به امروز نیز، این چالشها همچنان ادامه دارد.
دوم. میگویند “چالشها"، فینفسه مسئلهای مذموم نیستند، چگونگی مواجهه با آن است که میتواند آن چالش را تبدیل به “تهدید” یا یک “فرصت” برای شتاب بیشتر به سمت مقصد کند. در ماجرای جنگ احزاب، عدهای از مسلمانان، به محض دیدن تهدید دشمن و آرایش جبههی آن، به وحشت افتادند و تصور کردند که کار تمام است. «یعنی یأس و ناامیدی و خودکمبینی در مقابل دشمن و یک گرایش قلبی پنهان به دشمن در آنها وجود داشت.»(۱۳۹۵/۰۴/۱۲) عدهای دیگر از مسلمانان اما نه تنها نترسیدند بلکه گفتند «هذا ما وَعَدَنَا اللهُ وَ رَسُولُهُ وَ صَدَقَ اللهُ وَ رَسولُه… همانی که پیغمبر به ما گفته بود، همانی که خدا گفته بود، همان اتّفاق افتاده؛ یعنی آمدن دشمن و حملهی دشمن، به جای اینکه روحیهی اینها را تضعیف کند، ما زادَهُم اِلّآ ایمانًا وَ تَسلیمًا، ایمانشان را تقویت کرد؛ تسلیمشان در مقابل خدا را تقویت کرد؛ عزم و جزم آنها را نسبت به مواجهه و مقابله تقویت کرد.»(۱۳۹۵/۰۴/۱۲) همینها هم بودند که از دل این چالش، یک فرصت استثنائی برای جامعهی نبوی خلق کردند بهطوریکه بعد از آن، کفار و مشرکان، جرأت رویارویی با مسلمانان را نداشتند.
در ایران، و در سالهای اخیر نیز اگرچه تحریمها در ظاهر بهعنوان یک چالش تهدیدزا محسوب میشد، اما ریچارد نفیو در کتاب “هنر تحریمها” نشان داده است که ایرانیها در مقطعی، این چالش را تبدیل به یک فرصت برای خود کردند. او چنین مینویسد: “ایرانیها از فرصت ایجادشده از تحریمهای بینالمللی برای ایجاد یک برنامهی اصلاحاتی و آزادسازی اقتصاد و مصون کردن آن در برابر تحریمهای خارجی استفاده کردند و درست در همان زمان، ایران تلاش میکرد انسجام درونی را از طریق دعوت مردم به اقتصاد مقاومتی و پایان دادن به آثار تحریمها از طریق دور زدن آنها افزایش دهد. همچنین اقداماتی نیز برای تلافی تحریمها انجام داد نظیر ممانعت از پرواز برخی از شرکتهای هواپیمایی اروپایی به ایران… تحریمها همچنین کمک کردند اقتصاد ایران در مسیر مثبتی قرار بگیرد. برای مثال تلاش آمریکا برای کاهش صادرات نفت خام در سال ۲۰۱۲ و ۲۰۱۳ را در نظر بگیرید… اعمال فشار تحریمها در این حوزه میتوانست به توسعهی بخشهای غیرنفتی ایران بیانجامد، خصوصا بخش سیمان. “
سوم. وظیفهی نیروهای مؤمن و انقلابی در برابر وضعیت امروز جامعهی ایران چیست؟ چه طرح و برنامهای پیش روی این نیروها قرار دارد؟ چه کارها و اقداماتی باید انجام دهند؟ چگونه میتوان شرایط موجود را به جای تهدید، تبدیل به یک فرصت استثنائی برای جبههی انقلاب کرد؟
یک کار این است که نیروهای انقلابی، دست روی دست بگذارند و نظارهگر وضع موجود باشند و بگویند «هیچ فایدهای ندارد، نشده، پیشرفت نکردیم و نمیتوانیم بکنیم»(۱۳۹۷/۰۳/۰۷)، یا مأیوس و ناامید شوند و بگویند « «آقا نمیشود، فایده ندارد، همهچیز بههم ریخته است.»(۱۳۹۷/۰۳/۰۷) یک کار دیگر اما این است با عزم راسخ و روحیهی امیدوارانه، برای ساخت “آیندهی مطلوب"، کار و تلاش و فعالیت مضاعف کنند. «ما یک اتوبان را بهصورت یک بنبست تصویر نکنیم. جلوی ما اتوبان است و میتوانیم حرکت کنیم؛ بخصوص با امکاناتی که کشور دارد… نیروهای جوان… نقش لوکوموتیو را [دارند] که وقتی حرکت کردند، بهطور طبیعی به دنبال خودشان قطار را حرکت میدهند»(۱۳۹۷/۰۳/۰۷)
چهارم. در روزهایی که آمریکا خلاف همهی آداب و قواعد حقوقی بینالمللی از برجام خارج شده و ایدهی اصلی غربگرایان برای حل مشکلات کشور نیز با بنبست مواجه شده، نیروهای مؤمن و انقلابی باید فضای افکار عمومی را برای مطالبهی «آرمانهای انقلاب اسلامی» آماده و مهیا کنند. اگر «لشگر نیروهای مؤمن و انقلابی»، به جای انزوا و ناامیدی، وارد میدان شده و مطالبهی آرمانها و تکرار آن را بر سر دست بگیرند، آنگاه است که میتوان از شرایط موجود، فرصتی استثنائی برای انقلاب اسلامی بهوجود آورد. این همان مطالبهای است که رهبر انقلاب در دیدار امسال خود با دانشجویان، صراحتا آن را اعلام کردند: «ما امروز در جامعهمان نیاز مبرم داریم به اینکه آرمانها را مدام تکرار کنیم، مدام بگوییم، مدام روی آن کار کنیم، مدام مطالبه کنیم… مطالبهگری آرمانها از آن چیزهایی است که از آن نباید دست برداشت. اگر چنانچه این حجم عظیم و وسیع تهاجم به افکار عمومی از سوی ضدّ انقلاب با این مطالبهگریها مواجه نشود، قطعاً ویرانگری خواهد کرد. یادآوری آرمانها، مطرح کردن آرمانها، خواستن آرمانها، طلبکاری نسبت به تحقّق این آرمانها یک سدّی است در مقابل تخریب افکار عمومی و فضاهای نخبگانی و فضاهای مدیریتی… اینجا یک لشکری از جوانهای مؤمن و انقلابی لازم است که وارد میدان بشوند، مطالبه کنند آرمانها را و خودشان کمک کنند به تحقّق این آرمانها.»(۱۳۹۷/۰۳/۰۷)
منبع: مجله خط شماره 141
مناسبت های امروز
كشف كودتاي نوژه (1359 ش)
كشف كودتاي نوژه عليه نظام نوپاي جمهوري اسلامي ايران (1359 ش)
از اولين روزي كه انقلاب اسلامي ايران، استوارترين سنگر غرب و آمريكا را در منطقه به هم ريخت و تحولات زيربنايي را در ايران آغاز كرد، استكبار جهاني كه منافعش به خطر افتاده بود، تلاشهاي وسيعي را براي سرنگوني اين نظام مقدس آغاز كرد. آنان با حمايت از مزدوران ضدانقلاب درصدد كودتا و فتح تهران بودند، زيرا تصور ميكردند كه همانند كودتاي 28 مرداد 1332، قادر به تجديد قدرت خود خواهند بود. اين مزدوران وطن فروش در روز نوزدهم تيرماه 1359 قصد داشتند تا با كمك نفوذيهاي خود فروخته در پايگاه هوايي نوژه همدان، كودتايي را عليه نظام اسلامي انجام دهند. آنان با به كارگيري امكانات وسيع مالي، 12 تيم عملياتي و تعدادي راهنما و چندصد تن از عشاير ايل بختياري، جهت يورش به پايتخت آماده شدند. ولي هنگامي كه خلبان مأمور حمله به بيت حضرت امام خميني(ره) اين موضوع را با مادر خويش مطرح ميكند، با عكس العمل شديد وي روبرو ميگردد. خلبان در انجام اين عمل دچار ترديد شده و شخصاً به حضور آيت اللّه خامنه اي ميرود و عمليات را افشا مينمايد. به اين ترتيب و با پيگيري مسئولان بلندپايه نظام، كودتاي براندازي، خنثي و عوامل آن دستگير يا فراري و رسوا شدند.
امام صادق(علیه السلام)؛ جان تازه در کالبد مرده اسلام
چرا ما شیعیان را نه شیعه علوی بلکه شیعه جعفری و مکتب و مذهب ما را مکتب جعفری مینامند؟ این پرسشی است که گاه به عنوان یک شبهه از سوی معاندان مطرح میشود و شیعه را مذهبی برساخته به دست امام جعفر صادق(علیه السلام) معرفی میکنند و آن را نه اسلام راستین محمدی، بلکه فرقهای میخوانند که در اوایل قرن دوم هجری به دست جعفربن محمدٍ الصادق(علیه السلام) ساخته شده است.
این دشمنی علیه مکتب اهل بیت(علیهم السلام) البته ریشه در دشمنیهای صدر اسلام با خاندان نبوت دارد و از آنجا سرچشمه میگیرد که برخی از خویشاوندان پیامبر(صلی الله علیه وآله) که اسلام را یا از سر نفاق و اجبار و یا به طمع مال و مقام پذیرفته بودند، پس از رحلت ایشان، خط نسیانی بر واقعه تاریخی و مهم «غدیر» کشیدند و با طرح بهانههای واهی از جمله اینکه نبوت و خلافت هر دو نمیتواند به یک تیره از قریش یعنی بنیهاشم برسد یا اینکه علی(علیه السلام) جوان و کمتجربه است و یا بهانههای دیگر، در اسلام راستین که بنا به وصیت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) باید رهبریاش به ولیّ او علی ابن ابیطالب(علیه السلام) میرسید، چند دستگی و انشقاق ایجاد کردند و با خانهنشین کردن علی(علیه السلام)، راه اسلام راستین را منحرف نمودند.
مولای متقیان حضرت امیرالمؤمنین(علیه السلام) پس از ۲۵سال خانهنشینی و سکوت راهبردی، آنگاه که به اصرار مردم، خلافت را – که حق الهی ایشان بود – پذیرفت، با سه خط پیمانشکنان (ناکثین/ طلحه و زبیر)، از دین خارج شدگان (مارقین/ خوارج نهروان) و طغیان کنندگان (قاسطین/ معاویه) روبرو شد که هر یک به طریقی راه ایشان را سد کردند و سبب شدند که راه اسلام راستین برای رسیدن به اهداف الهی خود مسدود و منحرف شود. در این میان، پیمانشکنان و خوارج از سر راه برداشته شدند اما خطرناکترین دشمن امام علی(علیه السلام) یعنی معاویه که بعدها دشمنی او و خاندانش به فرزندان علی(علیه السلام) نیز آسیب رساند، همچنان باقی ماند.
از اینجا بود که دشمنیهای معاویه به عنوان نماد نیرنگ و نفاق و دنیاطلبی و حقد و کینه و حسد، در برابر مولای متقیان علی(علیه السلام ( به عنوان نماد انسان کامل، عدالت، پرهیزگاری و ولایت رسول خدا(صلی الله علیه وآله) روز به روز بیشتر شد و شیعیان علوی را که میراثداران اسلام ناب و راستین محمدی بودند در تنگنای روزافزون قرار داد.
معاویه تلاش میکرد جامعه شقه شقه شده اسلام را که پس از ماجرای سقیفه دچار چند دستگی شده بود، در حالی که هنوز مسلمانان صدر اسلام زنده بودند و شرح رشادتها و جنگاوریها و پرهیزگاری و بزرگمردی علی(علیه السلام) نیاز به شاهد و دلیل نداشت، دچار انحراف کند. او میخواست با جعل احادیث در مدح دیگر افراد و با رقیب تراشی برای علی(علیه السلام) و معرفی افرادی که دارای جایگاه والای علم و تقوا و زهد بودند، نور درخشان امیرالمؤمنین(علیه السلام) را کمرنگ جلوه دهد و از سوی دیگر با تلاش برای دگرگون جلوه دادن شخصیت حضرت علی(علیه السلام) و بیان دروغهای بزرگ مانند اینکه علی(علیه السلام) نماز نمیخواند و حق مردم را ضایع میکند، شخصیت نورانی آن حضرت را لکهدار کند تا بدین ترتیب حاشیه امنی برای خود و خاندان قدرتطلب خویش فراهم آورد.
از اینجا بود که مکتب اسلام راستین در محاق ظلم و تزویر و نفاق امویان قرار گرفت و در نزدیک به ۹۰ سال حکومتِ سلطنتوار آنان، سبّ امیرالمؤمنین(علیه السلام) بر منابر و هنگام خطبهها رایج شد و چنان عرصه بر علویان تنگ گردید که کسی جرأت بیان عقیده راستین خود را نداشت. در این مدت، اسلامی که سردمدار آن معاویه نیرنگباز و منافق، و یزید شرابخوار و میمونباز بودند دچار انحرافی چنان بزرگ شد که فرزند علی(علیه السلام) حضرت سیدالشهداء(علیه السلام) احساس کرد جز با نثار خون خود و خانواده و یاران باوفایش نمیتواند اسلام را به مسیر راستین خود برگرداند. اینگونه بود که امام حسین(علیه السلام) پا در میدانی گذاشت که از هر سو شمشیرها و نیزهها احاطهاش کرده بودند و حماسهای آفرید که صدای مظلومیت شیعه را در سراسر تاریخ به رساترین آواز، طنینانداز کرد.
در این شرایط از اسلام جز نامی و ظاهری و از نماز و روزه و حج و جهاد جز صورتی باقی نمانده بود که رخشندگی خون حسین(علیه السلام) چشمها را خیره کرد و بار دیگر در جامعه شقه شقه شده مسلمانان، نگاهها به سمت خاندان عترت که میراثدار راستین اسلام ناب بودند، چرخید.
دیری نپایید که ظلم بنی امیه و ریختن خون سلاله پاک نبی اکرم(صلی الله علیه وآله) دامنگیر امویان و باعث رسوایی و سقوط حکومتشان شد. در این شرایط و در حالی که تیرهای دیگر از قریش یعنی بنیعباس در حال تلاش برای به دست گرفتن خلافت بودند و شعار خود را نیز «الرضاء من آل محمد» قرار داده و در صدد استفاده از انتساب خود به عموی پیامبر و خاندان وحی بودند، دین اسلام بیش از هر زمانی در معرض تهدیدها و تحریفها قرار گرفته بود. در سال ۹۹ هجری خلافت از امویان به عباسیان رسید و تا سال ۱۱۴ هجری که امامت به صادق آل محمد(صلی الله علیه وآله) رسید، پدر بزرگوارش امام محمد باقر(علیه السلام) در فرصتی که عباسیان و امویان درگیر جنگ قدرت بودند، نهضت بزرگ علمی شیعه را آغاز کرد. امام باقر(علیه السلام) به تربیت شاگردان و نقل احادیث نبوی که از طریق پدران ارجمندش به او رسیده بود همت گماشت و سرانجام در سال ۱۱۴ هجری با شهادت ایشان، پرچم امامت به دست امام جعفر صادق(علیه السلام) رسید.
در دوران ۳۴ ساله امامت حضرت جعفر ابن محمد(علیه السلام) مکاتب و نحلههای مختلف فکری و عقیدتی که آمیخته با دروغها و تحریفها بودند، شکل گرفته بود و در این شرایط اگر همت والای امام صادق(علیه السلام) برای تکمیل کردن نهضت علمی و فقهی اجداد طاهرینش نبود، بدون شک از اسلام و تشیع جز نامی باقی نمانده بود. آن حضرت در شرایطی که از اسلام یک طرح مشخص و بیپیرایه وجود نداشت و اسلام آمیخته به انواع تفسیرهای به رأی و تحریفها شده بود، طرح تازهای از اسلام ناب را در قالب چهارچوب عقیدتی و فقهی ارائه کرد.
آن حضرت با پاسخ دادن به انواع شبهات مطرح شده و تربیت بزرگترین شاگردان که برخی از آنها از امامان مذاهب اهل سنت نیز بودند، شناسنامهای تازه برای تشیع علوی صادر کرد و قرائتی ناب از اسلام محمدی به دست داد که شایسته بود به پاس نام بلند آن حضرت، تشیع جعفری نام گیرد.
اسلام و مکتب شیعه جعفری یا دوازده امامی، همواره مرهون زحمات شخصیت بزرگی است که مسیحوار در کالبد مرده اسلام، جان تازه دمید و نسخه راستین اسلام را از اسلام اموی و عباسی جدا کرد و برای آیندگان به ودیعت نهاد.
منبع: سرمقاله قدس آنلاین- 97/04/17