عواقب ترک احسان و نیکوکاری
قرآن کریم در سوره «ماعون» با بازگویی اثرات شوم انکار معاد در اعمال منکران میفرماید: ]أَرَأَیْتَالَّذی یُکَذِّبُ بِالدِّینِ فَذلِکَ الَّذی یَدُعُّ الْیَتیمَ وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ[؛[1] «آیا کسی که روز جزا را پیوسته انکار میکند دیدی؟ او همان کسی است که یتیم را با خشونت میراند، و (دیگران را) به اطعام مسکین تشویق نمیکند.»
در سوره «الحاقه» نیز پس از توصیف شرایط برخی از جهنمیان، علت آن را اینگونه بیان میفرماید: ]إِنَّهُکانَ لا یُؤْمِنُ بِاللَّهِ الْعَظیمِ وَ لا یَحُضُّ عَلی طَعامِ الْمِسْکینِ[ ؛[2] «چراکه او هرگز به خدای بزرگ ایمان نمیآورد، و هرگز مردم را بر اطعام مستمندان تشویق نمینمود.»
بر اساس این آیات شریفه یکی از اثرات انکار معاد و عدم ایمان، نهتنها عدم احسان؛ بلکه عدم تشویق دیگران به اطعام مساکین است، پس اولاً احسان و نیکوکاری و رسیدگی به فقرا بر اغنیا لازم است. چنانکه امیرمؤمنان (علیه السلام) در وصیتی به امام حسن (علیه السلام) می: «… وَ أُوصِیکُمْ بِمَحَبَّتِنَا وَ الْإِحْسَانِ إِلَی شِیعَتِنَا فَمَنْ لَمْ یَفْعَلْ فَلَیْسَ مِنَّا؛[3] وصیت میکنم شمارا به محبت و دوستی ما و احسان و نیکی به شیعیان ما، پس (بدانید) کسی که اینگونه عمل نکند، از شیعیان و پیروان ما نیست.»
و ثانیاً ممکن است انسان شخصاً توانایی بر اطعام نداشته باشد؛ اما بیشتر افراد توانایی ترغیب و تشویق دیگران رادارند. به تعبیر دیگر، کسانی که از دارایی و امکانات برای احسان و نیکوکاری برخوردار نیستند، باید از اعتبار، آبرو و امکانات محدود خویش برای کمک به نیازمندان استفاده کنند.
قرآن کریم در سوره «آل عمران» به کسانی که به احسان و فضل خدا ثروتمند شده ولی بخل میورزند، هشدار میدهد که: گمان نکنید این عمل به سودتان است؛ بلکه بدانید مأموران دوزخ در قیامت تمام ثروت اندوختهتان را بهصورت حلقههای آتشبر گردنتان میآویزند و میگویند: «این ثروت شماست که آن را در دنیا اندوخته بودید!»[4]
در آیه دیگر نیز میفرماید: ]وَ الَّذینَ یَکْنِزُونَ الذَّهَبَ وَ الْفِضَّةَ وَ لا یُنْفِقُونَها فی سَبیلِ اللَّهِ فَبَشِّرْهُمْ بِعَذابٍ أَلیمٍ[؛[5] و کسانی که طلا و نقره را گنجینه (و ذخیره و پنهان) میسازند، و درراه خدا انفاق نمیکنند، به مجازات دردناکی بشارت ده!»
گرچه به برکت انقلاب اسلامی ایران، سنّت احسان و نیکوکاری در کشورمان روبه گسترش است؛ اما فاصله طبقاتی و تفاوت میان ثروتمندان و فقرای جامعه نگرانکننده است. امام باقر (علیه السلام) فرمود: «یَأْتِی عَلَی النَّاسِ زَمَانٌ عَضُوضٌ یَعَضُّ کُلُّ امْرِئٍ عَلَی مَا فِی یَدَیْهِ وَ یَنْسَی الْفَضْلَ وَ قَدْ قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ: ]وَ لا تَنْسَوُا الْفَضْلَ بَیْنَکُمْ…[؛[6] زمانی سخت بر مردم خواهد آمد که هر کس بر آنچه در اختیار دارد، دندان فرومیبرد، و احسان به یکدیگر را فراموش میکنند، درصورتیکه خدا فرموده است: «احسان به یکدیگر را فراموش نکنید!.»
«محمد بن عجلان» میگوید: خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم که مردی آمد و سلام کرد. حضرت از او پرسید: حال برادرانت چطور بود؟ او حال آنان را بسیار خوب توصیف نمود. امام (علیه السلام) فرمود: آیا ثروتمندان، فقرا را عیادت میکنند؟ عرض کرد: خیلی کم. فرمود: دیدار و احوالپرسی ثروتمندان از فقرا چگونه است؟ عرض کرد: اندک. فرمود: دستگیری توانگران از بینوایان چگونه است؟ عرض کرد: شما اخلاق و صفاتی را ذکر میکنید که در میان مردم ما کمیاب است، حضرت فرمود: چگونه اینان خود را شیعه میدانند (درحالیکه نسبت برادری میان پولداران با فقراء وجود ندارد)؟».[7]
امام صادق (علیه السلام) می: «أَیُّمَا مُؤْمِنٍ مَنَعَ مُؤْمِناً شَیْئاً مِمَّا یَحْتَاجُ إِلَیْهِ وَ هُوَ یَقْدِرُ عَلَیْهِ مِنْ عِنْدِهِ أَوْ مِنْ عِنْدِ غَیْرِهِ أَقَامَهُ اللَّهُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ مُسْوَدّاً وَجْهُهُ مُزْرَقَّةً عَیْنَاهُ مَغْلُولَةً یَدَاهُ إِلَی عُنُقِهِ فَیُقَالُ هَذَا الْخَائِنُ الَّذِی خَانَ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ ثُمَّ یُؤْمَرُ بِهِ إِلَی النَّارِ؛[8] «هر مؤمنی که بتواند نیاز مؤمن دیگر را رفع کند - خواه ازخودش و خواه از دیگری و با وساطت - و چنین نکند، خدا در روز قیامت او را با چهره سیاه و چشمان برگشته و دستهای به گردن آویخته برمیانگیزد و گفته میشود: این است آن خائنی که به خدا و رسول خدا خیانت کرده است؛ آنگاه فرمان میرسد تا او را در آتش افکنند.»
پینوشت:[1]. ماعون/ 1تا 3.
[2]. الحاقه/ 33 تا 34.
[3]. دعائم الإسلام، نعمان بن محمد تميمى مغربى، دارالمعارف، مصر، چاپ دوم، 1385 ق، ج2، ص350.
[4]. آل عمران / 180.
[5]. توبه /34.
[6]. كافي، ج5، ص310.
[7]. كافي، ج2، ص173.
[8]. المحاسن، احمد بن خالد برقى، دارالكتب الإسلاميه، قم، 1371 ق، ج1، ص100.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 176
فتنهگری که به جامعه اسلامی و مسلمانها آسیب میرساند باید مجازات شود
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه مباحث جلسات درس اخلاق خود در شرح جملات قصار 11 تا 16 نهج البلاغه اظهار داشتند: مشکل نهج البلاغه از دو جنبه است یکی «تکرار» و دیگری «کمبود»؛ به این معنا که بسیاری از جملات قصار حضرت، قبلاً در خطبه ها، نامه ها و یا وصایای حضرت بیان شده است و تکراری است، از سوی دیگر بسیاری از خطبه ها و نامه های حضرت نیز به صورت گزینش شده آمده است، مانند خطبه وصف متقیان که حدود 20 صفحه می باشد اما در نهج البلاغه تنها 7 صفحه از آن آمده است و لذا این کتاب شریف «تمام نهج البلاغه»، کتاب بسیار مغتنمی است که تمام فرمایشات حضرت را تا آنجا که ممکن بود جمع کردند.
ایشان ادامه دادند: جملاتی که امروز خوانده خواهد شد نیز قبلاً در یکی از نامه های حضرت به یکی از فرزندان خود که طبق برخی از نقل ها امام حسن مجتبی(ع) و در برخی از نقل ها ابن حنفیه ذکر شده، آمده است، که در اواخر عمر، وجود مبارک امیرالمؤمنین، این نامه را برای فرزندشان نوشتند: «من الوالد الفانی» یعنی پدری که در آستانه رفتن است به پسرش این نامه را مینویسد. در جمله قصار یازدهم حضرت فرمودند: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیهِ»؛ اگر بر دشمنت مسلّط شدی و قادرانه او را مقهور کردی، عفو از او را شکر قدرت خود قرار بده. این کار در زمان خود حضرت انجام شد. وقتی بر مشرکان مکه پیروز شد فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»، حالا که اسلحه را به زمین انداختید و اظهار عجز کردید، دیگر کاری با شما نداریم. حضرت عفو کرد که به «ابن الطّلقاء» معروف شدند.
معظم له در توضیح این فرمایش حضرت امیر علیه السلام ابراز داشتند: اگر خدا به کسی یک نعمتی داد، شکر این نعمت واجب است و اگر کسی شکر نعمت کرد، خدای سبحان نعمت او را افزون میکند، اما نکته این است که اگر شکرش شکر متوسط باشد خدا نعمت او را افزون می کند اما اگر شکرش یک شکر عالی باشد، خداوند خود او را بالا میبرد؛ اینکه گفته شد: «شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر، نعمت از کفت بیرون کند» این مال شکر متوسط است که اگر کسی شکر نعمت کرد نعمتش افزوده میشود. اما آنچه که در سوره مبارکه «ابراهیم» آمده است، این است که نفرمود اگر شکر نعمت کردید ما نعمت شما را افزوده میکنیم! بلکه فرمود گوهر هستی شاکر را بالا میبرد: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ»، نه «لأزیدنّ نعمتکم».
حضرت آیت الله جوادی آملی با اشاره به سیره ائمه اطهار(ع) در شکر نعمات الهی، افزودند: وقتی به امام(سلام الله علیه) عرض کردند که ما چگونه خدا را شکر کنیم؟ فرمود تمام نعمتها را از او بدانید، بعد حضرت آبی نوشیدند یا غذایی میل کردند، بعد فرمودند: «الحمد لله رب العالمین»، من تمام شکرها را در این جمله انجام دادم؛ یعنی توحید در شکر، توحید در منعم بودن، توحید در ربوبیت، توحید در الهیت، همه را من رعایت کردم، چون این «الف» و «لام»، «الف» و «لام» استغراق است؛ یعنی تمام حمدها از هر حامدی که صادر بشود مال خداست، چون حمد در برابر نعمت است و منعم غیر از خدا نیست. اگر شکر در این حد باشد، گوهر ایمان خود شخص بالا میآید.
ایشان خاطرنشان کردند: سوالی که مطرح است این است که اگر حضرت فرمود اگر بر دشمن پیروز شدید عفو از او را شکر قرار بدهید، این مربوط به کدام دشمن است؟ منظور آن دشمنی است که اگر شما بر او مسلّط شدید او دگرباره در صدد عداوت و دشمنی نباشد. اما آن دشمنی که هرگز دست از دشمنی برنمیدارد نباید مورد عفو قرار بگیرد، و مصداق چنین دشمنی نفس امّاره است. اینکه حضرت رسول(ص) فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَینَ جَنْبَیكَ» یعنی هوای نفس از هر دشمنی بدتر است، برای اینکه نفس امّاره حتی لحظه ای انسان را رها نمی کند همین که انسان یک قدم حرف او را گوش داد او ده قدم جلوتر میآید؛ در نتیجه اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود اگر بر دشمنی قادر شدیم عفو از او را شکر نعمت قرار بدهیم، مال دشمن بیرونی است که پس از عفو دست از خباثت خود بردارد نه دشمن درون. آن دشمنی که اگر شما یک لحظه او را عفو کنید او دوباره خودش را تجهیز میکند، عفو او شکر نیست یک «غفلت» است بر این اساس هیچ ممکن نیست که انسان بتواند دشمن درون خود را عفو کند.
معظم له در توضیح جمله قصار دوازدهم نهج البلاغه بیان داشتند: حضرت فرمودند «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ عاجزترین مردم کسی است که نتواند در جامعه یک دوست صادق و صدیق فراهم کند. یک بیان نورانی از حضرت امیر است که ریشهاش در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و آن فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیعْتِقُهُمْ كَیفَ لَا یشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه»؛ فرمود من تعجبم که مردم مال میدهند و بنده میخرند اما اخلاق را رعایت نمیکنند که آزادمردم را به خود جذب کنند! مردان آزاده وقتی ببینند کسی خلیق، خوشخُلق، صادق، امین و پاک است، به او دل میسپارند.
حضرت آیت الله جوادی آملی به اثرات اجتماعی رعایت اخلاق اشاره کردند و اظهار داشتند: «اخلاق» جامعه را منسجم میکند، وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ یکدیگر را ترک نکنید، به زیارت یکدیگر بروید، محفل یکدیگر را پُر کنید، جمع بشوید، چرا؟ چون «فَإِنَّ فِی زِیارَتِكُمْ إِحْیاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شیعیان ما هستید وقتی کنار هم جمع شدید احادیث ما را نقل میکنید و فایده کلمات ما این است که در جامعه عاطفه ایجاد میکند و جامعه را آنچنان مستحکم می سازد که می شود «بنیان مرصوص». حضرت در ادامه این جمله فرمود اگر کسی نتواند برادر ایمانی جذب کند که مشکل او را در روز خطر حل کند، او جزء عاجزترین مردم است و عاجزتر از او کسی است که برادر و دوست صادقی به دست آورده، ولی در اثر رعایت نکردن و ادامه ندادن اخلاق، آن برادر را از دست بدهد.
ایشان در خصوص جمله قصار سیزدهم نهج البلاغه اذعان داشتند: حضرت فرمود «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنفِرُوا»؛ اگر یک سلسله نعمتی به شما رسید، بدانید که این سلسله ادامه دارد. همین که یک بخشی از نعمت به شما رسید، مبادا مغرور بشوید! و یا آن نعمت را بی جا صرف کنید؛ وگرنه آن بقیه نعمت ها به شما نخواهد رسید. تشبیهی که حضرت دارند این است که این مرغهای هوایی را که میبینید این مرغها وقتی عده ای از آنها روی دریا مینشینند بقیه آن رمه هم به دنبال آنها میآیند. فرمود نعمتها مثل سلسله این پرندههاست اگر چند تا پرنده نعمت به کنار سفره شما آمد، شما ناشکری نکنید که بقیه برمند! «نفر» کوچ کردن است. دو نوع «نفر» را قرآن کریم بیان کرد؛ یک «نفر نظامی» در قرآن هست، یک «نفر فرهنگی فقهی»؛ آن «نفر نظامی» همین است که فرمود در برابر دشمن «فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً» یعنی در مقابل دشمن گروهی حمله کنید یا گروهی دفاع کنید اما یک «نفر فرهنگی فقهی» است که در سوره مبارکه «توبه» آمده است «فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ» چرا گروه گروه، به حوزههای علمی نمیروید که فقیه بشوید و بعد به شهر خود برگردید و جامعه خود را انذار کنید؟! این یک «نفر فرهنگی فقهی» است که قرآن کریم در قبال آن «نفر نظامی» بیان کرده است. اما این نفری که وجود مبارک حضرت امیر بیان میکند میفرماید این سلسله نِعَم مثل این دستههای پرندهاند؛ این دستههای پرنده اول چند نفر میآیند اینجا مینشینند، بقیه به دنبال او میآیند. اگر اینها احساس کردند که اینجا خطر هست، فوراً برمیخیزند.
معظم له در فراز دیگری از بیانات خود به چهاردهمین جمله از جملات قصار حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه پرداختند و تصریح داشتند: حضرت فرمود «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ گاهی میبینید برخی ها در دیارشان بیمهری میبینند، اینها نباید برنجند و از اصل مطلب فاصله بگیرند. فرمود: «وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَة»، اگر اهالی دیاری نسبت به عالم خود، یا نسبت به خَیر خود بدرفتاری کردند، جای دیگر برای او باز است. این شخص نباید از اصل کار خیر برنجد. «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ «اتاحه» یعنی فرصت مناسبی از راه دور برای این شخص فراهم می شود.
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه به توضیح جمله قصار پانزدهم حضرت امیر علیه السلام پرداختند و بیان داشتند: حضرت فرمود «مَا كُلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ»؛ در فتنه باید مواظب بود که فتنهگری که به جامعه اسلامی و مسلمانها آسیب میرساند، به عقاب الهی برسد، این یک نکته، اما در فتنه بعضیها هستند که فریب خوردهاند. فرمود فریب خوردهها را کیفر ندهید، و عتاب نکنید، برای اینکه او نفهمیده وارد فتنه شده است. برخی ها مثل مرحوم ابن میثم و دیگران احتمال دادند معنای این جمله این است که هر فتنهگری مورد عتاب قرار نمیگیرد، برای اینکه اگر عتاب بکنی در او اثر ندارد؛ یعنی مثل اینکه مبتلای به منکری، که نهی از منکر در او اثر ندارد نهی از منکر ندارد. این معنا میتواند درست باشد ولی دور از ذهن است، غرض این است که در هر حادثه آنکه واقعاً شرور و بدرفتار است او باید به کیفر الهی برسد؛ اما کسی که فریب خورده است باید او را هدایت کرد. «مَا كُلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ».
معظم له در فراز پایانی سخنان خود به جمله قصار شانزدهم اشاره کردند و اذعان داشتند: در این جمله حضرت می فرماید «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّى یكُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ»؛ ما بندگان خداییم و همه امور را ذات اقدس الهی آفرید و همه را هم او دارد اداره میکند. اینجا وجود مبارک حضرت فرمود در خیلی از موارد است که انسان برنامهریزی میکند اما نمیداند که در تدبیر کیست!؟ همه امور به این نیست که انسان فکر بکند، به ما گفتند فکر بکنید، ولی در آغاز بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». بگویید خدایا به نام تو من این کار را شروع میکنم. آن وقت «فِی الَّذِینَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ الْحَقَّ وَ لَمْ ینْصُرُوا الْبَاطِلَ»؛ تقدیر الهی قوی تر از تدبیر ماست لذا اگر کاری مصلحت ما نبود خداوند یا درون ما انصراف ایجاد می کند یا در بیرون مانعی ایجاد می کند تا این امر صورت نگیرد، در هر حال انسان باید شاکر و راضی به رضای الهی باشد
افزایش رزق بدون دعا
امام صادق علیه السلام در روایتی، نیّت خوب را یکی از عوامل فزونی رزق برشمردند.
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زَادَ اللَّهُ فِي رِزْقِهِ.
امام صادق(سلام الله علیها) فرمود: کسی که نیت خوب داشته باشد خداوند روزی اش را فراوان می کند.
محاسن برقی، ج1، ص261
مادری نمونه
امّ البنین علیهاالسلام تلاش مى كرد جاى خالى مادر را در زندگى فرزندان حضرت زهراعلیهاالسلام به ویژه دو سبط پیامبر اكرم صلى الله علیه وآله، امام حسن و امام حسین علیهماالسلام پر كند.
فرزندان رسول خداصلى الله علیه وآله در وجود این بانوى پارسا، مادر خود را مى دیدند و رنج فقدان مادر را كم تر احساس مى كردند. ام البنین علیهاالسلام، فرزندان دخت گرامى رسول اكرم صلى الله علیه وآله را بر فرزندان خود - كه نمونه هاى والاى كمال بودند - مقدم مى داشت و بخش عمده محبت و علاقه خود را متوجّه آنان مى كرد.
امّ البنین با درك عظمت آنان به خدمتشان قیام كرد و در این راه از بذل آنچه در توان داشت دریغ نورزید. همان روز كه پاى در خانه مولا على علیه السلام گذاشت، حسنین علیهماالسلام هر دو بیمارى داشتند و در بستر افتاده بودند؛ اما نو عروس خاندان ابو طالب علیه السلام به محض آنكه وارد خانه شد، خود را به بالین آن دو عزیز عالَم وجود رسانید و همچون مادرى مهربان به دلجویى و پرستارى آنان پرداخت.
نوشته اند حضرت ام البنین علیهاالسلام وقتى به خانه حضرت على علیه السلام آمد، به آن حضرت، پیشنهاد كرد او را به جاى فاطمه - كه اسم قبلى و اصلى وى بود - با كنیه اش «امّ البنین» صدا زند تا حسنین علیهماالسلام با شنیدن نام فاطمه، به یاد مادر خویش، فاطمه زهراعلیهاالسلام نیفتند و در نتیجه، خاطرات تلخ گذشته در ذهنشان تداعى نشود و رنج بى مادرى آنها را نیازارد. 1
امّ البنین در منزل امام على علیه السلام داراى چهار پسر به نامهاى عباس، عبد اللّه، عثمان و جعفر شد 2 كه سرور همه آنان حضرت عباس علیه السلام است كه در چهارم شعبان سال 26 هجرى در مدینه متولد شد. 3
هر یك از این چهار جوان تربیت یافته در مكتب ام البنین علیهاالسلام، در مرحله نخست از اوصاف والاى پدر گرامى شان على علیه السلام تأثیر پذیرفته بودند و در مرحله بعد از مادر با كمال خود ادب و ایثار را فرا گرفته بودند. هر یك از آنان به تنهایى اسوه رشادت، نجابت، شرافت، جوانمردى، اخلاق و كمالات انسانى بودند.
در هنگام شهادت مولاى متقیان حضرت على بن ابى طالب علیه السلام فرزند بزرگ ام البنین، عباس بن على علیه السلام در حدود چهارده سال سن داشت و برادرانش از او كم سن تر بودند. بعد از آن، فداكارى مادر بزرگوارشان و رهنمودهاى حسنین علیهماالسلام چراغ راه آنان بود.
این زن فداكار و ایثارگر، جوانى و نیروى خویش را با تمام وجود، صرف تربیت و حفظ فرزندان مولاى متقیان كرد و بسان مادرى مهربان و دلسوز در خدمت آنها بود. همه فرزندان ام البنین به شایسته ترین وجه تربیت شدند و در نهایت با كمال عشق و علاقه در راه اعتلاى كلمه حق و در ركاب امام به حق، هستى خود را تقدیم كردند.
پی نوشت:
1) العقیلة والفواطم، حسین شاكرى، ص 118.
2) بحار الانوار، علامه مجلسى، باب 120؛ أحوال أولاده وأزواجه علیهاالسلام، ج 42، ص 92.
3) العقیلة والفواطم، حسین شاكرى، ص 119.
منبع: ماهنامه اطلاع رسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 104.
شرط تبلیغ
امیرالمؤمنین علیه السلام آموختن و تربیت خویش را ارزشمندتر از آموزش و تربیت مردم دانستند .
وَ قَالَ علیه السلام مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً- [فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ] فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هرکس خود را امام(پیشوای) مردم قرار دهد، پیش از آموزش دیگران باید از آموزش خود آغاز کند و [برای هدایت مردم نیز] باید تبلیغ رفتاری او پیش از تبلیغ زبانی او باشد
و کسی که خود را آموخته و تربیت کرده باشد، از کسی که [فقط] به مردم آموزش می دهد و آنها را تربیت می کند به احترام و تکریم سزاوارتر است.
نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص480