نقش الگویی والدین در تشویق فرزندان به نماز
برای آموزش و جذب فرزندان به نماز، روش های گوناگونی وجود دارد که می توان به فراخور سن و وضع روحی ایشان آنها را به کار گرفت. در این میان، نقش الگویی ارشادگران اهمیت ویژه ای دارد؛ زیرا از روش های بسیار راه گشایی است که خدای تعالی در قرآن برای هدایت انسان ها بارها به شکل مستقیم و غیرمستقیم بهره گرفته است. حکایت های وارد شده از پیامبران در قرآن جملگی از این مقوله است. منظور از تربیت الگویی این است که: «مربی بکوشد نمونه رفتار و کردار پسندیده خود را به طور عملی (مستقیم یا غیرمستقیم) در معرض دید متربی قرار دهد و بدین گونه موقعیت اجتماعی او را دگرگون کند».
به یقین، در میان الگوها نقش پدر و مادر از همه مؤثرتر است. والدین نخستین و اثرگذارترین الگوی عملی فرزندان هستند، بیشترین زمان را با آنان می گذرانند و بیشترین نقش را در شکل گیری شخصیت فرزندان دارند. به همین دلیل، فرزندان همواره در حال همانندسازی از رفتار والدین خود هستند. شیوه رفتاری امام خمینی رحمه الله در تربیت دینی فرزندان، نمونه جالبی از تربیت الگویی است. فریده مصطفوی دختر امام می گوید:
کارهای دینی به ما دیکته نمی شد. در خانواده وقتی ما رفتار امام را می دیدیم، خود به خود در ما تأثیر می گذاشت و همیشه سعی می کردیم که مثل ایشان باشیم، ولو اینکه مثل ایشان نمی شدیم. از نظر تربیتی، خود ایشان برای ما یک الگو بودند. وقتی کاری را به ما می گفتند انجام ندهید و ما می دیدیم ایشان در عمرشان آن کار را نمی کنند، به طور طبیعی ما هم انجام نمی دادیم.
به هر حال، والدین برای آنکه الگوی شایسته و نیکوی فرزندان باشند، باید عامل به نماز باشند؛ دانش و منش تربیتی داشته باشند و در آموزش احکام و معارف نماز کوشا باشند.
منبع: پایگاه اطلاع رسانی معاونت فرهنگی تربیتی مرکز آموزش های غیرحضوری
داعشی های وطنی این بار در بازار تهران !
مقام معظم رهبری مدظله العالی در دیداری که هفته گذشته۱۳۹۶/۰۷/۲۶ با جمعی از نخبگان جوان و استعدادهای برتر علمی داشتند به نکات بسیار مهمی اشاره کردند که توجه و اهتمام به آن نکات موجبات موفقیت جامعه اسلامی را در پی خواهد بود. معظم له در آخرین توصیه و سفارش خود در جمع نخبگان برتر کشور این چنین بیان داشتند: «مسئولان اقتصادی، اقتصاد مقاومتی را جدّی بگیرند. تولید داخلی، منع واردات، جلوگیری از قاچاق؛ اینها آن اوّلی هایش است. امسال سال اشتغال است. الان هم ما در واقع در نیمهی دوّم مهرماه هستیم؛ یعنی بیش از نیمی از سال گذشته. در زمینه ی اشتغال و در زمینه ی تولید داخلی و تولید ملّی، فعّالیّت ها باید افزایش پیدا کند؛ باید مضاعف بشود، عقب ماندگیها باید جبران بشود.»[1]
یکی از مهمترین دغدغه های مقام معظم رهبری مدظله العالی
با اندکی مطالعه و سیر در اندیشه اقتصادی و مدیریتی رهبری معظم متوجه می شویم که، از جمله مهمترین دغدغه های جدی و اساسی معظم له که از همان سال های ابتدایی ریاست جمهوری ایشان و همچنین در دوران زعامت و رهبریشان همواره مورد تأکید و سفارش قرار داشته و آن را از مسئولین مختلف اجرایی و قانون گذار مطالبه کرده اند توجه به مباحث اقتصادی و معیشتی و همچنین توانمند سازی زیرساخت های اقتصادی جامعه بوده است. البته کلید واژه اقتصاد مقاومتی بیشتر در سال های 90 و 91 به بعد وارد ادبیات اقتصادی کشور شده است. به هر حال در اندیشه ی اقتصادی معظم له، اگر جامعه اسلامی از لحاظ اقتصادی توانمند نباشد و از اقتصادی پویا و درون زا بهره مند نباشد، بسیار آسیب پذیر بوده و در برابر تهدیدهای ابرقدرت های جهان ضعیف عمل خواهد کرد و حرفی برای گفتن نخواهد داشت و به نوعی راه تسلط و نفوذ کشورهای استکباری را بر این کشور هموار خواهد ساخت، پیش آمد خطرناکی که مورد نکوهش منابع اسلامی است.[2]
مقام معظم رهبری مدظله العالی این بار نیز در توصیه اقتصادی خود به مسئولین، آنها را متوجه کلید واژه هایی همچون تولید داخلی، واردات بی رویه و قاچاق سازماندهی شده و همچنین بی کاری و اشتغال نمود.
داعشی های وطنی در مصاف با اقتصاد اسلامی
هر چند به کار بردن واژه سخیف داعشی در خصوص تضعیف کنندگان اقتصاد ملی و اسلامی شاید کار شایسته و مناسبی نباشد، ولی اگر به عمق فاجعه و تأثیری که تضعیف کننده های اقتصاد ملی و اسلامی بر اقتصاد کشور دارند، دقت شود متوجه خواهیم شد که این دسته افراد نیز به نوعی در جنگ با کیان اسلامی هستند و زمینه تسلط فرهنگی و اقتصادی ابرقدرهای جهانی را بر ایران هموار می کنند.
1-عاشقان و دلباختگان اجناس خارجی: مقام معظم رهبری مدظله العالی در سخنان خود مسئولین اقتصادی را متوجه تولید داخلی کردند، آنچه مسلم است، تا نگرش آحاد جامعه از مسئولین گرفته تا مردم و شهروندان عادی جامعه به تولید داخلی تغییر نکند، و نگاه به تولید داخلی، نگاهی ارزشی نشود، ما در مقوله تولید موفق نخواهیم شد. یک ایرانی باید برای حیات کارگر ایرانی و نوع محصولی که با تمام مشقت ها، تولید می کند ارزش قائل شود و با بی اعتنایی از کنار تولیدات داخلی عبور نکند و چشم به تولیدات خارجی ندوزد و عاشق و شیدای خریدن اجناس خارجی نباشد.[3]، به طور قطع و یقین سهم مشخصی از موفقیت کشورهای صنعتی حاصل تلاش و کوشش و همچنین بها دادن به تولید داخلی کشورشان بوده است، ما نیز اگر در این مسیر ثابت قدم بوده و به تولید داخلی بها دهیم و سهممان از اقتصاد تنها بهره گیری از مونتاژکاری نباشد به قله های پیشرفت و صنعتی شدن خواهیم رسید.[4]، اگر مسئولین و آحاد جامعه در عرصه ی پیشرفت اقتصادی نگاهی درون زا نداشته باشند و به دنبال توانمند سازی نیروی داخلی نباشند، دسترنجی جز فقر و نداری را عاید جامعه اسلامی نخواهند کرد.
2-قاچاقچیان دانه درشت: به طور قطع و یقین بزرگترین خیانت در عرصه فعالیت های اقتصادی را قاچاقچیان دانه درشت برعهده گرفته اند، افراد منفعت طلبی که با وارد کردن کالای قاچاق زمینه فلج کردن اقتصاد داخلی را فراهم می کنند؛ کار نابخشودنی که به سرعت تسلط اقتصاد خارجی را بر تولید داخلی فراهم می کند. این دسته افراد به جای اینکه ثروت خود را در بازار داخلی و در خدمت تولید ملی قرار دهند، با دور زدن قانون تنها به فکر انباشت ثروت خود بوده و با فرار مالیاتی، کالایی را به کشور وارد می کنند که نه تنها به نفع جامعه اسلامی نیست؛ بلکه خطراتی در حوزه سلامت و عرصه تولید بر جامعه تحمیل می کند. در این بین مسئولین اجرایی و انتظامی کشور باید ساز و کاری را طراحی کنند که مانع فعالیت سوداگران اجناس خارجی و قاچاق باشد.
دیوارهای فولادی در پیش روی تولید
برای موفقیت در عرصه تولید و ایجاد اشتغال در جامعه، مسئولین اجرایی کشور باید دیوارهای فولادی که در پیش روی اقتصاد کشور وجود دارد، را بردارند به اذعان کارشناسان اقتصادی این دیوارهای فولادی عبارتند از: ۱- رکود حاکم بر بازار تقاضا، ۲- در دسترس نبودن تسهیلات سریع و مناسب و با قیمت مطلوب، ۳- مشکلات موجود در مراودات بانکی خارجی، ۴- قوانین مالیاتی و بیمه ای سخت در شرایط رکودی حاکم بر بازار، ۵- واردات بی رویه محصولات بی کیفیت خارجی برای کالاهایی که تولیدات مشابه داخلی دارند.
سخن آخر و یک فرمول کلی
به طور قطع و یقین کشورهای صنعتی روزگاری اوضاعی به مراتب بدتر از ما را تجربه کرده اند، ولی تلاش کردند و به این مرتبه از صنعتی شدن دست یافته اند، ما نیز اگر به دنبال عزت کشورمان باشیم، از تولید داخلی استقبال می کنیم و ذلت تسلط اجناس خارجی بر بلاد اسلامی را بر خود هموار نمی کنیم.[5]
پی نوشت ها:
[1]. بیانات در دیدار نخبگان جوان علمی 26/07/1396
[2]. نساء، آیه141. «وَ لَنْ يَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكافِرينَ عَلَى الْمُؤْمِنينَ سَبيلاً»،
[3]. طه، 131: «وَ لا تَمُدَّنَّ عَيْنَيْكَ إِلى ما مَتَّعْنا بِهِ أَزْواجاً مِنْهُمْ زَهْرَةَ الْحَياةِ الدُّنْيا؛»
[4]. نجم، 39-40: « وَ أَنْ لَيْسَ لِلْإِنْسانِ إِلاَّ ما سَعى وَ أَنَّ سَعْيَهُ سَوْفَ يُرى»
[5]. شريف الرضى، محمد بن حسين، نهج البلاغة (للصبحي صالح)، ص546. «الْمَنِيَّةُ وَ لَا الدَّنِيَّةُ وَ التَّقَلُّلُ وَ لَا التَّوَسُّل؛ مرگ آرى، زبونى هرگز، فقر آرى، وابستگى هرگز!»
منبع: تبیان
7 صفر ، سالروز ارتحال حضرت آيت الله مرعشي نجفي رحمه الله علیه
آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله علیه نقل میفرمود:
روزی در حال عبور از قیصریه نجف ، عده ای از اهل علم را دیدم که در محلی تجمع کرده اند. فکر کردم آنجا برنامه ای است . من هم رفتم جلو، دیدم کسی با چوب ایستاده و کتاب هایی را به حراج گذاشته است . (علما در آن زمان زیاد بودند، کسی که فوت می کرد بازماندگانش می آمدند آنجا کتاب ها را می فروختند.) یک مقدار که ایستادم دیدم بیشتر این ذخایر اسلامی و شیعی را شخصی به نام کاظم با پول زیادی می خرد. تقریباً اکثر آنها را می خرید. سؤال کردم این شخص کیست؟ گفتند: او نماینده ي کنسول انگلیس در بغداد است .
به فکر افتادم ما مسلمان و شیعه هستیم و اینها مسیحی و کافرند منظورشان از خریداری و جمع آوری کتاب ها چیست؟ شاید اغراضی پشت این قضیه باشد و آن از دو حال خارج نیست : یا قصد از بین بردن آنها را دارند و یا می خواهند منابع دست اول شیعی را که در اختیار برخی از علما بوده جمع آوری کنند تا ما به آنها دسترسی نداشته باشیم نظیر کتاب مدینة العلم شیخ صدوق که ایشان در حدیث نوشته و بسیار مفصل بوده . اگر این کتاب الان در دسترس ما بود شاید نیازی به دیگر کتب اربعه شیعه نبود ناسخ کتب اربعه شیعه می شد. ولی قریب 400__500 سال است که دیگر رد پایی از آن در دست نیست»
و بعد از آن شبها بعد از درس و بحث در یک کارگاه برنجکوبی مشغول کار میشود و با کم کردن وعدههای غذا و قبول روزه و نماز استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمعآوری کتابها اقدام میکنند
ايشان حتی یک روز بر سر خرید یک نسخه ي خطی با کاظم دلال درگیر می شوند و به خاطر همین ، ایشان را یک شب در نجف به زندان می اندازند که با وساطت مراجع آن زمان آزاد می شوند.
اينك كتابخانه ي آيت الله مرعشي نجفي در قم ، جزء بزرگترين كتابخانه هاي خطي جهان است
در اول بسياري از كتب خطي دستخطي از آيت الله مرعشي نجفي به چشم مي خورد كه نوع خريد آن بيان شده است .
به عنوان مثال : « اين كتاب را از پول يكسال نماز قضا كه براي مرحوم …. خواندم خريدم»
و يا « اين كتاب را از پول يكسال روزه ي استيجاري براي مرحوم …. خريداري كردم»
و يا « اين كتاب را از پول حمالي در مغازه …… خريدم »
ویژه نامه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
دختر خورشید است… رقیه (سلام الله علیها) از تبار نور و از جنس آبی آسمان است. رقیه (س) جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشورا است. حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی بی هیچ شک و شبههای اتفاقی ساده و ناچیز نبوده است، چنانکه هر یک از کسانی که در واقعه نینوا حضور داشتهاند، چون نیک بنگریم، حامل پیامی شگرف و شگفت بودهاند. به گواه تاریخ نگاران و مقتل نویسان رحلت شهادت گونه رقیه (سلام الله علیها) اندکی پس از واقعه خونین کربلا در سال شصت و یکم هجری رخ داده است و در این هنگام وی سه یا چهار ساله بوده است و نخستین نکته شگفت درباره حضرت رقیه (سلام الله علیها)، شاید همین باشد که با چنین عمر کوتاهی، از مرزهای تاریخ عبور کرد و به جاودانگی رسید، آن گونه که برادر شیرخوارش علی اصغر (علیه السّلام) به چنین مرتبهای نایل شد. به عبارت دیگر یکی از جلوههای رویداد بزرگ عاشورا تنوع سنی شخصیتهای آن میباشد که از پایینترین سن آغاز و به بالاترین سنین (حضرت حبیب بن مظاهر) ختم میگردد. نکته قابل تأمل دیگر در بررسی این مهم آن است که در پدید آوردن این حماسه بی بدیل و شکوهمند تنها یک جنسیت سهیم نبوده، بلکه در کنار اسامی مردان و پسران جانباز و ایثارگر این واقعه، نام زنان و دختران نیز حضوری پررنگ و تابناک دارد.
سیره بزرگان؛ از محبت امام خمینی به طلاب تا مباحثههای شیرین بزرگان حوزه
گفتوگوی خواندنی با آیت الله محسن دوزدوزانی
در دوره سطح با چه کسانی مباحثه میکردید؟ آن زمان طلبههایی که در دورهی شما بودند چقدر به مباحثه اهمیت میدادند؟
مباحثه خیلی مهم بود، این حکایت را قشنگ گوش کنید. یک نفر بنام آقامیرزا حسین عیوقی از اطراف سراب تبریز بود، ایشان از ما زودتر به قم آمده بود و ما را میشناخت. قرار گذاشتیم با ایشان مباحثه کنیم. تا اینکه نوبت به کفایه رسید. در مسجد سلماسی مباحثه انجام میدادیم. میرفتیم جلوی پنجرهها مینشستیم و بحث کفایه میکردیم. امام - رحمه الله - هم در آن مسجد تدریس میکرد. وقتی تشریف میآوردند و درس میگفتند. آن وقت امام نبود و به ایشان آقای خمینی میگفتند. امام تشریف میآورد همه بلند میشدند؛ حتی پسر آقای خمینی، آقای سیدمصطفی، شیخ علی تهرانی، شیخ صادق خلخالی، همه میآمدند؛ آقازاده ایشان هم دم در مینشست. در یکی از روزها امام با «بسم الله الرحمن الرحیم» شروع به تدریس خارج کرد و اقوال آقای خوئی یا آقای نائینی را رد نمود. رفیق و هم بحث من که در کنار مجلس بود و هیکل ضعیفی داشت، یک اشکال به امام کرد و امام - رحمه الله - پاسخی ندادند. خیلی عجیب بود، امام فرمود؛ من امروز نیم ساعته درس را تمام میکنم در صورتی که یک ساعته باید درس میگفت.
فرمود: ادامه درس، فردا. همه بلند شدند و به هم بحث ما نگاه کردند این چه کسی بود اینگونه دقیق از امام سوال کرد؟ آقامصطفی، آقا شیخ علی، همهشان تعجب میکردند.
امام فردا آمدند در حالی که با دقت مطالعه کرده بودند، محکم وارد شد؛ نشست و گفت: «اما بحث دیروزی، آن چند اشکال دارد، یکی از آن اشکالات را این آقا اشکال کرد؛ اسمش چیست؟» چون رفیق من بود گفتم آقاشیخ حسین، فرمود: شکرالله تعالی سعیک، خیلی به او علاقه مند شده بود آقایان بلند شدند تماشا کنند این چه کسی بود که دیروز به امام اشکال کرده بود و اشکال وارد بوده است و امام هم تعریف او را نمودند.
بعد از اینکه انقلاب پیروز شد و امام خمینی به ایران تشریف آوردند، به من پیام داده بودند که لطفاً آن آقا شیخ حسین را بفرستید منزل خیلی دلم میخواهد ایشان را ببینم. رفیق من هم خیلی اهل شوخی، خیلی [شوخی] میکرد. وقتی نزد امام میروند، امام او را مورد تفقد قرار میدهد در یک پاکت چهل هزار تومان که پول زیادی در آن زمان بوده به ایشان میدهد.
- همهی درسهایتان را با ایشان بحث میکردید؟
بله جواهر، کفایه و رسائل بحث میکردیم. اخیراً مرحوم شد، خدا رحمت کند. خیلی ملا بود.
آن زمان “مباحثه” جزء اصلی درس طلبگی بود. طلاب با همدیگر بحث میکردند و مسجد اعظم مملو از طلاب میشد. خیلی زحمت میکشیدند. متاسفانه الان آن مسائل کمرنگ شده.
- چند ساعت برای تدریس مطالعه میکردید؟
من حدودا 5 -6 ساعت مطالعه میکردم. همهی دروسی را که باید تدریس میکردم را مطالعه میکردم و همهی کتابها را هم درس میگفتم. سه تا درس میگفتم، بهگونهای درس میگفتم که همه به طلاب میگفتند، بروید پیش آقای دودوزانی ونزد او درس بخوانید. واقعاً زحمت میکشیدم.
- حاج آقا شما بعد از دورهی سطح ظاهراً بیشترین مدت را درس امام تشریف بردید؟
بله نزد امام 12 سال اصول خواندم. امام، واقعا درس اصول را به خوبی تدریس میکرد.
- ارتباط اساتید با شاگردان چگونه بود؟
آن زمان طلاب ممتاز با منزل علما و مراجع ارتباط کامل داشتند، طلبههایی که خوب اشکال میکردند مورد توجه مراجع بودند برای مثال امام خمینی امتیاز ویژهای برای آنها قائل میشد. ما منزلشان میرفتیم. همان منزلی که فعلاً هم هست، میرفتیم آنجا و با دوستان مباحثه میکردیم. امام مینشست و دخالت نمیکرد، آنجا بحث میکردیم و امام گوش میداد، تا مباحثه شاگردان را ببیند و بهگونهای آنها را ارزیابی کند. این گفتگوهای علمی بسیار کمک میکرد مثل این که چند بار درس میخواندند، صفحهای را چندبار بحث میکردند و روان میشدند، استاد هم خوب درس میگفتند و طلاب هم بهخوبی اشکال و نقد میکردند .
ارتباط امام با شاگردان بسیار خوب بود، بعد از آن که امام به ایران برگشت و ساکن قم بود، رفتیم دیدنشان. یک روز امام زنگ زد که میخواهم بعد از نماز مغرب بیایم منزل شما. من کوچه ادیب مینشستم. کوچه ما بن بست بود. با دوتا پسرم بودم، با خود گفتم شاید مناسب نباشد فقط ما در حضور امام باشیم. مقابل منزلمان فردی به نام آقای توکلی بود، دبیر بود و فرد دیگری هم به نام آقای برقعی بود، مخفیانه به آنها گفتم: بیایید منزل ما امام میآید، اما به هیچ کس نگویید. وقتی یک ساعت از شب رفته بود پسرم آمد و گفت: آقا بیا کوچه را ببین، تمام کوچه پر از مردم است گویا آن دو نفر به اهل منزل خود گفته بودند و آنها نیز به همه گفته بودند وقتی امام از ماشین پیاده شدند، عبایش افتاده بود من دویدم ماشین او را بوسیدم کوچه پر بود از مردم. ایشان وارد اتاق شدند، آن وقت به اطراف اتاق نگاه میکرد او از آنجایی که تبریزیها اتاقهایشان را مجلل میکنند ما نیز اتاق را مقداری مجلل کرده بودیم، امام وارد شد دیدند مبل و صندلی گذاشتهام، پشتی گذاشتهام، پتو انداختهام، روی هیچکدام ننشست و رفت آن طرف بین دو تا پنجره که خالی بود نشست. با من هم شوخی داشت، رفتم گفتم آقا بفرمائید آنجا، فرمود نه این جا خوب است. گفتم من عرض میکنم خوب نیست! بفرمائید آنجا. امام گفتند باشد چشم و بلند شد، دستش را گرفتم آمد نشست جایی که پشتی بود ولی به پشتی تکیه نکرد، کنار پشتی نشست، گفتم آقا بفرمائید به پشتی تکیه کنید فرمود: باشد چشم! دستش را گذاشت روی پشتی. آقای توکلی پسری داشت 7 -8 ساله که مریض شده بود. دکترهای زیادی رفته بود، ولی معالجه نمیشد. به من گفت که استکانی آب بیاور و امام بخورد و باقیمانده آن را بدهم به فرزندم بخورد شفا پیدا کند. گفتم عیبی ندارد، خدا شاهد است، ایشان استکان آب آورد و امام مقداری ذکر گفت و بعد مقداری خورد و بقیه آن را به بچه داد بعد از مدتی از پدرش پرسیدم حال بچه چطور است گفت خوب خوب شد. بعد از چند سال دوباره جویای حال او شدم، آقای توکلی گفت خوب شد، زن هم گرفت.
بله! امام عجیب بود. امام خیلی محبت داشت خیلی به من محبت داشت.
منبع: خبرگزاری حوزه (در اصل از مجله حاشیه، شماره ١٦)
5 گمشدهی زندگی بشر امروز !
دنیای عجیبی است. گویا هر چه روزگار به پیش میرود، تاریکی بر روی تاریکیِ زندگی بشر افزوده میشود. انسان امروز (علیرغم اینکه جامعه بشری امروز غرق در زرق و برق است) در مردابِ نابودی دست و پا میزند و برای نجات، به هر ریسمان پوسیدهای چنگ میزند. حال آنکه درمان این تاریکی و راه نجات از این مرداب، در یَدِ بیضای اولیای خداست.
اکنون زمان آن است که پرتوی از این نورِ مُبین و ریسمانی از این حَبل متین را نشان دهیم. چه اینکه خدا فرمود: «وَ اعْتَصِمُوا بِحَبْلِ اللَّهِ جَميعا… [1]و همگى به ريسمان خدا چنگ زنيد.» پرتوی که تاریکیها را می درد و ریسمانی که از عرش آویخته تا فرش به ما رسیده است.
تلألو پنج گنج در کلام امام محمد باقر (علیه السلام)
در حدیث، امام محمد باقر (علیه السلام) خطاب به جابر بن یزید جُعفی میفرمایند: «ای جابر! أُوصِيكَ بِخَمْسٍ: تو را به پنج چیز وصیت میکنم… إِنْ ظُلِمْتَ فَلَا تَظْلِم: اگر مورد ستم قرار گرفتی، ستم نکن… وَ إِنْ خَانُوكَ فَلَا تَخُنْ: اگر به تو خیانت کردند، تو خیانت نکن… وَ إِنْ كُذِّبْتَ فَلَا تَغْضَبْ: اگر تو را تکذیب کردند، خشم نگیر… وَ إِنْ مُدِحْتَ فَلَا تَفْرَح: اگر تو را ستایش کردند، دلخوش نشو… وَ إِنْ ذُمِمْتَ فَلَا تَجْزَعْ وَ فَكِّرْ فِيمَا قِيلَ فِيك: و اگر تو را سرزنش کردند، دلگیر مشو… بلکه درباره آنچه گفتند فکر کن (اگر دیدی آنچه میگویند راست است، خود را اصلاح کن و اگر دیدی درست نیست، پس بدان که خود را مدیون تو کردند و برای جبران این دِین، از ثوابهای او به تو میدهند و از گناهان تو کم کرده، در نامه اعمال او قرار میدهند)».[2]
و به راستی که این پنج گنج گمشده زندگی بشر امروز است. چه اینکه همه دردها از عدم تعادل در زندگی است و این پنج وصیت، تعادل بخشِ عقل و احساس آدمی است. آن کس که بتواند این دو بالِ پرواز را خوب پرورش دهد، در حرکت به سوی کمال و آرامش جاودانی کامیاب خواهد بود.
به ریسمان آویخته الهی چنگ بزنیم…
به راستی که امروز، روزگار سرگردانی است. چه بسیار آدمیانی که در گمراهی میتازند و از میان اندک پیروانِ طریقتِ حق نیز چه بسیار انسانهایی که زخمِ زبانهای دیگران را تاب نمیآورند و احساس سرشکستگی میکنند. حال آنکه امام محمد باقر (علیه السلام) پس از بیان آن وصیتهای پنج گانه، کلام خود را این چنین ادامه دادند: «وَ اعْلَمْ بِأَنَّكَ لَا تَكُونُ لَنَا وَلِيّا… و ای جابر! بِدان و آگاه باش كه تو، دوست ما نخواهى بود، مگر آنگاه كه اگر همه آنانی که همخون تو هستند، بر ضدّ تو هم صدا شوند و بگويند که «تو مرد بدى هستى» مايه اندوه تو نشود و اگر همه بگويند که «تو مرد خوبى هستى»، اين سخن تو را دلخوش نسازد. بلكه خود را با آنچه در كتاب خداست بِسَنج، اگر ديدى پوينده راهِ قرآن هستى، از آنچه پرهيز داده است مى پرهيزى، به آنچه ترغيب كرده است راغب و مشتاقی و از آنچه ترسانده است هراس داری، پس استوار و خوشنود باش؛ زيرا آنچه از بدی و زشتی درباره تو گفته شده است، ضرر و زيانى به تو نمىرساند. اما اگر ديدى از قرآن دوری و جدايى، ديگر چرا بايد خودت را بفريبى؟!»
امان از هوایِ نفس
هر کس که در اوضاع نابسامان بشر بنگرد، بر این نکته واقف خواهد شد که جامعه هر چند در ظواهر امر، رو به تکامل است، اما در اخلاق و در انسانیت و معنویت، در حال مسخ شدن است. زندگی بخش عظیمی از فرزندان آدم، امروزه خلاصه در این است که چگونه «بهتر بخورند» و «بهتر بیاشامند» و «بهتر بخوابند» و «بیشتر لذت ببرند». هدف تنها در همین چهار گزینه است و لاغیر! و این همان سقوط است.
انسانی که قرار بود از ملائکه والاتر و بالاتر رود، اکنون به نقطهای رسیده که با حیوانات، مسابقهی لذت و شهوت میدهد! این حال و روز جامعه بشری است. لیکن آنان که به خدا و روز بازپسین ایمان دارند، برای خروج از این منجلاب باید بکوشند. آنچنان که امام در ادامه سخن خود فرمودند: «به راستى كه مؤمن همواره در حالِ مبارزه با نَفسِ خويش است، تا بر هوا و هوسِ آن چيره آيد؛ يك بار او نَفسِ خود را از كجى و انحراف به راستى مىآورد و به خاطر محبّت به خدا، با هواى نفس مخالفت مىورزد و يك بار هم نفسش او را بر زمين مىافكند و در نتيجه، پيرو هوس آن مىگردد. اما خداوند دستش را مىگيرد و بلند مىشود و خداوند لغزش او را مىبخشد و مؤمن به خود مىآيد و به توبه و ترس از خدا پناه مىبرد و بر اثر افزايش ترسش [از خدا] بر بينش و معرفت او افزوده میگردد. دليلش هم اين است كه خداوند مىفرمايد: «در حقيقت، كسانى كه تقوا دارند، چون وسوسه اى از جانب شيطان بديشان رسد، [خدا را] به ياد آورند و به ناگاه بينا شوند»…
کفران نعمت به زودی بسیاری را نابود خواهد کرد
این درد، درد بزرگی است، که آدمی هیچ گاه از دنیا سیر نمیشود. بلکه لحظه به لحظه عطش او به دنیا بیشتر میشود، تا جایی که خود از این همه تشنگی خسته میگردد. و چه بسا در آن لحظه، راه بازگشتی نیابد. حرص و آز، چنان برخی را از درون تُهی کرده است، که در برابر خدای خود طلبکارانه رفتار میکنند. گویی آنان خدا را آفریده اند و خدا مخلوق و مدیون آنان است! چنین افرادی که غرق در کفران نعمت اند، به زودیِ زود در گردابی که در آن گرفتار شده اند، هلاک خواهند شد و این سرنوشت در انتظار بسیاری از بنی آدم خواهد بود. اما راه نجات چیست؟
کلام گهربار امام محمدباقر –علیه السلام- که فرمودند: «اى جابر! همان روزىِ اندك خدا را براى خود بسيار شمار، تا از عهده شكرش به درآيى و طاعت بسيار خود از خدا را كم بشمار تا از اين راه بر نفْس خرده گيرى (آن را زبون سازى) و خود را در معرض عفو و گذشت [خداوند] قرار دهى. شرّ موجود را به وسيله دانش و معرفت موجود، از خودت دور گردان و دانش موجود را به وسيله عمل خالص، به كار بند و در عمل خالصى كه انجام مى دهى خودت را با بيدارى و هوشيارى تمام، از غفلت بزرگ نگه دار و بيدارى كامل را با ترس صادقانه [از خدا] به دست آر و با راهنمايى خرد، خودت را از خطر هوس نگه دار و هنگام غالب آمدن هوس، با ارشاد خواهى از دانش، درنگ كن و اعمال خالص را براى روز پاداش نگه دار.»
پی نوشت ها:
[1]. آل عمران: 103
[2]. علامه مجلسى، بحار الأنوار، مؤسسة الوفاء بيروت، 1404 هجرى قمری، ج 75، ص 162
حسن بن شعبه حرانى، تحف العقول، انتشارات جامعه مدرسين قم، 1404 هجرى قمری، ص 284.
منبع: تبیان