معرفی کتاب
نام کتاب: “زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین علیها السلام”
مشخصات کتاب:
سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،۱۳۹۳
عنوان و نام پدیدآور:زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین علیها السلام / واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان .
مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، ۱۳۹۳٫
مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه
موضوع:مادر – حضرت ام البنین علیها السلام – حضرت عباس علیه السلام
عناوین اصلی کتاب شامل:
السلام؛ تصمیم گیری حضرت علی علیه السلام به ازدواج مجدد؛ قبل از هر چیز ذکر این نکات مناسب است؛ یک شبهه؛ مشخصات عروس انتخاب شده چه بود ؟؛ نام ونسب فاطمه کلابیه (از تبار خورشید)؛ حزام بن خالد بن ربیعه بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب؛ مورخان در مورد شرافت نسب ام البنین می نویسند؛ عامر بن طفیل؛ عامر بن مالک؛ عروه بن عتبه؛ ام البنین علیها السلام و تولدی نورانی؛ تاریخ تولد ام البنین؛ ویژگی های بارز خاندان ام البنین؛ مراسم خواستگاری از ام البنین؛ خواب ام البنین یک شب قبل از خواستگاری؛ تاریخ ازدواج ام البنین با حضرت علی علیه السلام؛ ازدواج ام البنین وعلی علیه السلام الگویی برای جوانان؛ ورود ام البنین به خانه علی علیه السلام؛ از فاطمه تا ام البنین؛ ثمره ازدواج ام البنین با حضرت علی علیه السلام؛ میلاد فرزند شجاعت؛ سفارش به دفاع از ولایت؛ فرزندانم به فدای حسین علیه السلام؛ مادر چهار شهید؛ صحیفه صفات ام البنین؛ ولایت، کیمیایی بی همتا؛ محبت مادری؛ برکرانه وفا؛ در آینه هنر؛ نگرش سیاسی؛ علم ودانایی ام البنین علیها السلام؛ ادب؛ بر کرانه تعلیم و تربیت: با توجه به معارف و مبانی اسلامی درمی یابیم که امر مقدس تربیت برای زنان به عنوان یک امتیاز مهم مطرح شده است. خداوند اولین مربی بشر است که «رب العالمین» از نامهای او است و این لباس فاخر تنها بر قامت زنان پاک و مهربان شایسته است. وظیفه حقیقی و واقعی زن، تربیت زنان و مردانی است که سازنده جوامع بشری هستند. در این راستا «ام البنین» یکی از مربیان تاریخ قلمداد می شود که تا هستی بر جاست و تا صفات عباس بر زبانهاست سخن از ام البنین نیز هست. آنگاه که کتاب زندگانی عباس بن علی علیه السلام را ورق می زنیم و ویژگیهای والا و فضیلتهای بالای وی را می بینیم و صفاتی چون ادب، شجاعت، آزادگی، وفادری و اخلاص و ایمان و بصیرت که همه و همه به گونه ای در وجود مادر او بوده است و ظهور و بروز این صفات در فرزند متجلی می شود را می یابیم، به عظمت مسأله تربیت و پرورش معنوی و اخلاقی فرزندان پی می بریم. به نظر می رسد پاره ای از صفات در وجود ابوالفضل درخشش فراوانی داشته است؛ از جمله ادب او که در مورد پدر بزگوارش، علی بن ابی طالب علیه السلام ، و برادران عزیز و گرامی اش حسن علیه السلام و حسین علیه السلام به وضوح دیده می شد. مورخان می گویند: عباس بن علی هر گاه حسین علیه السلام را مورد خطاب قرار می داد از واژه «یا مولای» و «یا سیدی» استفاده می کرد و کمتر اتفاق می افتاد که او را با لفظ برادر صدا کند. اگر چه هر دو از یک پدر بودند اما تواضع و ادب او نسبت به حسنین علیه السلام به علت نگرش عمیق او به عظمت حضرت زهرا علیها السلام بوده است و این درسی است که از کودکی آنگاه که سر بر دامن معلم اولین خود، ام البنین، می نهاد آموخت. آری، درس ادب، ولایت، عشق به همنوع و آشنایی با دردهای زمان از جمله درسهایی بود که چهار پسر ام البنین در مکتب مادر آموختند و همواره به آنها پای بند بوده و با آنها جاودانه شدند. در کتب تاریخی در شمارش شهدای کربلا نوشته اند: «اولاد امیرالمؤمنین علیه السلام … و العباس و جعفر و عثمان و عبداللّه (یا عبیداللّه ) الشهداء مع اخیهم الحسین علیه السلام بِطَفّ کربلا، اُمّهُم ام البنین بنت حرام بن خالد».(۴۳) «از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام (پس از ذکر تعدادی از فرزندان) عباس و جعفر و عثمان و عبداللّه است که با برادرشان حسین علیه السلام در سرزمین کربلا به شهادت رسیدند. مادر آنها ام البنین دختر حرام بن خالد است.»؛ عروج عرشی و غروب مادر مهتاب؛ ام البنین الگویی تمام عیاربرای ما؛ ام البنین علیهاالسلام ، واسطه فیض الهی؛ سخن بزرگان در بیان فضایل ام البنین علیهاالسلام؛ بخشی از زیارت نامه ام البنین علیهاالسلام؛ کتابشناسی ام البنین علیها السلام؛ منابع و پی نوشتها
مادری نمونه
امّ البنین علیهاالسلام تلاش مى كرد جاى خالى مادر را در زندگى فرزندان حضرت زهراعلیهاالسلام به ویژه دو سبط پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پر كند.
فرزندان رسول خداصلى الله علیه وآله در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى دیدند و رنج فقدان مادر را كم تر احساس مى كردند. ام البنین علیهاالسلام، فرزندان دخت گرامى رسول اكرم صلى الله علیه وآله را بر فرزندان خود - كه نمونه هاى والاى كمال بودند - مقدم مى داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجّه آنان مى كرد.
امّ البنین با درك عظمت آنان به خدمتشان قیام كرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید. همان روز كه پاى در خانه مولا على علیه السلام گذاشت، حسنین علیهماالسلام هر دو بیمارى داشتند و در بستر افتاده بودند؛ اما نو عروس خاندان ابو طالب علیه السلام به محض آنكه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالَم وجود رسانید و همچون مادرى مهربان به دلجویى و پرستارى آنان پرداخت.
نوشته اند حضرت ام البنین علیهاالسلام وقتى به خانه حضرت على علیه السلام آمد، به آن حضرت، پیشنهاد كرد او را به جاى فاطمه - كه اسم قبلى و اصلى وى بود - با كنیه اش «امّ البنین» صدا زند تا حسنین علیهماالسلام با شنیدن نام فاطمه، به یاد مادر خویش، فاطمه زهراعلیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعى نشود و رنج بى مادرى آنها را نیازارد. 1
امّ البنین در منزل امام على علیه السلام داراى چهار پسر به نامهاى عباس، عبد اللّه، عثمان و جعفر شد 2 كه سرور همه آنان حضرت عباس علیه السلام است كه در چهارم شعبان سال 26 هجرى در مدینه متولد شد. 3
هر یك از این چهار جوان تربیت یافته در مكتب ام البنین علیهاالسلام، در مرحله نخست از اوصاف والاى پدر گرامى شان على علیه السلام تأثیر پذیرفته بودند و در مرحله بعد از مادر با كمال خود ادب و ایثار را فرا گرفته بودند. هر یك از آنان به تنهایى اسوه رشادت، نجابت، شرافت، جوانمردى، اخلاق و كمالات انسانى بودند.
در هنگام شهادت مولاى متقیان حضرت على بن ابى طالب علیه السلام فرزند بزرگ ام البنین، عباس بن على علیه السلام در حدود چهارده سال سن داشت و برادرانش از او كم سن تر بودند. بعد از آن، فداكارى مادر بزرگوارشان و رهنمودهاى حسنین علیهماالسلام چراغ راه آنان بود.
این زن فداكار و ایثارگر، جوانى و نیروى خویش را با تمام وجود، صرف تربیت و حفظ فرزندان مولاى متقیان كرد و بسان مادرى مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود. همه فرزندان ام البنین به شایسته ترین وجه تربیت شدند و در نهایت با كمال عشق و علاقه در راه اعتلاى كلمه حق و در ركاب امام به حق، هستى خود را تقدیم كردند.
پی نوشت:
1) العقیلة والفواطم، حسین شاكرى، ص 118.
2) بحار الانوار، علامه مجلسى، باب 120؛ أحوال أولاده وأزواجه علیهاالسلام، ج 42، ص 92.
3) العقیلة والفواطم، حسین شاكرى، ص 119.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 104.
روز تکریم مادران و همسران شهدا
امروز سالروز رحلت حضرت ام البنین (س) است. روزی که در تقویم ما به عنوان ” روز بزرگداشت مادران و همسران شهدا” نام گذاری شده است.
ام البنین (س) بانوی ایثاگر که اگر چه خود در دشت کربلا حضور نداشت، اما عطر ایمان، نگاه ولایتمدار، تفکر حسینی و شجاعت ایثارگری یک مسلمان معتقد را قطره قطره در کام فرزندانش نشاند و لاله صفت چنان بارشان آورد که دشت تفتیده کربلا را همیشه تاریخ منقش به زیباترین مفاهیم همان شهادت کردند.
و ما به خود چه مفتخریم که مادران ایران زمین در کربلای جنوب و غرب ایران، چون ام البنین (س) با تقدیم عزیزترین داشته های خود، همسران و فرزندانشان، تاریخ را به گونه ای دیگر در حمایت از حسین زمان، خمینی بت شکن؛ تکرار کردند و چه زیبا نقش آفرین بازسازی این تاریخ پرشکوه شدند.
مادرانی که اگر چه خود در خاکریزهای دفاع از کیان اسلام و خاک وطن در برابر یزیدیان زمان حضور نداشتند اما خطوط مقدم پر از رزمندگانی بود که در دامن این رادزنان پرورش یافته بودند و غریو الله اکبرشان، پاسخ هل من ناصر ینصرنی نائب بر حق امام زمانشان بود.
رهروان فاطمی که پای در جای پای ام البنین “مادر چهار شهید و معلم علم دار کربلا” گذاشتند و چون او فاطمه وار هستی خود را بر سر دفاع از ولایت و اسلام به درگاه خدا ارزانی داشتند.
سالروز وفات حضرت ام البنین (س) را تسلیت عرض می کنیم و روز تکریم مادران و همسران شهدا را گرامی می داریم.
واکنش آیت الله العظمی مکارم شیرازی دامت برکاته به واژه حجاب اجباری
بی حجابی در صحنه اجتماع، فعالیتی عمومی است و باید نهی از منکر انجام داد؛ اما اینکه بگوییم این شخص آزاد است و بی حجابی جزو زندگی خصوصی او می باشد، سخن درستی نیست؛ بی حجابی همانند رشوه خواری است که باید در مقابل آن ایستاد.
حضرت آیت الله مکارم شیرازی صبح امروز (96/12/9)در درس خارج اصول در مسجد اعظم قم به موضوع حاشیه های اخیر درباره حجاب پرداختند و گفتند: اخیرا در برخی از رسانه های داخلی و خارجی بر روی مسئله بی حجابی سرمایه گذاری کرده و می گویند: «چرا حجاب باید اجباری باشد؟ در اسلام چیزی به نام اجبار نیست و حجاب هم نباید اجباری باشد» که باید گفت این افراد کلمه اجبار را به غلط در این مسئله استفاده می کنند.
ایشان اظهار داشتند: ما اعمالی همچون شرب خمر، مواد مخدر، رشوه خواری، دزدی، اعمال خلاف عفت، بی حجابی و … در اسلام داریم که جزو گناهان بوده و ممنوع است.
این مرجع تقلید ابراز داشتند: یک وقت شخصی در خانه خود از این قبیل اعمال حرام انجام می دهد که ما مأمور به ورود در زندگی خصوصی افراد نبوده و نمی توانیم تجسس کنیم؛ اما وقتی در ملأ عام از این کارهای خلاف انجام می دهد، هم حکومت مأمور به نهی از منکر است؛ هم آحاد مردم این وظیفه را دارند.
حضرت آیت الله مکارم شیرازی خاطرنشان ساختند: بی حجابی در صحنه اجتماع، فعالیتی عمومی است و باید نهی از منکر انجام داد؛ اما اینکه بگوییم این شخص آزاد است و بی حجابی جزو زندگی خصوصی او می باشد، سخن درستی نیست؛ بی حجابی همانند رشوه خواری است که باید در مقابل آن ایستاد.
معظم له تصریح کردند: آیه «لا اکراه فی الدین …» به معنای آزادی نیست؛ به این معنا نیست که هیچ خط قرمزی وجود نداشته و همه می توانند هرکاری انجام دهند؛ اگر این آیه به معنای آزادی باشد، پس چرا جلوی دزدی را می گیرند؟ چرا با رشوه خواری برخورد می کنند؟ باید در مقابل اینگونه اعمال نهی از منکر کرد.
این استاد برجسته حوزه بیان داشتند: البته نهی از منکر به معنای خشونت نیست؛ باید با زبان نرم و خوش به این کار پرداخت.
این مفسر قرآن کریم اظهار داشتند: برخی اظهار می کنند که ماشین حریم خصوصی است و می توان بی حجاب بود که در پاسخ باید گفت: اگر این ماشین در پارکینک منزل شماست، حریم خصوصی است و کسی نمی تواند حرفی بزند؛ اما ماشینی که بیرون آمده و همه چیز در آن پیداست، دیگر حریم خصوصی نیست؛ خصوصی آن است که از دید مردم پنهان باشد.
حضرت آیت الله مکارم شیرازی ابراز داشتند: عده ای ناآگاهانه و عده ای آگاهانه برای تضعیف نظام جمهوری اسلامی در حال مجاز کردن محرمات بوده و این نکته در تفکر آنان است که اگر بتوانیم این محرمات را بزنیم، اصل نظام را می توانیم زیر سوال ببریم؛ باید مراقب بود و از تکرار این مغلطه بازی ها خودداری کرد.
ایشان خاطرنشان ساختند: برخی هم می گویند که از حجاب مهمتر داریم و باید سراغ آنان برویم که درباره این موضوع هم باید بگوییم که این سخن مانند آن است که شخصی در کنار درد چشم، سرما هم خورده باشد و دکتربه او بگوید فقط به فکر چشمان خود باش و فکری به حال سرماخوردگی خود نکن؛ بیان این مسئله که باید سراغ مباحث مهمتر از حجاب برویم، مغالطه است و همانطوری که باید تمام بیماری ها را علاج کرد، باید در مقابل تمام محرمات حساس بود و نهی از منکر داشت.
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه
ما اهل فتنه و انحراف نیستیم مردمسالاری تنها بماند!
به گواهی آنچه در 92 و 96 انجام دادیم و به شهادت آنچه در سالهای اخیر، بلکه در روزهای اخیر علیه فتنه و انحراف نوشتهایم، مختصات رفتار و مشخصات گفتار ما را و نمود عمل و نمودار سخن ما را، اصولی چون تبعیت از قانون، احترام به همه آرای ملت، پذیرش رأی اکثریت ولو هنگام باخت با کمترین فاصله، پرهیز از کشاندن اعتراض به کف خیابان، پیگیری شکایت از مجاری قانونی، مرزبندی با فتنههای دشمنشادکن مولد تحریم، رعایت حرمت نهادهای قانونی، مخالفت قاطعانه با ایدههای متوهمانه و متوحشانهای چون ابطال انتخابات و در یک کلام؛ «پایبندی همیشگی به موازین مردمسالاری» معین کرده است.
ما صرفنظر از اینکه از نتیجه انتخابات، خوشحال باشیم یا ناراحت و حتی صرفنظر از آنکه به فلان و بهمان تصمیم شورای نگهبان، نقد داشته باشیم یا نه، هم سازوکار انتخابات را محترم شمردهایم، هم اصل مسلم مردمسالاری را! اگر سال 88 ناظر بر اصولی که برشمردم، از فردی حمایت کردیم، هرگاه که آن فرد را در تضاد با آن آرمانها ببینیم، قطعا نقدش خواهیم کرد و حتی در صورت لزوم، طردش خواهیم کرد! هر کس میخواهد ما را بشناسد، ملاک و معیارهای ما را بخواند! ما برخلاف دوم خردادیها، هرگز خود را سوم تیری تعریف نکردهایم! و این فخر برای ما بس که با آنکه به نامزد پیروز سوم تیر رأی دادهایم و اگر چه تا سفرهای استانی و وجوه مثبت مسکنمهر و یارانه و روحیه خدمت و کار شبانهروز، با شماری از دولتمردان او رفتهایم، لیکن تا درکات دوزخ منیت و خسارت همزمان در دنیا و آخرت و هرجومرج و منممنم و توهم و توحش و ادعای دروغ تقلب و فتنه و انحراف، هیهات! ما هرگز نمیگوییم چون روز کذا به آقای «الف» رأی دادهایم، پس اگر در گوش 40 میلیون رأی ملت هم زد یا اگر با سیلیزن علیه مردمسالاری همراه شد یا اگر مرز خود را با متوهم متقلب متوحشی روشن نکرد که هنوز انتخابات تمام نشده، شوی پیروزی برگزار میکند، همچنان ناچاریم به حمایت از او! نه! برای ما و به فرموده معصوم، آنچه اصل است «حق» است، نه افراد! ما این روزها با همان سمتوسویی علیه بعضی حرافیها موضع میگیریم که سال 88 علیه عملیات فتنه، موضع گرفتیم! و یومالله «9 دی» موضع گرفتیم! ما در آن چهارشنبه خدایی، اصولی را سردست گرفتیم که همیشه خدا اصول ما هستند! ما آن روز، از قانونگرایی گفتیم و از حرمت انتخابات و از زشتی قانونشکنی و از لزوم دفاع توأمان از کلیت آرای مردم، نیز رأی اکثریت! و این همه را در 92 و 96 و صدالبته این روزها هم از خود بروز دادهایم! این را جریان فتنهگر انحراف، خوب بداند؛ اگر قرار بود ما این سالیان اخیر، ماله روی گفتار ساختارشکن، ضدقانون و خلاف مردمسالاری جماعت بکشیم، سال 88 هم بر رفتار ساختارشکن، ضدقانون و خلاف مردمسالاری جریان منحرف فتنه، ماله میکشیدیم! لیکن «اصول» برای ما، نه بستگی به دیروز و امروز و فردا دارد، نه وابسته است به افراد! و دقیقا سر همین «اصولگرایی» بود و سر همین «مردمسالاری» بود که سال 76 با تمدید ریاستجمهوری مرحوم هاشمی، مخالفت کردیم! بدعتی که البته از یاد نمیبریم؛ با دفاع تام و تمام شماری از حضرات بعدا موسوم به «دوم خردادی» همراه شد! پس دوم خردادیها حتی روز نازنازی خودشان را هم مدیون مبارزه ما و البته نظام با بدعتها هستند و الا در فردای دوم خرداد، مجبور بودند «عالیجناب سرخپوش» را باز هم «رئیسجمهور» ببینند! و این گزاره، صدالبته برای روزهای سوم تیر 84 و 22 خرداد 88 هم صادق است! اگر قرار بود نظام مقدس جمهوری اسلامی، تن به بدعتهای خلاف مردمسالاری بدهد، لاجرم روی چشم میگذاشت آن پیشنهادات بیشرمانه را! عجبا از بیمعرفتی بعضی بیصفتها که هنوز نشناختهاند جمهوری اسلامی را! نظام ما اگر قرار بود امروز برخلاف موازین مردمسالاری عمل کند، ابتدا باید 8 سال پیش در سال 88 تن به مطالبات نویسنده «نامه سرگشاده» علیه سازوکار انتخابات میداد و خب! در آن صورت، رئیسجمهور را نظر «سران فتنه» معین میکرد، نه «رأی اکثریت»! جناب منحرف!
اگر قرار بود من و ما و این نظام 300 هزار شهید، تن به حرف زور بدهیم و تسلیم فتنهگران علیه مردمسالاری و انتخابات و قانون شویم، هرگز 9 دی، در پاسداشت مردمسالاری و انتخابات و قانون، خلق نمیشد! شگفتا از توهم تو! ما که تسلیم زور «نامه سرگشاده» نشدیم؛ در برابر «نامه متوهمانه» بیزور، تسلیم شویم؟! والله اگر قرار بود ما در امتحان مردمسالاری و احترام انتخابات، دست در دست بعضی خواص انصافا دانهدرشت و گردنکلفت، هم از اصل و هم از اسب بیفتیم، اصلا نوبت به تو نمیرسید! از قضا، ما از خود تو هم به خاطر مردمسالاری و اینکه رأی اکثریت بودی، دفاع کردیم، نه بهخاطر خودت! بگذار فاش بگویم؛ ما در مکتب ولایت فقیه آموختهایم که حتی از خمینی و خامنهای هم به خاطر «خدا»دفاع کنیم! ما مفتخریم به وجود رهبرانی که اگر «سوم خرداد» شد، از خدا گفتند و اگر «9 دی» باز هم از خدا! لیکن چه نظرشان با رأی مردم در انتخابات، همخوان بود و چه نه، تنفیذ کردند رأی مردم را! و مردمسالاری را! و انتخابات را! و قانون را! جز این بود، نه جنابعالی «رئیسجمهور سابق»بودی، نه حتی «رئیسجمهور اسبق» توان حمل این سمت را داشت، بر اساس آنچه در سطور میانی این متن نوشتم! نظر ما هم اگر در برخی دوگانهها، نزدیکتر به نظر تو بود، منبعث از خدماتی بود که داشتی و الا اگر قرار بود در همه نظرات و تا هر روز و در هر جا، همراهیات کنیم و در قعر هر منیتی که میلرزی، ما هم با تو بلرزیم، پس چه بود فرق ما با دوم خردادیهای رادیکال که معالاسف رأی و وجدان را با هم دادند؟! نه! ما تکرار نمیکنیم هر چه تو گفتی را! و هر چه تو نوشتی را! بگذریم که مثل چی پشیمان هستند تقلیدکنندگان «تَکرار»! ما از نسل همان پدرانیم که شاید در مدح بازرگان و منتظری و کی و کی، شعار هم داده بودند! و حتی شاید به بنیصدر هم رأی داده بودند! اما بیعتشان، فقط و فقط با «روحالله» بود و خیلی زود پس زدند مسالهسازها را! قسم به نام مقدس شهیدان، اگر قرار بود «مسألهسازی» و «انباشت مسائل»، انقلاب اسلامی و مهمترین ثمره آن یعنی جمهوری اسلامی را تضعیف کند، پدران ما هرگز از زیر برف سنگین پاوه و مریوان، سر به سلامت بیرون نمیگذاشتند؛ خواندن نماز فتح در مسجد جامع خونینشهر، آن هم بدون «سیدمحمد جهانآرا» پیشکش! ما الان، رئیسجمهور سابقی داریم که آخر مسالهسازیاش، نوشتن «نامه متوهمانه» از سرمشق «نامه سرگشاده» است و البته آنقدر کاریکاتوری که بیشتر به کار لو دادن مضاعف خودش میخورد. آن روز «مصطفی چمران» مسائل موجود را با خون مطهر خود در «کربلای دهلاویه» حل کرد! و دیروز همین کار را «مصطفی احمدیروشن» انجام داد، در «کربلای هستهای»! و امروز «مصطفی صدرزاده» در «کربلای شام»! و این انقلاب، فردا و فرداها هم «مصطفی» دارد! و شاید به پشتوانه همین «جمهوری مصطفیها» بود که امام دوراندیش ما در مدح فرزند شهیدش، سخن از «امید آینده اسلام» گفت! که هر مصطفای شهیدی، تداعیگر «مصطفی خمینی» است! که هر شهیدی «یادگار خمینی» است! اگر دیروز، مسائل انقلاب را «حسین فهمیده» حل کرد؛ همان رهبر 13 ساله، امروز هم خون پاک شهیدی جوان و سرجدا، حلالمسائل انقلاب خواهد شد! که سرخی، سیاهی را میشوید! نه! آنقدرها هم غریب نیست انقلاب اسلامی که بعضی متوهمان، توهم زدهاند! ما با قاسم سلیمانی کربلای 5 تسلیم مسألهسازیها نشدیم؛ با قاسم سلیمانی خود کربلا تسلیم مسألهسازیها و مغلوب توطئهها شویم؟! پس به اصول و آرمانهای مردمسالارانه ما اضافه کنید خیبر و بدر پیش رو را! و همراه با بهار، لالههای فتحالمبین را! و اندکی بعد، روز بهشتی دهم اردیبهشت را! و ستارههای الی بیتالمقدس را! چشم ما به رهایی قدس است و سپیده و سحر و نور و ظهور! تو بگذار بعضیها، قند در دل تیتر یک رسانههای انگلیسی آب کنند! و بروند روی جلد معاریو! و اضافه شوند به ناکثانی که نتانیاهو، آنها را سرمایههای اسرائیل در ایران خواند! مسأله اما در این مسألهسازیها نیست! مسأله این است؛ اگر باز هم قرار بود «مالک» از خیمه معاویه به عقب برگردد، هرگز حسین خرازی شرق ابوالخصیب به قاسم سلیمانی غرب آسیا تبدیل نمیشد! فیالحال، رئیسجمهور آمریکا «ترامپ» است؛ بهترین و دقیقترین نماد لیبرال- دموکراسی! و همانقدر دیوانه! و همانقدر وحشی! و سالیانی است هیچ خبری از ژنرال پترائوس در منطقه نیست! و ملک عبدالله هم تأیید شد «خبر مرگش»! پس مسأله این است؛ عبور کرده سردار نیروی قدس سپاه ما، از خیمه معاویه! مدتها پیش! به شهادت اربعین! و به گواهی آن شکوه بیبدیل! ما در آستانه خیمه نور هستیم! و خانه خورشید! چه بدوقتی بعضی ها شب پرست شدهاند!اضافه کنید به اصول ما وصال «مهدی فاطمه» را! که ما در تحقق وعده خدا- همان خدای سوم خرداد و 9 دی- ذرهای تردید نداریم! نه! «اصولگرایی» جریانی مقابل «اصلاحطلبی» نیست، بلکه یک «افتخار» است! افتخار نفروختن حق به افراد! ما فتنهگر یا منحرف نیستیم که «مردمسالاری» تنها بماند! که «قانون و انتخابات و رأی مردم» تنها بماند! که «علی» تنها بماند! ملت ما را با مردم صدر اسلام، اشتباه نگیرید! ما اگر اهل کوفه بودیم، هشتاد و هشت، تسلیم فتنه میشدیم! به تقویم نگاه کنید! چیزی تا خیبر و بدر نمانده! و چیزی تا بهار! بیخود نیست به ما میگویند «راهیان نور»! بیخود نیست «دوکوهه»منتظر است! بیخود نیست کوهها و صحراها و دشتها را دنبال شهادت میگردد حاجقاسم! بیخود نیست امیدواری حضرت ماه! «روزگار جنگ» باشد یا «جنگ روزگار»! دیروز یا امروز! از آن بیسیم که پشتش «همت» بود، جز «روایت فتح»شنیده نخواهد شد؛ «الا ان حزبالله همالغالبون»
منبع: پایگاه خبری تحلیلی صراط- ۰۶اسفند ۱۳۹۶
جامعه به زنان متخصص در علوم دینی نیازمند است
دشمنان همواره تلاش میکنند تا زنان را تحقیر کنند و همچنین میکوشند تا به جامعه القا کنند که اسلام نگاه منفی به زن دارد درحالی که اسلام توجهای ویژهای به زنان دارد و بر اساس آیات قرآن هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد.
حضرت آیتالله نوری همدانی ظهر امروز در دیدار با مدیر حوزههای علمیه خواهران، گفتند: قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، عمده وظیفه طلاب و روحانیون درس خواندن بود، ولی در حال حاضر دشمنان با تمام امکانات و تجهیزات به مبارزه با اسلام و انقلاب آمدهاند و همین مسئله وظیفه طلاب و روحانیون را سنگینتر کرده است.
حضرت آیتالله نوری همدانی با بیان اینکه دنیای امروز به بانوان مبلغه نیاز دارد، گفتند: همت بلند، اراده و تصمیم جدی و نظم از اصول اصلی برای درس خواندن و تربیت در حوزههای علمیه است.
ایشان با بیان اینکه طلاب باید به ادبیات عرب توجه داشته باشند خاطرنشان کردند: ادبیات از دروس بسیار مهم در حوزههای علمیه است، چراکه اگر طلاب به ادبیات تسلط نداشته باشند، نمیتوانند به موفقیت دست پیدا کنند؛ در حوزههای علمیه، قلم و بیان بسیار مهم است و لازمه هر دو، تسلط بر ادبیات است؛ خداوند متعال انسانها را متفاوت خلق کرده است و به همین دلیل در حوزههای علمیه باید گزینشهای دقیق انجام شود و افراد براساس استعدادهای خود طبقهبندی شوند.
معظم له با اشاره به آیه ۳۳ سوره احزاب افزودند: دشمنان همواره تلاش میکنند تا زنان را تحقیر کنند و همچنین میکوشند تا به جامعه القا کنند که اسلام نگاه منفی به زن دارد درحالی که اسلام توجهای ویژهای به زنان دارد و بر اساس آیات قرآن هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد.
حضرت آیت الله نوری همدانی با بیان اینکه فعالیت در حوزههای علمیه خواهران بسیار اهمیت دارد، گفتند: طلاب باید در همه امور رضایت الهی را مدنظر قرار دهند و حتی دروس را نیز برای رضایت الهی بخوانند چراکه علوم دینی با دیگر علوم تفاوت دارد؛ علوم دینی برای فهمیدن کلام خداوند و معصومین(ع) است.
معظم له با تأکید بر اینکه طلاب حوزههای علمیه خواهران باید در میدان عمل حضور پیدا کنند ادامه دادند: در سالهای اخیر بحثهای زیادی در مورد عفاف و حجاب مطرح شده، اما تاکنون نتیجهای حاصل نشده، لذا طلاب حوزههای علمیه خواهران با حضور در میدان و امر به معروف و نهی از منکر میتوانند در ترویج فرهنگ عفاف و حجاب تاثیرگذار باشند.
ایشان در پایان با اشاره به گزارش حجت الاسلام والمسلمین بهجت پور از برنامه های خود برای مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران خطاب به وی گفتند: طرح و برنامههای بسیار خوبی برای حوزههای علمیه خواهران دارید، اما این طرحها و برنامهها باید عملی شود، چراکه همانطور که دنیا به متخصص دینی مرد نیاز دارد به همان اندازه نیز به زنان متخصص در علوم دینی نیازمند است.
ماهيت فرقه هاي مختلف دراويش مانند اهل حق، گنابادي، نوربخشيه و...چيست؟
دراويش و صوفيها افرادي هستند كه بعد از قرن دوم هجري قمري(1) بر مبناي افراط در زهد اسلامي و با پيروي از رياضتهاي طاقتفرساي اديان قديم هندي، بودائي، نصراني و روش نوافلاطوني، اساس فرقهاي را مخالف و مغاير با معيارهاي روشن و عقلپسند قرآن و شرع مقدس اسلام و سنت و روش عملي پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ معصومين ـ عليهم السّلام ـ به نام تصوف و صوفيگري در جامعه اسلامي بنا نهادند.(2)
اين كار آنان كه در صدر اسلام توسط برخي از افراد برجسته صوفيه مانند ابو هاشم كوفي، معروف كرخي، جنيد بغدادي، رابعه عدويه، حسن بصري، ابراهيم ادهم و امثال آنان به عنوان يك بدعت بزرگ به وجود آمد، رفته رفته منشأ ايجاد سلسلههاي مختلف و متعدد با راه و روشهاي خاصي گرديد. بستر اين سلسلهها در ابتداء مذهب اهل سنت بوده و در دوران حكومت صفويان به تبع اينكه سنّيان ايراني شيعه شدند. تصوف وارد جامعه شيعي ايران گرديد و به تدريج توأم با نوسانات سياسي و فكري موجبات ايجاد سلسلههاي صوفيگري را در جامعه تشيّع به وجود آورد.
در حال حاضر فرقه هاي فعال صوفيه عبارت اند از: قادريه، نقشبنديه، چشتيه، سهرورديه، رفاعيه كه منسوب به اهل سنت مي باشند. و فرقه هاي نعمت اللهيه، ذهبيه، گناباديه، خاكساريه، اويسيه شاه مقصوديه، نوربخشيه كه منسوب به مذهب شيعه مي باشند. اما فرقه اهل حق از فرقه هاي صوفيه به حساب نمي آيد، بلكه از غالياني هستند كه دوست ندارند خود شان را از مسلمانان بدانند.
هيچ يك از فرقه ها و سلسله هاي صوفيه به ظاهر منكر خدا و پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ نيستند و نيز فرقه هاي صوفيه شيعي ائمه ـ عليهم السّلام ـ را انكار نمي كنند، لكن برخي از عقايد و اعمال آنان ملازم با اموري است كه با شرك و نفي شريعت و نفي امامت امامان سازگار مي باشند به همين علت گروه هاي صوفيه از طرف فقهاء شيعي و سنّي از ميان جامعه اسلامي مورد طرد قرار گرفته و اهل بدعت شمرده شده اند. بنا برابن هيچ يك از فرقه هاي تصوف مورد تاييد تشيع نمي باشد. و علت آن انحرافاتي است كه اصول مكتب تصوف را تشكيل مي دهد كه در ذيل به برخي ازين انحرافات اعتقادي و عملي تصوف كه تمام فرقه هاي صوفيه در آن ها مشترك اند اشاره مي شود:
1- مكتب تصوف و فرقههاي صوفيه كه امروز در ميان برخي از جوامع اسلامي رايج است برخاسته از دين اسلام نميباشد. زيرا نه در قرآن كريم و نه در متون روايي معتبر هيچ پايگاه و ريشهاي براي تصوف و فرقههاي آن وجود ندارد لذا تصوف با آمدن اسلام در ميان مسلمين نيامده است. از ديدگاه تاريخي نيز اين نتيجه بدست ميآيد كه تا زمان حكومت عباسيها اثري از صوفيه و تصوف و فرقهها و اقطاب آن در ميان مسلمين به چشم نميخورد و همة محققين بر اين مطلب اتفاق نظر دارند.
كيوان سميعي ميگويد در زمان پيغمبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ كسي بنام متصوفه وجود نداشته و از زمان امام صادق ـ عليه السّلام ـ به بعد مردمي بنام متصوفه و صوفي پديد آمدند. و در قرن دوم قمري با عمل ظهور ميكند و در قرن سوم با علم كلام و فلسفه تلاقي نموده و چندي بعد با عمل و علم وارد خانقاهها و محافل صوفيان ميشود تا در قرن هفتم به عرفان علمي ميرسد و محي الدين عربي اندلسي (م. 638ق) و صدر الدين قونوي پسر زن و شاگرد محي الدين را به وجود ميآورد.(3)
دكتر قاسم غني ميگويد: بعد از حكومت امويان در راستاي انشقاق مسلمين به فرقههاي گوناگون دسته مخصوصي بنام صوفيه و متصوفه پيدا شدند و در حدود سال 200 ق اين نامها شايع و معروف گشت. پس قدر مسلم اين است كه در دوره صحابه و تابعين اين فرقه وجود نداشته است بلكه از پديدههاي قرن دوم است.(4)
در نفحات الانس آمده است كه تا قرن دوم هجري از صوفي اسمي نبود و پس از ورود ملل مختلف، فرقههاي گوناگون خصوصاً صوفيه در بين مسلمين پديدار شد و جاحظ اولين كسي است كه اين كلمه را در كتاب «البيان و التبيين» بكار برده و اولين كسي كه اين نام بر او اطلاق شد ابوهاشم كوفي است.(5)
ابن الجوزي(6) ابن خلدون(7) سيد اسدالله خاوري(8) و ديگران نيز به اين مطلب اذعان نمودهاند.
علامه طباطبائي درباره پيدايش تصوف چنين ميفرمايد: تصوف مقارن با انتشار بحث فلسفي در زمان عباسيان ظهور نمود.(9) و براي آن ريشهاي در عهد خلفاء در لباس زهد وجود داشته است. و سپس به شكل متصوفه در اوائل عهد بني عباس توسط ظهور مرداني از صوفيه مثل بايزيد، جنيد، شبلي و معروف كرخي و غير آنان پديدار شدند. اين قوم زماني كه ادعاي كرامات كردند و مطالبي را كه با ظواهر دين و حكم عقل متناقض بودند به زبان آوردند و ادعا ميكردند كه بر اين معاني صحيح فهم اهل ظاهر نميرسد، بر فقها و عامه مسلمين گران تمام شد و آنان را انكار نمودند و از آنها تبرئه جسته و مورد تكفيرشان قرار دادند و با حبس، شلاق، كشتن، دار آويختن و تبعيد نمودن از آنان دوري جستند. صوفيه در قرن ششم و هفتم به اوج خودشان رسيده و پس از آن به سوي انحطاط گرائيده و مردم از آنان اعراض نمودند.(10)
از آنچه كه بيان گرديد و نيز با رجوع به ساير كتبي كه به اين امر پرداختهاند بدست ميآيد كه تصوف ربطي به اسلام ندارد چون اگر ملازم با دين اسلام ميبود، بايد توسط شخص پيامبر ـ صلّي الله عليه و آله ـ و جانشينان معصومش تبيين ميگرديد همانطوريكه خود اسلام و مفاهيم ديني و اوامر و نواهي تا جزئي ترين مسائل آن به وسيله آن حضرات ـ عليهم السّلام ـ بيان شدهاند امّا از تصوف و مباني آن حتي به صورت كلي هم نام نبردهاند مگر در بعضي از روايات كه در مقام نكوهش و مذمّت از آن نام برده شده است.(11)
امّا به رغم اين واقعيت همة فرقههاي صوفيه مسلك تصوف را به اسلام و پيشوايان دين نسبت ميدهند و هر كدام سلسله اقطابشان را از راههاي مختلف به ائمه معصومين ـ عليهم السّلام ـ و در نهايت به پيامبر معظم اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ ميرسانند و اصرار دارند كه اين پندارهاي آنان را مردم بپذيرند.
2-التقاطي بودن مكتب تصوف يكي ديگر از دلايل انحراف آن مي باشد . قاسم غني در اين مورد ميگويد: واقع امر اين است كه تصوف طريقه مركب و بسيار پيچ در پيچي است و منابع مختلف و متنوع داشته و از سرچشمههاي متعدد آب خورده است. صوفيه از حيث مذاق و سليقه التقاطي بوده و مانند مردمان متعصّب هيچ وقت پاي خود را به يك جا نبستهاند. به اين معني كه همين كه رأي و عقيدهاي را موافق با ذوق و حال خود يافتهاند و منتسب به هر كس و هر جا بوده گرفتهاند و هميشه لسان حالشان اين بوده كه:
شاخ گل هر جا كه ميرويد گل است خم مُل هر جا كه ميجوشد مُل است
و مهمترين منابع غير اسلامي تصوف عبارتاند از مسيحيت، فلسفه نو افلاطوني و حكمت اشراق عرفاني قبل از اسلام و افكار و آراء بودايي.(12) و بر اين مطلب اكثر محققين و علما اسلامي اتفاق دارند كه در محل خودش بيان شده است.
3- دليل سوم انحراف تصوف در بطلان بعضي از عقايد و اعمال اين مكتب نهفته است:
الف. وحدت وجود:دراويش و صوفيه معتقداند كه كل عالم مساوي با خدا است و ذات احديت به صورت مجرد از مظاهر خودش كه همة مخلوقات باشد بالفعل تحقق ندارد و تمام موجودات به نحوي تجلي خداوند است.(13) و بر همين اساس حسين بن منصور حلاج ادعاي «انا الحق» نمود و به اعتقاد خودشان اسرار حقيقت را فاش كرد و متهم به زنديق و ملحد گرديد.(14) اشعار صوفيه پر از مطالبي است كه اعتقاد آنان را به وحدت وجود ثابت مي كند و به عنوان نمونه شعري از عطار نيشابوري را ذكر مي كنيم:
منم الله در عين كمالم منم الله در عين وصالم
من الله خود در خود بديدم به خود گفتم كلام حق شنيدم(15)
بطلان اين عقيدة صوفيه و دراويش هم از جهت برهان عقلي كه منافات با توحيد ذاتي خداوند دارد و همه از نظر شرعي كه با تمام اديان الهي در تضاد است، بر هيچ كسي پوشيده نيست
ب. اتحاد و حلول: اين عقيده صوفيه به اين معنا است كه خداوند در مخلوقات خود حلول ميكند و براي همين معتقدند كه خداوند در پيامبران و امامان و اولياء حلول نموده است.(16)
ج. اعتقاد به ولايت اقطاب: دراويش در رابطه با مسئلة ولايت عقيده اي خاص دارند. آنان در عين حالي كه ولايات سه گانه (امامت ديني، زعامت سياسي و ولايت تصرف را نسبت به ائمة اطهار ـ عليهم السّلام ـ انكار مي كنند)، معتقد به ولايت اقطاب شان- كه همان صوفي هايي است كه به پندار آنان به حق واصل گرديده و عقل شان زايل و شريعت از آنان ساقط گشته است ـ مي باشند. و اين ولايت را كه شبيه به ولايت تصرف مي باشد به انحاء گوناگون تعريف كرده اند و مي گويند ولي كسي است كه از حال خود فاني و در مشاهده حق باقي است و خود از نفس خود خبر ندارد. و يا مي گويند ولي كسي است كه كامل و فاني و مضمحل در حق باشد. و براي ولايت مراتب و تقسيمات عجيب و غريب دارند.(17) كه كاملاً بيگانه از متون اسلامي و عقايد مسلمين مي باشد صوفيه راه رسيدن به اين ولايت را براي همگان باز گذاشته اند و آن را اكتبسابي دانسته و ارادة خداوند را در آن دخيل نمي دانند و هيچ نوع انحصاري براي آن قائل نيستند و لذا مي گويند «دست زن در دامن هركو ولي است + خواه از نسل عمر و خواه از علي است.»(18) منتهي راه رسيدن به اين ولايت فقط سير و سلوك صوفيانه مي باشد و به وسيلة آن به كمال رسيده و مقام قطبيت نصيب او مي گردد. صوفيان ولايت ائمه ـ عليهم السّلام ـ را در ابعاد علمي، ديني، و رهبري سياسي عملاً قبول ندارند بلكه معتقد به يك نوع ولايتاند كه در اثر رياضتهاي صوفيانه و سير و سلوك ممكن است براي هر كسي حاصل گردد.(19)
د. محوريت طريقت و حقيقت در برابر شريعت در مكتب تصوف دليل ديگري بر انحراف اين مكتب مي باشد : شريعت همان احكام و دستورات الهي است كه از طرف خداوند بر پيامبر اسلام ـ صلّي الله عليه و آله ـ براي هدايت تكامل بشر به عنوان يك دين و قانون الهي نازل گرديده و همة مسلمين اعم از علماء فقهاء و عوام خودشان را پيرو اين شريعت دانسته و اوامر و نواهي آن را باعث حصول كمال انساني و لازم الاجرا مي دانند و در اين جهت هيچ تفاوتي بين افراد جامعه اسلامي وجود ندارد.
اما متأسفانه دراويش و صوفيه در كنار شريعت اسلامي پديده هايي بنام طريقت و حقيقت اختراع كرده اند كه شريعت را پوستة طريقت و طريقت را پوستة حقيقت مي دانند. و معتقدند كه شريعت و طريقت هر دو وسائل رسيدن به حقيقت است. و مراد از طريقت آداب سير و سلوكي است كه خودشان ابداع كرده اند و مراد از حقيقت مرحله رسيدن به خداست. صوفيه معتقدند كه وقتي انسان به مرحله حقيقت رسيد در بحر وحدت الهي غرق و محو مي شود و از اين حالت براي او بيخودي و زوال عقل حاصل مي گردد و نمي تواند خود را از اين غرقاب بيرون آورد. و به اتفاق همة علماء اسلام تكاليف شرعيه از كسي كه عقل او زائل گشته است ساقط مي باشد.(20) صوفيه به اين ترتيب هم در كنار شريعت طريقت را جعل كرده اند و هم به بهانه اينكه انسان وقتي به حقيقت رسيد به خاطر زوال عقل، شرع را پامال نموده و كنار گذاشته اند.
علامه طباطبايي مي فرمايند: متصوفه از براي سير و سلوك آداب و رسوم خاصي را كه در شريعت وجود نداشت احداث كردند و پيوسته راه هاي جديدي را بر آن افزودند و شرع را كنار گذاشتند تا اينكه به جايي رسيدند كه شريعت را در يك طرف قرار دادند و طريقت را در طرف ديگر و كارشان به جايي رسيد كه در محرمات غوطه ور شدند و واجبات را ترك كردند و در نتيجه منتهي به گدايي و استعمال افيون و بنگ شدند كه اين حالت آخرين حالت تصوف است كه عبارت از مقام فناء باشد.(21)
هـ . سماع و رقص: انجام برنامههاي نوازندگي و خوانندگي به سبك خاص صوفيانه يكي از كارهاي مهم خانقاهي به شمار ميآيد. ابن الجوزي در اين زمينه چنين ميگويد: تصوف طريقهاي است كه از زهد شروع ميشود و به سماع و رقص منتهي ميگردد و از ميان عوامطالبان آخرت به آنها روي ميآورند و طالبان دنيا به خاطر لهو و لعبي كه در مجالس آنها ميبينند به سوي آنها جذب ميشوند. اين طائفه وقتي كه غناء و موسيقي را ميشنوند به وجد ميآيند و …(22)
و. عشق و تعشّق: صوفيان بر طبق اين پندار كه «المجاز قنطرة الحقيقه» عشق مجازي آن هم از نوع وضيع و حيواني را از كمالات انساني دانسته و سخت بر اين امر پايبند هستند و دامنه اين عشق را به عشق با پسران زيباروي گسترش داده به اميد اينكه شايد به عشق حقيقي كه عشق به خدا باشد برسند(23) و يا ممكن است اصلاً خود همين عشق در نزد برخي از آنان موضوعيت داشته باشد. و ناگفته پيدا است كه با انجام كارهاي حرام و ضد اخلاقي نه تنها تقرب الهي حاصل نميگردد بلكه قطعاً موجبات دوري و ناخشنودي خدا را به دنبال خواهد داشت.
زـ رياضت: يكي از كارهاي خانقاهي صوفيه رياضتهاي غير مشروع و برگرفته از رياضتهاي رايج بين مرتاضان هندي و بودائي و راهبان نصاري، ميباشد. علاّمه طباطبايي ميفرمايد كه: مسئله رياضت نفس امري نيست كه مسلمانان آن را در قالب تصوف و عرفان اختراع كرده باشند بلكه اين عمل در بين امم گذشته مثل بودائيان، هنديان، نصاري و … به خاطر آثار عجيب و غريبي كه بر آن مترتب ميگردد مرسوم بوده است.(24)
4- دليل چهارم احاديثي است كه در مذمت تصوف وارد شده،كه اكثر آنها از نظر سند صحيح و از حيث دلالت آشكار ميباشند. نمونهاي از آنها را ذكر ميكنيم:
الف . در حديقة الشيعه از امام رضا ـ عليه السّلام ـ روايت شده كه فرمود: كسي كه در نزد وي از صوفيان سخن به ميان آيد و اين شخص آنها را با زبان و قلب انكار نكند از شيعيان ما نيست. اما اگر آنها را انكار كند ـ روش و مسلك آنها را باطل بداند ـ مانند كسي است كه در كنار پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ با كفّار به جهاد پرداخته است.(25)
ب . امام هادي ـ عليه السّلام ـ در مسجد النبي ـ صلي الله عليه و آله ـ نشسته بود كه گروهي از صوفيه وارد شدند امام ـ عليه السّلام ـ به اطرافيان خود فرمود به آنها توجه نكنيد… آنگاه اضافه كرده و فرمودند: همة صوفيان از مخالفين ما هستند و راه و مسلك آنها مغاير با راه و مسلك ما ميباشد و اينها نصارا و مجوس اين امت هستند.(26)
ج . يكي از شيعيان به امام صادق ـ عليه السّلام ـ عرض كرد در زمان ما قومي به وجود آمده كه آنها را صوفيه مينامند، در رابطه با آنها چه ميفرمائيد؟ امام ـ عليه السّلام ـ در جواب فرمودند:آنها دشمنان ما هستند و كسي هم كه رغبتي به آنها داشته باشد از آنهاست و با آنها محشور خواهد شد.(27)
د . از امام صادق ـ عليه السّلام ـ در رابطه با ابيهاشم صوفي كوفي سؤال شد، امام ـ عليه السّلام ـ فرمود: او جدّاً
عقيدة فاسدي دارد، او كسي است كه مذهب و مسلك تصوف را پايهگذاري كرده است.(28)
ﻫ . پيامبر اكرم ـ صلي الله عليه و آله ـ در ضمن وصاياي خود به جناب ابوذر فرمود: در آينده قومي خواهد آمد كه در تابستان و زمستان لباس پشم ميپوشند و با اين كار خود را از ديگران برتر ميدانند. كه به اينها فرشتگان آسمانها و زمين لعنت ميفرستند.
با توجه به احاديثي كه ذكر گرديد و رواياتي كه با اين مضامين در كتب روائي ذكر شده است متصوفه مورد مذمت و نكوهش پيامبر ـ صلي الله عليه و آله ـ و ائمه ـ عليهم السّلام ـ قرار گرفتهاند .
در پايان ديدگاه چند تن از علماي بزرگوار عالم تشيع از نظر مي گذرد:
1ـ حضرت امام خميني ـ رحمه الله عليه ـ مي فرمايد: آن بيچاره كه خود را مرشد و هادي خلايق داند و در مسند دستگيري و تصوف قرار گرفته، اصطلاحات اين دو دسته را به سرقت برده و سر و صورتي به متاع بازار خود داده و دل بندگان خدا را از حق منصرف و مجذوب به خود نموده و آن بيچاره صاف و بي آلايش را به علما و ساير مردم بدبين نموده براي رواج بازار خود فهميده يا نفهميده پاره اي از اصطلاحات جاذب را به خورد عوام بيچاره داده گمان كرده به لفظ «مجذوبعلي شاه» يا «محبوب علي شاه» حال جذبه و حب دست دهد. اي طالب دنيا و اي دزد مفاهيم! اين كار تو هم اين قدر كبر و افتخار ندارد. بيچاره از تنگي حوصله و كوچكي كلّه گاهي خودش هم بازي خورده خود را داراي مقامي دانسته… خود را با اين همه عيب مرشد خلايق و هادي نجات امت و داراي سر شريعت بلكه گاهي وقاحت را از حدّ گذرانده داراي مقام ولايت كليه دانسته… .(29)
2ـ حضرت آيت الله صافي گلپايگاني: صوفيه با فرقه ها و انشعابات بسياري كه دارند اگر چه در انحراف در يك سطح نيستند اما در مجموع منحرفند و عقايد خاصه اي كه دارند غير اسلامي است. همين موضوع توجه خاص و بيش از حد به قطب، در بعضي صورت هايش شرك و كفر است.(30)
3ـ آيت الله سيد محمد وحيدي: روايات زيادي در ذم صوفيه كه از فرق ضالّه هستند از ائمه معصومين ـ عليهم السلام ـ وارد شده.(31)
4ـ حضرت آيت الله مكارم شيرازي در اثر خود به نام «جلوه حق» برخي عقايد صوفيان را به نقد كشيده و ريشه هاي غير شيعي و حتي غير اسلامي تصوف را تحليل و بررسي كرده اند.(32)
5ـ رهبر معظم انقلاب اسلامي حضرت آيت الله خامنه اي: آن چه كه (صوفيان در مورد خرقه) به رسول خدا و علي مرتضي نسبت داده اند صحيح نيست.(33)
6ـ حضرت آيت الله سيد محمد رضا موسوي گلپايگاني فتوا به حرمت رفت و آمد به خانقاه و مجامع صوفيان را صادر فرمودند و همين امر موجب شد كه دراويش گنابادي مخصوصاً سلطان حسين تابنده و سيد هبة الله جذبي و … در مجالس عمومي و خصوصي خود آن بزرگوار فقيد را به باد ناسزا و اهانت بگيرند.(34)
7ـ مرحوم ملا محمد كاظم خراساني ضمن بدعت خواندن عقايد متصوفه حكم به مهدور الدم بودن ملا سلطان محمد گنابادي فرمودند.(35)
البته نقل نظرات علماي بزرگوار شيعه دايره المعارف بزرگي خواهد شد اما به صورت مختصر به علمايي كه در ردّ تصوف تاليفي داشته اند اشاره مي شود:
از مجموع دلايلي كه ذكر گرديد انحراف و بطلان مكتب تصوف بر هيچ مسلماني پوشيده نمي ماند .لذا اين راهي نيست كه انسان را به كمالات معنوي رسانده و به خدا نزديك گرداند بلكه بهترين و تنها ترين راه كسب كمالات معنوي و تقرب به خدا دستورات شرعي و اخلاقي است كه در قرآن و رهنمود هاي معصومين (ع) به مسلمانان سفارش گرديده اند.
پاورقی:
1. دكتر غني، قاسم، تاريخ تصوف در اسلام، انتشارات نوار، تهران، دوم، 1340 ش. ص 19.
2. كياني نژاد، زين العابدين، سير عرفان در اسلام، تهران، انتشارات اشراقي. ص 46.
3. سميعي، كيوان، مقدمه مفاتيح الاعجاز، تهران، انتشارات سعيدي، پنجم، 1371 ش. ص 70 و 71.
4. دكتر قاسم غني، تاريخ تصوف در اسلام، تهران، زوار، هشتم1380ش. ج2، ص 45 و 50.
5. جامي، ملا عبدلرحمن، نفحات الانس، كتابفروشي محمودي، بي تا. ص 15.
6. ابن الجوزي عبدالرحمن، تلبيس ابليس، بي جا و بي تا. ص 199.
7. ابن خلدون، تاريخ ابن خلدون، بيروت، دار احياء التراث العربي، چهارم، بي تا. 1: 467.
8. سيد اسد الله خاوري، ذهبيه تصوف علمي، آثار ادبي، دانشگاه تهران، دوم، 1383 ش. ص 12.
9. طباطبائي،محمد حسين، الميزان، قم، دفتر نشر اسلامي، بي تا. 1: 25.
10. همان، ج 5، ص 281 و 282.
11. اين روايات در رساله اثنا عشريه شيخ و عاملي جمع آوري شده است.
12. رجوع شود به تاريخ تصوف در اسلام، ج 2، ص 67 و 68.
13. جوادي آملي، عبدالله، رحيق مختوم، 1:2:41 ـ 492، قم،نشر اسراء اول، 1375 ش.
14. لاهيجي،شيخ محمد،شرح گلشن راز، انتشارات كتابفروشي محمدي،بي تا. ص 31 ـ 33.
15. عطار، فريدالدين،تذكرة الاولياء، تهران، دنياي كتاب، بي تا. 1:173.
16. دهخدا، لغتنامه، ماده حلول.
17. سجادي، سيد جعفر، فرهنگ اصطلاحات و تعبيرات عرفاني، كتابخانه طهوري، چهارم، 1378 ش. ص 791 و 792.
18. لاهيجي، شيخ محمد، شرح گلشن راز، كتابفروشي محمدي، بي تا و مولوي،جلال الدين ص 273.
19. لاهيجي، شيخ محمد، شرح گلشن راز، كتابفروشي محمدي، بيتا. ص 273.
20. لاهيجي، شيخ محمد، شرح گفشن راز، انتشارات كتابفروشي محمدي، بي تا. ص 350.
21. طباطبايي، محمد حسين، الميزان، قم: انتشارات جامعة مدرسين، بي تا. 5:382.
22. ابن الجوزي، جمال الدين، تلبيس ابليس، بيروت، دار الكتب العلميه، 1368 ق. ص 161 و 260.
23. شيرازي، صدر الدين محمد، اسفار، بيروت، دار احياء التراث العربي، سوم، (1981 م) 3 : 171 و 173.
24. الميزان، 6 : 192 و 193.
25. هاشمي خوئي، حبيب الله، ن مكتبة الاسلاميه، تهران. ص 16، ج 14.
26. هاشمي خوئي، حبيب الله، شرح نهج البلاغه، چ 4، ن مكتبة الاسلاميه، تهران. ص 16، ج 14.
27. همان مصدر، ص 16.
28. همان، ص 7.
29. خمینی مصطفوی، روح الله، چهل حدیث، تهران، موسسه تنظیم و نشر آثار امام خمینی ـ رحمه الله علیه ـ، سی و سوم، 1384، صفحه 91.
30. صافی گلپایگانی، لطف الله، معارف دین، قم، دفتر معظم له، هشتم، 1385، جلد اول، ص 35.
31. وحیدی بهشهری، سید عباس، خرقه صوفیان، تهران، راه نیکان، اول، 1385، ص 213.
32. ر.ک: مکارم شیرازی، ناصر، جلوه حق، قم، هدف (نسل جوان) دوازدهم (با اصلاح و تغییرات)
33. خرقه صوفیان، ص 243.
34. رک مجمع المسائل (استفتائات از محضر حضرت آیت الله گلپایگانی و هم چنین جذبی، سید هبة الله، رساله باب ولایت و راه هدایت، تهران، حقیقت، اول 1381، بخش نامهها.)
35. مدنی، محمد، در خانقاه بیدخت چه می گذرد، انتشارات مولف، چهارم، 1385، ص 176.
منبع: نرم افزار پاسخ - مرکز مطالعات و پاسخ گویی به شبهات
برخی از مناسبت های مهم امروز
روز امور تربيتي و تربيت اسلامي
نوجوانان و جوانان، نقش مهم و تعيين كنندهاي در ساختن جامعه دارند. استمرار و بقاي هر جامعه نيز مستلزم انتقال مجموعه باورها، ارزشها، رفتارها، گرايشها، دانشها و مهارتها به نسلهاي جديد به وسيله آموزش و پرورش است. همچنين مدرسه، علاوه بر ايفاي نقش انتقال دانش و مهارت فني، به اجتماعي كردن افراد و نيز تطبيق دادن دانشآموزان با هنجارها و نگرشهاي اجتماعي مطلوب و مناسب توجه خاص دارد. بر همين اساس و از آن جا كه مدرسه، نقش مهمي در آموزش و انتقال ارزشها به نسل بعدي جامعه دارد، در دوره نخستوزيري شهيد رجايي و در دوران تصدي شهيد باهنر در وزارت آموزش و پرورش، در 8 اسفند 1359، اقدام به تأسيس ستادهاي امور تربيتي در مدارس كردند تا فرهنگ اسلامي را گسترش دهند و دانشآموزان را به احترام و عمل به ارزشهاي اسلامي ترغيب نمايند و به اخلاق پسنديده شخصيتي، آراسته گردانند. هر ستاد امورتربيتي در مدرسه، از سه عضو تشكيل ميشود. مدير مدرسه يا يكي از معاونين، مربي تربيتي مدرسه و يكي از معلمان يا دبيران مومن كه ضمن موفقيت در انجام وظايف آموزشي، به مباني و روشهاي تربيتي اسلام آشنا باشد. پاسداري از ارزشهاي اسلامي و دستاوردهاي انقلاب، برنامهريزي و ايجاد هماهنگي بين عملكرد عوامل تربيتي، توجه جدي به اهميت نقش معلمان در فعاليتهاي تربيتي و توجه به نقش دانشآموزان در فعاليتهاي تربيتي از جمله اهداف حاكم بر ستادهاي امور تربيتي است. همچنين تلاش در جهت اشاعه فرهنگ اسلامي در بين دانشآموزان، نظارت بر فعاليتهاي آموزشي و پرورشي، نظارت بر برنامههاي انضباطي و اخلاقي مدرسه و برنامهريزي به منظور استفاده بهينه از انجمن اوليا و مربيان به منظور تقويت و توسعه فعاليتهاي پرورشي مدرسه از جمله وظايف ستادهاي امور تربيتي مي باشند.
مناسبت های قمری (۱۰ جمادی الثانی ۱٤۳۹)
عهدنامه امام علي به اهالي نجران (37 ق)
وصول سر مقدس زيد بن علي به مصر (122 ق)
آغاز قیام ابن طباطبا در کوفه (199 ق)
وفات «شيخ فريدالدين عطار نيشابوري» (627 ق)
وفات «مستنسربالله» (640 ق)
وفات آیةالله «مهدی امامی امیری» (1378 ق)
شهادت «فضل الله محلاتی» (1406 ق)
وفات آیةالله «سید احمد فقیه امامی» (1414 ق)
مناسبت های شمسی (۸ اسفند ۱۳۹۶)
وفات «ملا هادی سبزواری» (1251 ش)
سوء قصد به «محمدعلی شاه» (1286ش)
وفات «ملاعبداللَّه بروجردي» (1289ش)
وفات «سیدعلی حجت کوه کمره ای (1319 ش)
تظاهرات زنان ایران درتهران وشهرستانها(1350ش)
پیام امام خمینی به مردم تبریز (1356ش)
اشغال سفارت ایران در برلن شرقی (1356ش)
حمله گارد به دانشجویان دانشکده«امیرکبیر»(1356ش)
پیام امام خمینی به اهالی آذربایجان (1356ش)
وفات استاد «صدرالدين محلاتي» (1359ش)
روز امور تربيتي و تربيت اسلامي (1359)
بمباران شيميايي جبهه ها توسط عراق (1362 ش)
شهادت «حسين خرازي» فرمانده لشگر (1365ش)
وفات «سیدمحمود مجتهد سیستانی» (1372 ش)
وفات «فرج الله سلحشور» ( 1394 ش)
پاسخ یک مرجع تقلید به دیدگاه داوری اردکانی درباره علوم انسانی اسلامی
محمد محمدرضايى استاد فلسفه دين دانشگاه تهران و رئيس كارگروه تخصصى فلسفه دين و كلام جديد شوراى تحول علوم انسانى نوشت: محضر استاد محترم و مرجع عالى قدر حضرت آيت الله جعفر سبحانى(دامت بركاته)، طبق معمول مشرف شدم و از نامه استاد عزيز و ارجمندم جناب آقاى دكتر رضا داورى اردكانى(دام عزّه) به دبيرخانه هم انديشى اسلامى، استفسار نمودم. معلوم شد كه معظم له در جريان مطالب نامه قرار داشتند.
از حضرت ايشان خواهش نمودم كه در صورت صلاحديد، نظرات خود را در اين باره اعلام نمايند. ايشان با اين پيشنهاد موافقت نموده و مطالب خود را به اينجانب عرضه داشتند. باز از معظم له درخواست اجازت نمودم كه براى استفاده بيشتر جامعه علمى آن مطالب را با تحرير و قلم خود به سمع دانش پژوهان و عالمان و دانشجويان و طلاب محترم برسانم كه باز با اين پيشنهاد نيز موافقت نمودند كه از اين باب صميمانه تشكر و قدردانى مى نمايم.
(لازم به ذكر است كه اينجانب (محمد محمدرضايى) ساليان متمادى از محضر استاد محترم جناب آقاى دكتر رضا داورى بهره برده ام كه به رسم ادب و سنت اسلامى مان تكريم و احترام ايشان بر ما واجب است).
در ابتدا خلاصه محتويات نامه استاد ارجمند جناب آقاى دكتر داورى اردكانى ارائه و سپس نظرات استاد گرانقدر حضرت آيت الله العظمى سبحانى منعكس مى شود.
خلاصه ديدگاه هاى آقاى دكتر داورى
1. جناب آقاى دكتر داورى رياست محترم فرهنگستان علوم و عضو شوراى انقلاب فرهنگى به دبيرخانه هم انديشى اسلامى جهت ايراد سخنرانى دعوت شده بودند كه در پاسخ به دعوت چنين مى فرمايند:
«از دعوتى كه فرموده بوديد تشكر مى كنم، متأسفانه من توفيق شركت در نشست علمى علم دينى و علوم انسانى اسلامى را ندارم كسى را هم نمى توانم به عنوان نماينده معرفى كنم. اين بحث چنان كه توجه داريد 30 سال است كه به نتيجه نرسيده است و به نظر نمى رسد كه در آينده نيز به نتيجه برسد».
سپس يادآور مى شوند:
«وقتى مطلب سياسى با مسأله علمى خلط شود هر چه بكوشند به نتيجه نمى رسند. علم ماهيتى متفاوت با دين دارد به اين جهت آن را به صفت دينى نمى توان متصف كرد و به عبارت ديگر وصف دينى نمى تواند صفت ذاتى علم باشد».
آنگاه مى افزايند:
«هيچ علمى را با ملاك بيرون از آن نمى توان سنجيد، چنانچه حكم در باب فقه و حديث با ملاك و ميزان متدلوژى علم جديد اعتبار و وجهى ندارد.
البته دين و دينداران مى توانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانى و اجتماعى نظر انتقادى داشته باشند و سپس از مطالعه و آشنايى كافى كه البته به آسانى حاصل نمى شود در مباحث آن علوم چون و چرا كنند. امّا اين چون و چرا در نقد علم است نه اين كه علم تازه باشد».
سپس درباره فعاليت هاى غربيان درباره علوم انسانى چنين مى نويسند:
«در 300 سال اخير در غرب علوم اقتصاد و تاريخ و حقوق و جامعه شناسى و مردم شناسى و… به وجود آمده و تحقيقات عظيمى در مسائل آن علوم صورت گرفته است كه بى اطلاع وسيع و دقيق از آنها و بدون نقد و تحقيق نمى توان درباره آنها حكم كرد و مثلاً تصميم گرفت كه علم ديگرى جانشين آنها شود».
در آخر نامه ايشان توصيه مى نمايند كه:
«علم يك طرح مهندسى ساختنى نيست بلكه يافتنى است. من حرف ديگرى ندارم و چيزى ديگر نمى توانم بگويم جز اين كه خوب است كه اگر مى توانيم به جاى بحث در علوم اجتماعى اسلامى در باب شرايط امكان تجديد عهد دينى و بناى يك جامعه اسلامى بينديشيم و در اين راه به لطف پروردگار عليم اميدوار باشيم».
اين عصاره نامه اى است كه استاد محترم جناب آقاى دكتر داورى اردكانى كه در روزنامه اطلاعات، مورخ چهارشنبه 2 اسفند1396، ص 3 مرقوم فرموده اند و چاپ شده است.
ديدگاه هاى آيت الله سبحانى دامت برکاته
استاد محترم حضرت آيت الله سبحانى با تكريم و احترام خاصى كه نسبت به جناب آقاى دكتر رضا داورى اردكانى اظهار داشتند، نقطه نظرات خود را چنين اعلام نمودند:
مسلماً از تقابل دو انديشه بسان تقابل سيم مثبت و منفى، روشنايى حاصل مى شود.
در ابتدا به صورت روشن پاسخ هاى كوتاهى به سخنان ايشان ارائه نمودند:
1. اين كه مى فرمايند: سى سال است كه به نتيجه نرسيده است و به نظر نمى رسد كه در آينده نيز به نتيجه برسد.
در اين جا مى توان چنين سؤال كرد:
چرا در اين سى سال به نتيجه نرسيده است، آيا نارسايى در قابل يعنى علوم انسانى در قالب اسلامى شدن است؟ يا ايراد در متوليان امور است كه به دلايلى علاقه به اين موضوع ندارند و مى خواهند همان روش سابق ادامه يابد.
طبعاً دومى است، چون در اين مدت كار اساسى صورت نگرفته است تا بگوييم اشكال در ماده بحث است. امّا اين كه اگر به صورت جدّى به موضوع اسلامى شدن علوم انسانى پرداخته شود، نيز به نتيجه نمى رسد اين نوعى غيب گويى است كه از شأن ما نيست، مگر رنگ حدس به خود بگيرد.
2. اين كه مى فرمايند: «وقتى مسأله سياسى با علمى خلط شود هر چه بكوشند به نتيجه نمى رسد»، در اين مورد مى توان چنين گفت:
اين داورى نيز از نظر موضوع، منتفى است، مطلب سياسى نيست بلكه مكتبى و علمى است، مدافعان اسلامى شدن علوم انسانى مى خواهند به اين آيه شريفه: (وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإِيمَانَ)تجسم بخشند. و اين ايده سياسى نبوده بلكه نوعى عمل به وظيفه است.
3. اين كه مى فرمايند:«علم ماهيتى متفاوت با دين دارد و به اين جهت نمى توان آن را به صفت دينى توصيف كرد».
در اين باره بايد گفت: اين گزااره كلى نيست زيرا علوم بر دو قسم است:
الف. علوم تكوينى و بيرون از انديشه انسانى كه قوانين آن به دست آفريدگار تنظيم شده است و تابع انديشه و نظر كسى نيست. مسلماً اين نوع علوم به دينى توصيف نمى شوند البته به الحاد نيز توصيف نمى شود، از هر دو قيد آزاد است. فيزيك، اسلامى و غير اسلامى ندارد. كيهان شناسى بايد از طريق خاص شناخته شود. در اين مورد شناخت مسلمان و غير مسلمان يكسان است. اين قانون كه سه زاويه مثلث، مساوى با دو قائمه است تبعيض پذير نيست. قانون جاذبه نيوتن (كه مى گويد: نيروى جاذبه بين دو جسم ارتباط مستقيم با جرم آن دو دارد، يعنى هر چه جرم آنها بيشتر باشد نيروى جاذبه بين آن دو بيشتر است اين قانون هم چنين مى گويد كه نيروى جاذبه ميان دو جسم ارتباط وارون با فاصله دو جسم به توان دو دارد)، قانون عمومى است و همه بايد به نحوى كه علم گفته بپذيرند مگر آن كه خلاف آن ظاهر شود.
بنابراين درباره اين علوم بحث اسلامى و غير اسلامى خارج از موضوع بحث است.
ضمناً توجه شود اين كه مى گوييم رنگ و بوى دينى ندارد مقصود شناخت قوانين حاكم بر درون طبيعت است نه وابستگى طبيعت به مقام ديگر كه خارج از بحث است. مسلماً در اين جا طرز تفكر الهى با مادى متفاوت است.
ب. علوم اعتبارى كه مى توان آن را از دو منظر مطالعه كرد. گاهى از نظر الهى و گاهى از منظر مادى گرايى. اين بخش از دانش ها مى تواند رنگ دينى داشته باشد زيرا موضوع اين علوم انسان است و ديدگاه الهى و مادى درباره آن كاملاً متفاوت است.
توضيح اين كه موضوع علوم انسانى خود انسان است. و انسان از دو منظر محكوم به يك رشته قوانين و احكام است. از آنجا كه توصيف انسان از دو منظر كاملاً متفاوت است، طبعاً انديشه هاى الهى درباره او با دگرانديشان نيز متفاوت خواهد بود، انسان از نظر الهى وابسته به عالم بالا است. و موجود گسسته از عالم ديگر نيست و از نظر غايت و غرض نيز براى هدفى آفريده شده است.
ولى موضوع در تفكر مادى به گونه اى ديگر است. او انسان را بريده از عالم بالا مى داند و عملاً او را مخلوق قوانين طبيعى لحاظ مى كند(هر چند ممكن است برخى اعتقاداً به گونه اى ديگر باشند)و هيچ نوع غرضى و غايتى براى آفرينش قائل نيستند.
ما فعلاً كار با صحت وسقم يكى از دو منظر نداريم ولى مسلماً علوم انسانى كه بر پايه نظر اول تنظيم مى گردد قطعاً بايد با آن انديشه هايى كه طبق منظر دوم تأليف مى شود، تفاوت پيداكند.
به عبارتى ديگر ما نمى خواهيم علمى را دينى كنيم، علم، علم است، ولى اگر موضوع از منظر الهى مورد بررسى قرار گرفت، طبعاً آثار و عوارض آن رنگ دينى به خود مى گيرد و لذا مديريت، اقتصاد و علوم اجتماعى كه مبنى بر اين چنين انسانى است بالطبع دينى خواهد شد. در حالى كه در مكتب ديگر همين موضوعات حالتى ديگر پيدا مى كند.
براى روشن شدن موضوع يادآور مى شويم پايه گذاران علوم انسانى در غرب غالباً انسان هاى مادى گرا بودند و بر همين اساس، علوم را پايه گذارى كرده اند و اينك چند گواه روشن:
اگوست كنت(1798ـ1857) فيلسوف و جامعه شناسى فرانسوى كه معمولاً او را بنيان گذار جامعه شناسى مى دانند تحت تأثير يك بعدى ابزار شناخت قرار گرفته و جز به تجربه به ابزار ديگرى معتقد نيست و لذا مى گويد: شناخت جهان تنها به روش علمى (البته از نظر او مشاهده و آزمايش) امكان پذير است و از اين جهت هر نوع موجودى كه دور از اين روش باشد شناخت آن امكان پذير نيست.
در واقع او مى خواهد بگويد اديان الهى و آنچه در اين اديان است جنبه علمى ندارند و قابل شناخت نيستند. در نتيجه از دايره شناخت بشر خارج هستند. در حالى كه اگوست كنت از يك اصل فلسفى غفلت كرده كه تجربه حق اثبات دارد و حق نفى ندارد، نديدن روح زير چاقوى جراح دليل بر نبودن آن نيست. هر نوع علوم انسانى كه از اين منظر تدوين شود مسلماً آثار خاصى دارد كه در جامعه دينى قابل پذيرش نخواهد بود.
او كسى است كه دوران تفكر انسان را به سه دوره تقسيم مى كنند:1. ربانى، 2. فلسفى، 3. تجربى.
او همچنين يادآور مى شود كه زمان دو دوران اوّلى (ربانى و فلسفى) سپرى شده و فقط بايد به تجربه تأكيد نمود. مسلماً با اين طرز تفكر مديريت و اقتصاد و علوم اجتماعى و حتى اخلاق با آنچه جامعه دينى اعتقاد دارد مختلف است.
بنابراين عزيزانى كه همّ دينى دارند و خود را در مقابل، خداى متعال مسئول مى دانند علاقمندند كه اين علوم را با ملاك هاى خود آن علم نه از منظر تنگ تجربه، بازسازى كنند تا در دانشگاه ها ملاك عمل قرار گيرد.
امّا همه ما مى دانيم كه هيچ جامعه اى از اقتصاد و يا علم اقتصاد بى نياز نيست. امّا ديدگاه اسلام در مورد اقتصاد با ديدگاه غربيان تفاوت فاحشى دارد. در آيين اسلام اقتصاد وسيله است نه هدف و به اصطلاح «ما ينظر به» است و نه «ما ينظر فيه». لذا گردآورى ثروت در اقتصاد اسلامى بايد از طريق مشروع باشد. درآمدهايى كه از طريق ربا، احتكار، و خداى ناكرده از طريق اعمال نامشروع به دست مى آيند فاقد ارزش هستند. در حالى كه در اقتصاد غربى محدوديت بسيار كم و فقط اموال مسروقه و حداكثر درآمد از طريق مواد مخدر ممنوع است.
اكنون سؤال مى شود كه در دانشگاه هاى ما كدام اقتصاد بايد تدريس شود؟ پاسخ روشن است كه روش دوم با اصول ما سازگار نيست. مقصود مدافعان علوم انسانى اسلامى چنين پالايشى است نه ايجاد علم جديد. علم عوض نمى شود امّا دگرگونى در آن امكان پذير است. امروز رباخوارى در غرب يك درآمد رسمى است و بانك هاى بزرگ از اين راه درآمدهاى هنگفتى به جيب مى زنند و عملاً منطق جاهليت را زمزمه مى كنند: (إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا)، در حالى كه در اقتصاد اسلامى (وَأَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا)است.
مسلماً علم اقتصاد در كشورهاى سوسياليستى با آنچه در كشورهاى سرمايه دارى است تفاوت روشن دارد. هر كشورى طبق اصول خود اين علم را تعديل مى كند. اگر كشور اسلامى دست به اين كار زد نبايد گفت اين علم غربى است و بايد به همان متد تدريس شود.
از اين بيان همچنين روشن مى شود كه مديريت ها در هر كشورى تابع قانون و اصول اساسى خودش مى باشد. اسلام كه در مسائل مديريت بهترين اصول را داراست نمى توان آنها را ناديده گرفت و مديريت غربى را بدون پالايش در محافل دانشگاهى عيناً تدريس نمود.
همچنين هيچ ملتى نمى تواند بدون اصول اخلاقى زندگى كند. و همه ما نيك مى دانيم كه بين اخلاق در حوزه اسلام با اخلاق در برخى از مكاتب غربى تفاوت آشكار است.
به طور قطع در اخلاق اسلامى قيود و حدودى هست كه عقل عملى آن را ايجاب مى كند. امّا در غرب، برخى از متفكران معاشرت هاى دو جنس مخالف را كاملاً مشروع لحاظ مى كنند به شرطى كه به تجاوز جنسى نرسد و فرزند نامشروع به بار نياورند، حال اين مرزبندى، امكان پذير است يا نه فعلاً در اين باره سخن نمى گوييم در حالى كه در اسلام مسأله به گونه اى ديگر است، آيات سوره مباركه نور، حدود معاشرت را روشن كرده است. و آيا دانشمندان اسلامى نبايد بر اساس معيارهاى اخلاقى اسلامى نظريه پردازى كنند.
بالأخره بايد يكى از اين سه ضلع را انتخاب كرد: 1. دانشگاه هاى ما قيد تدريس اين علوم انسانى با مبانى مادى گرى را بزنند و اصولاً از چرخه تدريس حذف شوند. 2. دانشگاه هاى ما اين علوم را به نحو غربى بدون نظريه پردازى اسلامى و نقد و انتقادى بر آن تدريس كنند. 3. دانشگاه هاى ما اين علوم را همراه با نظريه پردازى هاى اسلامى تدريس كنند و به اصطلاح به تحرير اين علوم بپردازند و در حقيقت كارى كنند كه خواجه كه به نام تحرير اقليدس انجام داد، (البته نام واقعى كتاب «تحرير اصول المهندسة والحساب» است هر چند به نام تحرير اقليدس بوده است).
جان كلام آن كه معناى علوم انسانى اسلامى آن است كه 1. موضوع اين علوم انسانى كه انسان است، بر خلاف نظريات دانشمندان غربى بريده از مبدأ و غايت الهى نباشد. 2. با روش صرفاً تجربى، به انكار و بحث و بررسى در حوزه الهيات و مابعدالطبيعه نپردازيم كه از توان روش تجربى خارج است، 3. اهداف و غايت انسان را كمال و فضايل الهى و اخلاقى و حيات جاودانه بدانيم نه صرفاً لذت طلبى و سودطلبى در اين دنياى مادى.
طبعاً وقتى ديدگاه ما نسبت به آفرينش انسان و غايت و هدف از خلقت او عوض شود، نظريات اين حوزه نيز دگرگون خواهد شد. واين است معناى علوم انسانى اسلامى.
4. كلمه زيبايى كه آقاى دكتر داورى فرمودند بسيار ارزشمند است (هيچ علمى را با ملاك بيرون از آن نمى توان سنجيد) اين يك مسأله اى است كه در حوزه علميه هم مطرح است.
مرحوم آيت الله بروجردى(رحمه الله)(1292ـ 1380هـ.ق) در درس اصول مى فرمودند: اصول ما تكامل پيدا نكرده بلكه تورم به آن راه يافته است. مرحوم طباطبايى(1321ـ 1402هـ.ق) كه قهرمان تفكيك علوم تكوينى از اعتبارى بود مى فرمود از زمانى كه قوانين فلسفى كه بر تكوين تكيه مى كند به علوم اعتبارى مانند اصول راه يافت علم را از مجراى خود بيرون برد.
بنابراين جمعى از اساتيد دانشگاه كه به نام شوراى تحول علوم انسانى دور هم گرد آمده اند، نمى خواهند علوم انسانى را با ملاك بيرون از آن بسنجند بلكه با ملاك هاى خود آن علم اما در يك چارچوب معين و آن اين كه انسان مخلوق خداست و حيات جاودانه دارد و اعمالش تحت حساب و كتاب است و زندگى او در روز رستاخيز مورد بازخواست مى شود. علوم انسانى را مورد تدوين قرار دهند.
5. اين كه در پايان مى فرمايند:«خوب است كه اگر مى توانيم به جاى بحث در علوم اجتماعى و انسانى درباره شرايط امكان تجربه عهد دينى و بناى يك جامعه اسلامى بينديشيم» كلام ارزشمند است ولى مانع نيست كه انديشمندان به صورت تقسيم كار درباره هر دو موضوع تلاش كنند و كشورهاى اسلامى را از وابستگى به افكار غربيان رهايى بخشند.
در اينجا بايد رفع توهم شود، هدف علوم انسانى اسلامى اين نيست كه فرآوردهاى علمى غربيان را ناديده بگيريم يا به دور كشور ديوارى بكشيم و از ورود اين افكار جلوگيرى كنيم، اين يك توهمى است كه برخى دارند كه بر خلاف گفتار پيامبر گرامى اسلامى(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه مى فرمايند:«اطْلُبُوا العِلْمَ وَلَو بِالصِّينِ»، بلكه مقصود آن است كه با همان مبانى خاص آن علم و با توجه به اصول مسلم و صحيح در علم مديريت و اقتصاد و علوم اجتماعى نظريه پردازى كنيم. چه بسا ممكن است در پاره اى از مسائل وحدت نظر داشته باشيم در برخى ديگر از هم جدا باشيم.
اينجانب در پايان از هر دو استاد گرامى تقدير و تشكر مى نمايم.
با احترام
محمد محمدرضايى
استاد فلسفه دين دانشگاه تهران و رئيس كارگروه
تخصصى فلسفه دين و كلام جديد شوراى تحول علوم انسانى
5 اسفند 1396
کارگران با بصیرت و غیرت در صحنه بوده اند
بیانات رهبر معظم انقلاب اسلامی مدظله العالی در دیدار دستاندرکاران کنگره ۱۴ هزار شهید جامعه کارگری کشور که در تاریخ ۱۶ بهمن ۱۳۹۶ برگزار شده بود، صبح امروز 7/اسفند/96 در محل این همایش منتشر شد.
متن بیانات رهبرمعظم انقلاب اسلامی
بسم الله الرّحمن الرّحیم
تجلیل و تکریم شهدا از هر قشری و از هر نقطهای از نقاط جغرافیایی کشور، حقیقتاً حسنه و کار برجستهای است، و خود اینکه خدای متعال دلهای شماها را به این سمت کشانده که بیایید مشغول این کار بشوید، زحماتش را بر عهده بگیرید و این گردهمایی و این بزرگداشت را به وجود بیاورید، نشانهی لطف الهی است؛ نشاندهندهی این است که خدای متعال میخواهد سایهی شهیدان بر سرِ این کشور همیشه مستمر و مستدام باشد؛ لکن بعضی از قشرها هستند که تکریم آنها بهخاطر شهادت، یک ارزش مضاعفی دارد. قشر کارگرمان از این قبیلند. بنابراین ما خیلی ممنونیم، متشکّریم از شماها برادران محترم در مجموعهی کارگری کشور که دارید این کار باارزش را دنبال میکنید و شهدای کارگری را معرّفی میکنید.
ما در میدان نبرد -چه نبرد در دفاع هشتساله، چه قبل از آن با گروهکها، چه قبل از آن در دوران انقلاب، و چه بعد از آن در حوادث مختلف که اندکی نبردهای نظامی و اغلب غیر نظامی بوده- جای پای برجستهی کارگران را مشاهده میکنیم. بنده بارها این را در سخنرانیها، خطاب به کارگران عزیزمان گفتهام که ضدّانقلابِ کشور از اوّل چشمش به کارگرها بود بلکه بتواند جامعهی کارگری را بهنحوی علیه جمهوری اسلامی تحریک کند؛ از روز اوّل یعنی از همان روز پیروزی انقلاب، این حالت وجود داشت. خود بنده در جریان امر بهطور محسوس حضور داشتم و خدای متعال اینجور پیش آورده بود که تقریباً بهطور اتّفاقی، بهطور تصادفی، بنده در متن یک جریانِ تحریکاتِ ضدِّ [انقلابی] کارگری قرار بگیرم و برخورد کارگران را با این دشمنان انقلاب ببینم که چطور با بصیرت، با همّت، با تدیّن و پایبندی و تقیّدِ به دین، جواب رد دادند. از آن روز به بعد هم تا امروز همیشه همینجور بود. یکی از کارهای اساسیِ دشمنان ما این است که شاید بتوانند در کارخانههای ما، در مجموعههای کارگری ما، بخصوص مجموعههای بزرگ، یک رکودی، لنگیای از سوی کارگران به وجود بیاورند؛ کارگرها را [به این کار] وادار کنند. و کارگران ما در طول این سالها همیشه مقاومت کردهاند، همیشه ایستادهاند، همیشه با بصیرت، دست دشمن را رد کردهاند؛ و اینها خیلی مهم است.
در میدان جنگ هم همینجور بود؛ حالا اینها [که گفتیم] نبرد غیرنظامی است، در نبرد نظامی هم همینجور بود. هروقت امام (رضواناللهتعالیعلیه) فراخوان میداد، یک بخش عمدهی از این مجموعهی عظیم بسیجی که در این راه حرکت میکردند و از همهجای کشور بهسمت جبههها راه میافتادند، کارگرهای ما بودند. حتّی گاهی کارگرهایی بودند که معاش آنها بسته بود به همین کار روزانه؛ یعنی باید روز کار میکردند تا شب بتوانند نان ببرند خانه؛ زن داشتند، بچّه داشتند، بعضی [سرپرستی] پدر و مادر داشتند، [امّا] بعضی از اینها آنچنان با غیرت و حمیّت دینی و اسلامی با این قضیّه رفتار کردند که همین را کنار گذاشتند، رفتند طرف میدان جنگ. کارهای بزرگی انجام گرفت! یعنی واقعاً تصوّر من این است که اگر ما این چیزها را به چشم خودمان در عرصهی واقعیّت و در زندگی نمیدیدیم، آدم سختش بود باور کند؛ اینهمه [غیرت]؛ جوانِ کارگرِ علاقهمندِ مؤمن، از اندک درآمد زندگی خود بگذرد و به امید خدا رها کند برود بهسمت میدان جنگ برای جنگ! وقتی هم حرف میزنند با او، با منطق جواب میدهد؛ میگوید من باید بروم از کشورم دفاع کنم، از مرز اسلامی دفاع کنم که دشمن مسلّط نشود وَالّا اگر دشمن مسلّط بشود، نه نان، [بلکه] دیگر هیچچیز نخواهیم داشت! واقع قضیّه هم همین است؛ انسان [اینها را] میبیند در استدلالها و حرفهای این جوانان ما. لذا تجلیل و تکریم کارگران شهید، کار بسیار خوبی است و توجّه دادن ذهن عامّهی مردم و افکار عمومی ملّت به فداکاری این قشر در میدان جنگ هم کار برجستهای است.
و این کارهایی هم که اشاره کردید و این برنامههایی که هست،(۱) برنامههای خوبی است منتها توجّه کنید به اینکه جنبههای تشریفاتی و ظاهری و مانند اینها -که گاهی یکمقداری دخالت میکند- دخالت قابل توجّه و مهمّی نداشته باشد؛ نگاه کنید به تأثیر این رفتار و این کاری که شما میکنید در مخاطب؛ یعنی [بهطور] عمده به این توجّه کنید. اگر چنانچه اثر هنری منتشر میکنید یا کتاب مینویسید یا مانند اینها، جوری مشی بکنید که این بتواند در مخاطب اثر بگذارد؛ این مهم است، ظواهر و مانند اینها خیلی مهم نیست. امیدواریم انشاءالله خدای متعال به کارهای شماها برکت بدهد و روح مطهّر شهیدان را از شماها راضی کند و روح امام بزرگوار را از شماها خشنود کند. و انشاءالله بتوانید آن کاری را که باید انجام بدهید، به منصّهی ظهور برسانید و انجام بدهید. انشاءالله موفّق و مؤیّد باشید.
والسّلام علیکم و رحمةالله
۱) اشارهی دبیر کنگره به طرّاحی اهداف کنگره در دو بخش کلّی: تهیّه و تولید آثار ماندگار از شهدا (شامل تدوین و تألیف کتاب، فراخوان شعر، تولید فیلم مستند و فیلم کوتاه، تهیّهی بانک اطّلاعات)؛ ایجاد شور و برانگیختگی در جامعه بویژه جامعهی کارگری (شامل برگزاری یادوارهها، دیدار با خانوادهها و …).
پايگاه اطلاعرسانی دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتاللهالعظمی سيدعلی خامنهای (مدظلهالعالی) - مؤسسه پژوهشی فرهنگی انقلاب اسلامی