آمر به معروف در مقام «ولی» امر به معروف می کند
امر به معروف غیر از موعظه، ارشاد، تعلیم و پند است، این موارد باب خود را دارند اما امر به معروف آنجایی است که شخص بدون هیچ عذری، عالماً و عامداً در حال انجام گناه است، به چنین شخصی می توان فرمان داد که از انجام کارش دست بردارد.
حضرت آيت الله جوادی آملی در جلسه درس اخلاق پنجشنبه های خود که در نمازخانه بنياد بين المللی علوم وحيانی اسراء برگزار گرديد، ضمن تبریک عید سعید نیمه شعبان، به ادامه شرح جمله قصار 31 نهج البلاغه حضرت امير عليه السلام، با اشاره به سالروز میلاد با سعادت حضرت حجت(عج) ضمن تبریک این عید خجسته بیان داشتند: وقتی پیامبر(ص) به رسالت خود مبعوث شد، در جامعه جاهلیت دو غده بدخیم وجود داشت؛ در حوزه اندیشه، آنها گرفتار وهن و خیال بودند و در حوزه انگیزه با هوس و غرور و گرایشات قبیله ای رفتار می کردند اما پیامبر(ص) «عدل» را جایگزین آن گرایشات قبیله ای، جناحی و هوس کرد و «عقل» را به جای ظن و وهن نشاند.
معظم له ادامه دادند: همین کار را حضرت حجت در هنگام ظهور انجام خواهند داد؛ یعنی جامعه را عالم و عاقل می کنند، به برکت حضرت، عقل مردم کامل می شود، اداره چنین جامعه ای کار دشواری نیست. این است که انسان شبانه روز منتظر ظهور است و برای فرج دعا می کند.
ایشان در ادامه شرح جمله قصار 31 نهج البلاغه حضرت امير عليه السلام پرداختند و اظهار داشتند: این جمله قصار در حقیقت یکی از خطبه های نورانی حضرت است که سید رضی آن را به عنوان کلمه قصار ذکر کرده است؛ وقتی از حضرت در خصوص ایمان سوال کردند، حضرت ایمان را داری چهار رکن معرفی کرد؛ «الاِْيمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ، وَالْيَقِينِ، وَالْعَدْلِ، وَالْجِهَادِ»، طبق این بیان یکی از ارکان ایمان، عدل است که طبق بیان حضرت خود چهار جزء و شعبه دارد؛ «وَالْعَدْلُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَب: عَلَى غَائِصِ الْفَهْمِ، وَغَوْرِ الْعِلْمِ، وَزُهْرَةِ الْحُكْمِ، وَرَسَاخَةِ الْحِلْمِ».
معظم له ادامه دادند: این کلمات یک سری معنای لغوی دارند اما حضرت به معنای خاص این لغات می پردازد مانند اینکه در خصوص معنای عدل می گویند کسی عادل است که کارهای واجب را انجام دهد و از انجام کارهای حرام بپرهیزد اما حضرت در خصوص معنای واژه عدل می فرماید یکی از شعب چهارگانه عدل، فهم غَائِصِ است. حضرت فرمود علم مانند دریایی است که اگر کسی توانست در این دریا غواصی کند صاحب فهم خواهد شد. هر علمی را فهم نمی گویند؛ آن علم دقیق و عمیق را فهم می گویند که باعث می شود انسان مطالب را موشکافانه بفهمد!
این مفسر قرآن خاطرنشان کردند: حضرت در خصوص «جهاد» می فرماید «وَالْجِهَادُ مِنْهَا عَلَى أَرْبَعِ شُعَب: عَلَى الاَْمْرِ بِالْمَعْرُوفِ، وَالنَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَرِ، وَالصِّدْقِ فِي الْمَوَاطِنِ، وَشَنَآنِ الْفَاسِقِينَ: فَمَنْ أَمَرَ بِالْمَعْرُوفِ شَدَّ ظُهُورَ الْمُؤْمِنِينَ، وَمَنْ نَهَى عَنِ الْمُنْكَرِ أَرْغَمَ أُنُوفَ الْكَافِرِينَ؛ وَمَنْ صَدَقَ فِي الْمَوَاطِنِ قَضَى مَا عَلَيْهِ، وَمَنْ شَنِئَ الْفَاسِقِينَ وَغَضِبَ لِلَّهِ، غَضِبَ اللَّهُ لَهُ وَأَرْضَاهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»؛ جهاد (نيز) چهار شاخه دارد، که اولین آنها امر به معروف، نهى از منكر است.
حضرت آيت الله جوادی آملی ابراز داشتند: امر به معروف غیر از موعظه، ارشاد، تعلیم و پند است، این موارد باب خود را دارند اما امر به معروف آنجایی است که شخص بدون هیچ عذری، عالماً و عامداً در حال انجام گناه است، به چنین شخصی می توان فرمان داد که از انجام کارش دست بردارد. در این هنگام شخص آمر، ولایت دارد، در حقیقت اگر شخص خاطی به امر او گوش ندهد دو گناه مرتکب شده؛ اول آنکه کار خلاف کرده و دوم اینکه به حرف ولی خود گوش نداده است، آمر به معروف در مقام «ولی» امر به معروف می کند.
ایشان ادامه دادند: در نظام اسلامی اینگونه است که « وَالمُؤمِنونَ وَالمُؤمِناتُ بَعضُهُم أَولِياءُ بَعضٍ ۚ يَأمُرونَ بِالمَعروفِ وَيَنهَونَ عَنِ المُنكَرِ» که البته امر به معروف و نهی از منکر دارای درجاتی است که درجات ابتدایی و مهم آن همان انزجار قلبی و بروز ظاهری این انزجار است که اگر هر کس در مقابل شخص گناهکار این انزجار را از خود نشان دهد در بیشتر موارد شخص از کار خود پشیمان خواهد شد و دیگر به مراحل بعدی نیازی نخواهد بود.
معظم له با اشاره به ادامه کلام حضرت امیر علیه السلام تصریح داشتند: حضرت دومین شاخصه جهاد را صادقانه قیام کردن ذکر می کنند و اینکه شخص نسبت به تبهکاران کینه داشته باشد. در قرآن کریم می خوانیم موسی(ع) به خداوند می فرماید به پاس نعمت هایی که به من دادی هرگز از انسان تبهکار و خلافکار حمایت نمی کنم.
به گزارش خبرگزاری«حوزه»
درس اخلاق آنلاین حضرت آیت الله مکارم شیرازی دامت برکاته -20:30
به اطلاع طلاب محترم مي رساند شانزدهمين جلسه درس اخلاق مرجع عاليقدر حضرت آيت الله مكارم شيرازي دامت بركاته و دوره مهارت هاي زندگي توسط کارشناسان محترم، امشب ساعت 20:30به صورت آنـــــلاين برگزار خواهد شد
ممكن نیست كسی خلاف كند و آبرویش نرود
حضرت آیت الله جوادی آملی در نخستین جلسه درس اخلاق پنجشنبه های خود در سال جدید که در نمازخانه بنیاد بین المللی علوم وحیانی اسراء برگزار گردید، با اشاره به ماه پرفضیلت رجب و آمادگی انسان برای ورود به شهرالله بیان داشتند: ماه پربركت رجب را به همه شما تهنیت عرض میكنیم از ذات اقدس الهی مسئلت میكنیم همه ایام مخصوصاً این سه ماه پربركت رجب و شعبان و شهرالله را برای همه خیر و رحمت و بركت قرار بدهد و آن توفیق را عطا كند كه انسان به عنوان ضیف و مهمان این خاندان وارد صحنه قیامت شود.
ایشان در ادامه به شرح جمله قصار 31 نهج البلاغه حضرت امیرعلیه السلام پرداختند و اظهار داشتند: خدای سبحان در قرآن ما را به ایمان دعوت كرده است. از حضرت امیر سؤال كردند كه ایمان چیست؟ حضرت در اینجا می فرماید «الاِْیمَانُ عَلَى أَرْبَعِ دَعَائِمَ: عَلَى الصَّبْرِ، وَالْیقِینِ، وَالْعَدْلِ، وَالْجِهَادِ»؛ ایمان چهار عنصر محوری دارد كه آن عناصر چهارگانه عبارت است از صبر و بردباری از یك طرف، یقین از طرف دیگر، عدل از طرف سوم و جهاد از طرف چهارم.
ایشان ادامه دادند: در لغت ایمان به معنای اعتقاد و عقیده قلبی نیست «آمن» یعنی «دخل فی المأمن» كسی كه وارد دژ و حصن و قلعه شد میگویند «آمَنَ» چون عقیده باعث حفظ انسان در دنیا و آخرت است.
معظمله اذعان داشتند: وجود مبارك حضرت امیر انسان را تشریح میكند تا آدم بدانند كه در کجا مشكل دارد تا ان را رفع کند، اینكه خدا قرآن را به عنوان شفا معرفی كرده است و اینكه وجود مبارك حضرت امیر، رسول گرامی را طبیب معرفی كرده است برای این است كه اینها این صحنه را خوب تشریح میكنند، بیماریها را مشخص میكنند، درمان این بیماری ها را هم بازگو میكنند.
حضرت آیت الله جوادی آملی ابراز داشتند: قرآن میگوید این استادی كه در حوزه یا دانشگاه است وقتی در فضای جامعه یا در فضای حوزه و دانشگاه راه میرود باید طوری باشد كه مثل نوری باشد كه همه از او بهره ببرند، كدام طلبه یا دانشجوست كه وقتی استادِ باعمل را ببیند به او اقتدا نكند. اینكه میگویند جهاد نفس، جهاد اكبر است این تشبیه نیست، تمثیل نیست، یك واقعیتی است، یك زنگ درونی است، یک جنگی است بین اندیشه و انگیزه انسان که هوس، شهوت و غضب یك چیز میخواهد اما عقل عملی چیز دیگری میخواهد. این جنگ هست. در این مبارزه اگر هوس پیروز شد این عقل را به اسارت میگیرد در نتیجه از عقلِ اسیر كاری ساخته نیست لذا فرد میشود عالِم بیعمل.
ایشان با اشاره به آیات قرآن كریم بیان داشتند: كار حرام اینطوری نیست كه با گذشت زمان اثرش از بین برود، ممكن نیست كسی خلاف بكند و آبرویش نرود! بعضیها ترس از جهنم دارند، بعضیها شوق به بهشت دارند، بعضیها برتر از اینها فكر میكنند از مولایشان خجالت میكشند كه گناه كنند، بعضیها هیچ كدام از این سه امر نیستند فقط از آبرویشان میترسند فرمود، لااقل در دنیا نه بیراهه برو نه آبروی كسی را ببر! اول امر كه ذات اقدس الهی ما را از جهنم نترساند؛ دراین چند آیه سوره علق كه اول نازل شد اصلاً سخن از جهنم نیست بلکه سخن از حیاست كه آیا انسان نمیداند كه خدا او را میبیند؟! بعدها كه تربیت اثر نكرد نبوت نزول آیات جهنم فرارسید.
منبع: خبرگزاری رسمی حوزه- 97/1/16
توصیه های پنج گانه آیت الله العظمی مظاهری به طلاب
آیت الله العظمی حسین مظاهری، در پیامی به مناسبت افتتاح مدرسه علمیه تیران و کرون، توصیه های پنج گانه ای به طلاب داشتند.
متن پیام این مرجع تقلید را در ادامه بخوانید:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
قالالله سُبحانَه و تَعالی:«فَلَوْ لا نَفَرَ مِنْ كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طائِفَةٌ لِيَتَفَقَّهُوا فِي الدِّينِ وَ لِيُنْذِرُوا قَوْمَهُمْ إِذا رَجَعُوا إِلَيْهِمْ لَعَلَّهُمْ يَحْذَرُونَ».
اینک که به الطاف کریمانۀ خداوند متعال و در سایۀ عنایات حضرت ولیاللهالأعظم امام عصر و زمان«ارواحنالهفداء»، بنای مدرسۀ علمیۀ مکتب اهلالبیت«علیهمالسّلام» در شهر تیران رسماً افتتاح میگردد، ضمن سپاس به درگاه حضرت حقتعالی و تقدیر و تشکّر از همۀ عزیزانی که در این کار نیک و عمل صالح، دخالت و مشارکت نمودهاند، خصوصاً مدیر معزّز و تلاشگر حوزۀ علمیّۀ اصفهان آیةالله آقای حاج سید یوسف طباطبایی«دامتبرکاته» و همکاران محترمشان و نیز ائمّۀ محترم جمعۀ سابق و کنونی شهر تیران و مسئولان آن مدرسه«دامتتأییداتهم» و همچنین خیّران گرامی و مسئولان محترم اجرایی این شهرستان، از خداوند سبحان مسألت میکنم که این مدرسۀ علمیّۀ مبارکه را پایگاهی رفیع از علم و عمل و قرارگاهی برای عالمان عامل و صالح و سربازان حقیقی حضرت بقیةالله المهدی الموعود«عجلاللهتعالی فرجهالشّریف» مقرّر فرماید و برکات روزافزون این مدرسه را تا ظهور مبارک آن حضرت پایدار بدارد.
با تأسیس و افتتاح این مدرسه که متقارن با ایّام با سعادت و پر میمنت ولادت امّالائمّۀالنّجباء حضرت فاطمۀ زهرا«سلاماللهعلیها» میباشد، و نیز تأسیس مدرسۀ علمیّۀ خواهران که در سال گذشته، بنای آن، افتتاح و بهرهبرداری شد، اینک این حقیر یکی از آرزوهای دیرینۀ خود برای این شهر و سامان را تحقّق یافته میبینم و از صمیم جان، جبهۀ خضوع و شکر و سپاس به درگاه خداوند قادر متعال میسایم و از او متضرّعانه مسألت میکنم این دو حوزۀ برادران و خواهران را مایۀ ارتقاءِ دانش و تقوا و عقلانیّت در این شهر و دیار قرار دهد و به فضل و کرم خود، استمرار همیشگی برکات علمی و عملی و معنوی را در این دو پایگاه حوزوی، تأمین و تضمین فرماید.
اکنون بنای ظاهری این دو مدرسه تمام و به اتمام رسیده است، ولی کمال و اکمال این دو بنا در گرو آن است که دانشآموختگانی شایسته و صالح و طلّابی فاضل و متّقی و انسانهایی مفید به حال جامعه و خدمتگزار به دین و آیین و اهل ایمان، در این مدارس تربیت گردند و برکات وجود آنان در جامعه و در میان مردم و مؤمنان، جاری و منتشر شود. و این اتّفاق مبارک به شرطی محقّق خواهد گشت که:
1- طلّاب عزیز، تمام توان وتلاش خود را در سه ساحت «علم و عمل و عقلانیّت» بهکار گیرند و در این مجاهدت و اهتمام خود، هیچ چیزی و هیچ کسی را جُز خداوند تعالی در نظر نداشته باشند و با خلوص و اخلاص، این راه دشوار، ولی مبارک و سازنده را در پیش گیرند.
2- فرصت جوانی را مغتنم بشمارند و با پرهیز از کسالت و بطالت، از همۀ فرصتهای کوچک و بزرگ به نفع ارتقاءِ آن سه مؤلّفۀ مهم، استفاده و بهرهبرداری نمایند.
3- برای اعتلاءِ اخلاق و ادب و متانت و آراسته شدن به منطق و فضائل الهی و تهذیب نفس و تزکیۀ روح –که جوهرۀ اصلی همۀ معارف دینی و تعلیمات قرآن و عترت است- همواره در کوشش و تلاش علمی و عملی باشند و بدانند که عموم مردم، به اخلاق و رفتار علماء و حوزویان نظر میکنند و از آن تأثیر میپذیرند؛ و از اینرو وظیفۀ ما، مراقبۀ دائمی در این جهات است.
4- انس با قرآن و عترت و تدبّر در پیامهای عالی مرتبۀ حیاتبخش و انسانسازِ این دو ثقل ثقیل را هیچگاه فراموش ننمایند.
5- با فضاهای علمی جدید و مسائل دنیای روز به نحو صحیح آشنا باشند و قدرت پاسخگویی به شبهات نظری و مشکلات عملی جهان معاصر را در خود ایجاد نمایند.
و اگر به این پنج نکته، التزام و تعهّد کامل داشته باشند، انشاءالله با فضل و توفیق خداوند سبحان، به عناصری مفید برای جامعۀ اسلامی تبدیل خواهند شد و به رسالت خطیر خود عمل خواهند کرد.
در خاتمه، یاد و نام عالمان بزرگ و بزرگواری که از این خطّه، برخاستهاند و مایۀ افتخار این شهر و سامان بودهاند را گرامی میداریم و به ارواح مطهرشان درود میفرستیم و از پیشگاه حضرت حقِّ متعال، ادامۀ راه نورانی آنان که راه انبیاء و اولیاء«علیهمالسّلام» و صراط مستقیم الهی بوده است را مسألت میکنیم.
توفیق همۀ شما عزیزان را از خداوند متعال خواستارم و همواره شما را دعا میکنم. والسّلام علیکم و رحمةالله و برکاته.
حسینالمظاهری
۲۲ / جمادیالثّانی / 1439
راه های نجات جامعه از مفاسد اخلاقی، اقتصادی و اداری
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
گرفتاری دل
به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت بقیةالله الاعظم«عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف» از این جلسه به بعد، به شرح چهل حدیث خواهیم پرداخت. در روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم» برای حفظ چهل حدیث، ثواب ها و پاداشهایی بیان شده که بعضی اوقات انسان حیران میشود. از جملۀ آن پاداشها آن است که حافظ چهل حدیث، در روز قیامت با انبیاء«سلاماللهعلیهم» و صدیقین و شهداء و صالحین محشور میگردد. پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» فرمودند:
«مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِي أَرْبَعِينَ حَدِيثاً يَطْلُبُ بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً»[1]
در روایات دیگری آمده است که حفظ کنندۀ چهل حدیث، در قیامت، عالم و فقیه محشور میشود[2]، یعنی مصداق «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّه»[3] میشود.
منظور از حفظ چهل حدیث هم فقط حفظ ظاهری نیست، بلکه مراد آن است که انسان بتواند محتوا و مفاهیم چهل حدیث را بداند و بهتر آن که بتواند برای دیگران بگوید و معارف اهلبیت«سلاماللهعلیهم» را نشر دهد. امیدوارم اگر زنده بمانیم، خدا توفیق عنایت فرماید تا بتوانیم از این جلسه به بعد، چهل حدیث را بخوانیم و شرح آن را بیان کنیم.
حدیث این جلسه، حدیثی از پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» است که میفرمایند:
«مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»[4]
روایت را مرحوم نراقی«رحمتاللهعلیه» نیز در جامع السّعادات نقل میکند[5] و این روایت، انصافاً روایت عجیبی است، مصداق کاملش هم زمان ما است. مرحوم نراقی«رحمتاللهعلیه» با بیان این روایت، در مذمت دنیا، بحث مفصلی دارد و بیان میکند که به فکر دنیا بودن، توغّل در دنیا و فرو رفتن در مشتهیات نفس، چه مفاسد بزرگی دارد.
در تعالیم دینی، بر ضرورت تلاش در جهت آبادی دنیا و آخرت پافشاری فراوانی شده و کوتاهی در آبادی دنیا یا آخرت، هر دو مذمّت شده است. به عبارت دیگر، اسلام یک دین دو بعدی است و از مسلمان ها میخواهد از یک سو برای تأمین معاش و ادارۀ زندگی دنیا و رفع احتیاج از دیگران، تلاش و کوشش کنند و از تنبلی و بیکاری بپرهیزند و از سوی دیگر، به فکر آخرت و ارزشهای معنوی باشند و در دنیا و مادیّات فرو نروند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در این روایت شریف، خسارتها و تبعات فرو رفتن در دنیا و فراموشی آخرت را بیان میفرمایند. در ابتدای روایت میخوانیم: «مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ»؛ یعنی اگر همّ و غمّ کسی این دنیا باشد، نه آخرت، و همیشه به فکر دنیا باشد، اوّلین مصیبتش این است که دیگر خدا به او اعتنا ندارد.
مرحوم آقای ملکی«رحمتاللهعلیه» در المراقبات این روایت را نقل میکند و این جمله را به دنبال آن میفرماید که اگر توغّل در دنیا به جز بیاعتنایی خدا، هیچ بلا و مصیبت دیگری نداشت، بس بود که آن را بزرگترینِ عقوبتها و اعظم مصائب بدانیم و خسارتی بزرگتر از آن در این دنیا قابل تصور نیست.[6]
خدا نکند که خدا دست عنایتش را از روی سر کسی بر دارد، مثل این است که نیروگاه برق، دست عنایتش را از روی شهر و خانۀ ما بردارد، دیگر همه جا تاریک و وحشتناک میشود.
قرآن کریم در این باره از یک تشبیه معقول به محسوس بهره میبرد و میفرماید: اگر کسی در شب در دریا باشد و دریا متلاطم گردد. بعد موج روی موج، روی این دریا ببارد. ابر هم محیط بر دریا شود، چه جور ظلمت روی ظلمت و وحشت روی وحشت است؟ قرآن میفرماید: زندگی منهای خدا این است:
«أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[7]
اگر دست عنایت خدا روی سر کسی باشد زندگی او روشن است، دل او روشن است و زندگی او شاد است، امّا اگر نور خدا در زندگی نباشد، به عبارت دیگر اگر دست عنایت خدا روی آن خانه نباشد و خدا اعتنایی به اهل آن نکند: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»، دیگر زندگی ظلمات است، زندگی وحشتناک است، به قول قرآن به اندازهای غم و غصه و نگرانی و وحشت بر آن حکمفرما میشود که از خود بیخود میگردد: «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها»، اگر دستش را هم از آب بیرون کند خودش هم این دست را نمیبیند؛ یعنی یک از خود گمشدگی که الان میبینیم جامعۀ ما دارد، یک زندگی وحشتناک، یک زندگی ظلمت روی ظلمت.
قرآن راجع به جهنّمیها میفرماید که از هر غمی نجات پیدا کنند، هنوز نجات نیافته غم دیگری برای آنها پیدا میشود: «كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعيدُوا فيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريق».[8]
انسان میبیند که راستی در این دنیا، انسان از هر غمی فارغ شود، غم و غصّۀ دیگری به سراغ او میآید. لذا اگر عنایت خدا و لطف خدا نباشد، انسان در این غم و غصهها نابود میشود. پس به قول آقای ملکی، بالاترینِ مصیبتها این است که خدا به کسی اعتنا نداشته باشد؛ «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ».
وقتی خدا به جامعهای اعتنا نداشته باشد، مفاسد اخلاقی، اقتصادی و اداری آن جامعه را نابود میکند. چه عذابی بالاتر از فساد اخلاقی سراغ دارید؟ چه عذابی بدتر از فساد اداری میتوانید پیدا کنید؟ چه عذابی خطرناکتر از فساد اقتصادی وجود دارد؟
وقتی که خدا اعتنا به جامعهای نداشته باشد، هیچ کس نمیتواند این مفاسد را کنترل کند و در پی آن، درد روی درد میآید، مصیبت روی مصیبت میآید، دردهای ناعلاجی که هرچه میخواهند معالجه کنند، همان معالجه بدترش میکند.
جملۀ بعدی روایت میفرماید: «وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»
کسی که تمام فکر و ذکر او دنیا و مادیّات است، قلبش از چهار چیز پر میشود. گاهی یقین در قلب انسان پیدا میشود و الهام خدا در آن قلب وارد میگردد، گاهی هم رذالت در قلب نفوذ میکند. بالأخره روایت میفرماید: چنین قلبی از چهار چیز پر میشود:
اوّل: «هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً»
یک دل پر از غم و غصه، پر از نگرانی و پر از اضطراب خاطر و پریشانی. بیشتر مردم الان چنین هستند. پیدا کردن یک دل شاد در جامعه خیلی مشکل است. میبینیم چه غمهایی، چه غصههایی، البته غمها، غصهها را خدا نداده، خود ما ایجاد کردهایم، مثل آتش جهنّم است که پروردگار عالم آتش جهنّم ندارد، تبعات جهنّم را خود ما ایجاد میکنیم. به جهنّمیها خطاب میشود: «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ»[9]؛ این عذابها را خودتان از پیش فرستادهاید.
غم و غصههای دنیا را هم خود ما ایجاد کردهایم. امّا علی کل حال دلها پر از غم، پر از غصه، نگرانی و اضطراب خاطر است و زندگیها گره دارد. هر گرهای را باز میکند، هنوز باز نشده یک گرۀ کور دیگری ایجاد میشود. زندگی مشکلدار است، هر مشکلی را رفع میکند، هنوز رفع نشده یک مشکل بزرگتر به جای آن، و الان اجتماع ما چنین است. این معنای «هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً» است.
دوّم: «شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً»
دلش مشغول میشود، مشغول به اشتغالاتی که اصلاً پیش خدا ارزش ندارد. بالأخره دلش را به غیر خدا سپرده و کس دیگری آن دل را برده است. گاهی اوقات دل انسان مثل باغ وحش میشود. باغ وحش را دیدهاید؟ هر گوشهای از آن را یک قفس، یک درنده یا یک خزنده گرفته است.
دل انسان مال خداست. خداوند تعالی در حديث قدسى مىفرمايد: «لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ»[10]؛ باید اصلاً خزندهای، درندهای در این دل نباشد، امّا وقتی برویم در دلمان میبینیم به غیر از خدا همه چیز هست. خدا رحمت کند یکی از علمای قدیم، در تخت فولاد اصفهان داد میزد و میگفت: ای مردم! آقایان میگویند مشرک نشوید، امّا من میگویم مشرک شوید، این دل مال خداست، همهاش را ندهید به دیگران، یک مقدارش را هم بگذارید مال خدا باشد.
امیدوارم دل شماها این جور نباشد، امّا الان دلها پر از اشتغال شده است. اشتغال به چه؟ به غیر خدا، دل پر شده است از غیر خدا، هر گوشۀ دل را یک چیزی برده است که آن چیز غیر خداست، به قول آن آقا، ای کاش یک گوشهای از این دل هم مال خدا بود. این روایت میفرماید: اگر کسی همّ و غمّش فقط دنیا باشد، دل او به جای خدا، مشغول به غیر خدا میشود و از این اشتغالات پر دردسر و دست و پاگیر هم رها نخواهد شد.
سوّم: «فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً»
دل محتاج میشود و هرچه دنیاگرایی انسان بیشر شود، احتیاج او نیز بیشتر خواهد شد. هر که بامش بیش، برفش بیشتر. الان میبینیم که احتیاج مردم گاهی به پول است، گاهی محتاج ریاستند و گاهی شهرت میطلبند و گاهی به دنبال شهوتند که منجر به مفاسد اجتماعی میشود. میرسد به آن جا که نمیتواند چشمش را کنترل کند. زن دارد، بچه دارد، عروس دارد، داماد دارد، امّا چشمچران است و دلش میخواهد با یک زن حرف بزند. چه فقری بالاتر از این است؟
میبینیم پول دارد، ریاست دارد، جاه دارد، مقام دارد، امّا برای این که کار یک فقیر را انجام بدهد محتاج به این است که یک میلیون تومان از او بگیرد. چه فقری بدتر از این؟ ظاهراً احتیاج به مال دنیا ندارد، امّا دلش پر از احتیاج است.
چهارم: «وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»
یعنی دلش پر از آمال و آرزوهای طولانی و دست نیافتنی است. به راستی دل بسیاری از مردم چنین شده است. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در خطبهای میفرمایند: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ»[11] من از دو چیز دربارۀ شما خیلی خوف دارم؛ یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری، آمال و آرزوهای بیجا و دست نیافتنی.
حکایت میکنند یک کسی یک کوزه روغن بالای سرش بود، رفت در فکر و در آمال و آرزو؛ گفت: این کوزه روغن را فردا میفروشم، به جای آن یک گوسفند تهیه میکنم، این گوسفند، سال بعد دو تا میشود، سپس چهار تا میشود، چند سال دیگر شش گوسفند میشود و بالأخره گلّه پیدا میکنم. در اثر آن گلّه، خانه میخرم، در اثر آن گلّه، نوکر و کلفت و زن و قصر پیدا میکنم، اگر یک دفعه کلفتم، نوکرم، تمرّد کند، با این چوب بر سرش میزنم، چوب را بلند کرد که بر سر خادم بزند، به کوزۀ روغن خورد، کوزۀ روغن ریخت روی سرش، تمام شد.
چه خوب میگوید، اگر مثال است، اگر واقعیت ندارد، برویم سر دل خودمان میبینیم که راستی چنین است، ناگهان بانکی برآمد خواجه مرد، با یک دنیا آمال و آرزو.
اما ای کاش فقط همین بود، با یک دنیا آمال و آرزو میمرد، امّا آرزوهای دست نیافتنی او را جهنّمی میکند. اگر فقط جهنّم میرفت باز هم طوری نبود؛ خطرناکتر از آن، به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام«قدّسسرّه»، آن است که دم مرگ، ملک مقرّب خدا میآید، میخواهد جانش را بگیرد. آن لحظه امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیهم» میآیند. خود آن حضرت به حارث همدانی فرمودند: «مَنْ يَمُتْ يَرَنِي»[12]. ملک مقرّب باید با اجازۀ امیرالمومنین«سلاماللهعلیهم» محتضر را قبض روح کند و چون او در آمال و آرزوها فرو رفته است، حاضر نیست جان بدهد، بالأخره به زور او را میبرند، ولی با بغض ملک مقرّب خدا، با بغض امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیهم» از دنیا میرود که مصیبتش بدتر و سنگینتر از این است که فقط به جهنّم برود.
آمال و آرزوها با انسان چنین میکند و راستی وقتی واقعیّت اجتماع را در نظر بگیریم، میببینیم که این روایت شریف دردها و معضلات اجتماع ما را بیان میکند.
اگر نگوییم همه، بسیاری از مردم شبانهروز در حال دویدن برای دنیا و به فکر دنیا هستند، امّا به فکر آخرت نیستند. اگر معنویّت در زندگی نباشد، مال دنیا وزر و وبال و غم و غصّه و فقر و نگرانی میآورد. آمال و آرزوها بر زندگی مردم حکمفرماست و همه را بیچاره کرده است. تجمّلگراییها، اسرافها و تبذیرها، در همۀ خانهها رفته است.
خدا مرحوم محقق همدانی«رحمتاللهعلیه» را رحمت کند. آخوند ملاحسینقلی همدانی«رحمتاللهعلیه» شاگردهای مهذّبی تحویل جامعه داده است. ایشان بارها و بارها به شاگردان خود میگفته است: «ایاک، ثم ایاک، ثم ایاک، والتوغّل فی الدّنیا»؛ یعنی بر حذر باشید، بر حذر باشید، بر حذر باشید، از اینکه در دنیا و مادیّات فرو روید. بعضی اوقات میگفته است: «والتّوغل فی مشتهیات النّفس»، از فرو رفتن در خواهشهای نفسانی بپرهیزید.
فراموش نمیکنم در زمان جوانی، به یکی از فضلا که از من بزرگتر بود گفتم: آقا حال شما چطور است؟ گفت: کسی که متوغّل در مادیّات است، کسی که متوغّل در کثرات است، اسم و رسمی در عالم وحدت ندارد که ببیند حالش چطور است! این در حالی است که در آن زمان دنیاگرایی به شکل امروز نبود، مخصوصاً در بین طلاب علوم دینی، توجه به دنیا و تجمّلات نبود یا خیلی کم بود. امّا اکنون میبینیم توغّل در مشتیهات نفس و فرورفتن در دنیا و دچار شدن به تجمّلات، دامن همه را گرفته است و شیوع همگانی دارد. بالأخره همه در دنیای به معنای عام فرو رفتهاند و سروکاری با عالم وحدت و عالم آخرت و عالم معنویت نیست که نیست. اوّل مصیبتش طبق روایتی که خواندم این است که: «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ»، دیگر آن چهار تا خصلت و رذیلت هم در دل او میآید و در دلش نفوذ پیدا میکند. نتیجۀ آن یک دنیا غم و غصّه است، اصلاً دل میشود غم و غصّه، دل میشود محتاج، دل میشود مشغول، دل میشود آمال و آرزو. تقاضا دارم روی این روایت یک قدری فکر کنید. خیلی روایت خوبی است.
بعد از فکر برای خود، باید همه فکری برای اجتماعمان بکنیم. اسلام یعنی معنویّت، اسلام یعنی پر بودن مسجدها، اسلام یعنی صداقت، اسلام یعنی گناه نکردن، فساد اخلاقی نداشتن، اسلام یعنی قانون مواسات و خدمت به خلق خدا، اسلام یعنی گره گشایی در ادارهها، که متأسفانه در جامعۀ ما چنین نیست. وقتی چنین نشد، همه یک دنیا غم و غصّه، یک دنیا نگرانی و اضطراب خاطر، یک دنیا منهای خدا، یک دل پر از وحشت، یک دل پر از فقر، یک دل پر از آمال و آرزو و یک دل پر از اشتغال به غیر خدا پیدا میکنند.
1. الخصال، ج2، ص 541
2. الكافي، ج1، ص 48
3. الاحزاب، 39:«همان كسانى كه پيامهاى خدا را ابلاغ مىكنند»
4. مجموعۀ ورام، ج 1، ص 130
5 . جامع السّعادات، ج 2، ص14
6. المراقبات، ص 14
7. النّور، 40: «يا [كارهايشان] مانند تاريكيهايى است كه در دريايى ژرف است كه موجى آن را مىپوشاند [و] روى آن موجى [ديگر] است [و] بالاى آن ابرى است. تاريكيهايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مىبيند، و خدا به هر كس نورى نداده باشد او را هيچ نورى نخواهد بود».
8 . الحج، 22: «هر بار بخواهند از [شدت] غم، از آن بيرون روند، در آن باز گردانيده مىشوند [كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را»
9. آلعمران، 182: «اين [عقوبت] به خاطر كار و كردار پيشين شماست.»
10 . بحارالأنوار، ج 55، ص 39
11 . نهج البلاغه، خطبۀ 42
12. تفسير القمي، ج2، ص 266
فتنهگری که به جامعه اسلامی و مسلمانها آسیب میرساند باید مجازات شود
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه مباحث جلسات درس اخلاق خود در شرح جملات قصار 11 تا 16 نهج البلاغه اظهار داشتند: مشکل نهج البلاغه از دو جنبه است یکی «تکرار» و دیگری «کمبود»؛ به این معنا که بسیاری از جملات قصار حضرت، قبلاً در خطبه ها، نامه ها و یا وصایای حضرت بیان شده است و تکراری است، از سوی دیگر بسیاری از خطبه ها و نامه های حضرت نیز به صورت گزینش شده آمده است، مانند خطبه وصف متقیان که حدود 20 صفحه می باشد اما در نهج البلاغه تنها 7 صفحه از آن آمده است و لذا این کتاب شریف «تمام نهج البلاغه»، کتاب بسیار مغتنمی است که تمام فرمایشات حضرت را تا آنجا که ممکن بود جمع کردند.
ایشان ادامه دادند: جملاتی که امروز خوانده خواهد شد نیز قبلاً در یکی از نامه های حضرت به یکی از فرزندان خود که طبق برخی از نقل ها امام حسن مجتبی(ع) و در برخی از نقل ها ابن حنفیه ذکر شده، آمده است، که در اواخر عمر، وجود مبارک امیرالمؤمنین، این نامه را برای فرزندشان نوشتند: «من الوالد الفانی» یعنی پدری که در آستانه رفتن است به پسرش این نامه را مینویسد. در جمله قصار یازدهم حضرت فرمودند: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیهِ»؛ اگر بر دشمنت مسلّط شدی و قادرانه او را مقهور کردی، عفو از او را شکر قدرت خود قرار بده. این کار در زمان خود حضرت انجام شد. وقتی بر مشرکان مکه پیروز شد فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»، حالا که اسلحه را به زمین انداختید و اظهار عجز کردید، دیگر کاری با شما نداریم. حضرت عفو کرد که به «ابن الطّلقاء» معروف شدند.
معظم له در توضیح این فرمایش حضرت امیر علیه السلام ابراز داشتند: اگر خدا به کسی یک نعمتی داد، شکر این نعمت واجب است و اگر کسی شکر نعمت کرد، خدای سبحان نعمت او را افزون میکند، اما نکته این است که اگر شکرش شکر متوسط باشد خدا نعمت او را افزون می کند اما اگر شکرش یک شکر عالی باشد، خداوند خود او را بالا میبرد؛ اینکه گفته شد: «شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر، نعمت از کفت بیرون کند» این مال شکر متوسط است که اگر کسی شکر نعمت کرد نعمتش افزوده میشود. اما آنچه که در سوره مبارکه «ابراهیم» آمده است، این است که نفرمود اگر شکر نعمت کردید ما نعمت شما را افزوده میکنیم! بلکه فرمود گوهر هستی شاکر را بالا میبرد: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ»، نه «لأزیدنّ نعمتکم».
حضرت آیت الله جوادی آملی با اشاره به سیره ائمه اطهار(ع) در شکر نعمات الهی، افزودند: وقتی به امام(سلام الله علیه) عرض کردند که ما چگونه خدا را شکر کنیم؟ فرمود تمام نعمتها را از او بدانید، بعد حضرت آبی نوشیدند یا غذایی میل کردند، بعد فرمودند: «الحمد لله رب العالمین»، من تمام شکرها را در این جمله انجام دادم؛ یعنی توحید در شکر، توحید در منعم بودن، توحید در ربوبیت، توحید در الهیت، همه را من رعایت کردم، چون این «الف» و «لام»، «الف» و «لام» استغراق است؛ یعنی تمام حمدها از هر حامدی که صادر بشود مال خداست، چون حمد در برابر نعمت است و منعم غیر از خدا نیست. اگر شکر در این حد باشد، گوهر ایمان خود شخص بالا میآید.
ایشان خاطرنشان کردند: سوالی که مطرح است این است که اگر حضرت فرمود اگر بر دشمن پیروز شدید عفو از او را شکر قرار بدهید، این مربوط به کدام دشمن است؟ منظور آن دشمنی است که اگر شما بر او مسلّط شدید او دگرباره در صدد عداوت و دشمنی نباشد. اما آن دشمنی که هرگز دست از دشمنی برنمیدارد نباید مورد عفو قرار بگیرد، و مصداق چنین دشمنی نفس امّاره است. اینکه حضرت رسول(ص) فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَینَ جَنْبَیكَ» یعنی هوای نفس از هر دشمنی بدتر است، برای اینکه نفس امّاره حتی لحظه ای انسان را رها نمی کند همین که انسان یک قدم حرف او را گوش داد او ده قدم جلوتر میآید؛ در نتیجه اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود اگر بر دشمنی قادر شدیم عفو از او را شکر نعمت قرار بدهیم، مال دشمن بیرونی است که پس از عفو دست از خباثت خود بردارد نه دشمن درون. آن دشمنی که اگر شما یک لحظه او را عفو کنید او دوباره خودش را تجهیز میکند، عفو او شکر نیست یک «غفلت» است بر این اساس هیچ ممکن نیست که انسان بتواند دشمن درون خود را عفو کند.
معظم له در توضیح جمله قصار دوازدهم نهج البلاغه بیان داشتند: حضرت فرمودند «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ عاجزترین مردم کسی است که نتواند در جامعه یک دوست صادق و صدیق فراهم کند. یک بیان نورانی از حضرت امیر است که ریشهاش در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و آن فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیعْتِقُهُمْ كَیفَ لَا یشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه»؛ فرمود من تعجبم که مردم مال میدهند و بنده میخرند اما اخلاق را رعایت نمیکنند که آزادمردم را به خود جذب کنند! مردان آزاده وقتی ببینند کسی خلیق، خوشخُلق، صادق، امین و پاک است، به او دل میسپارند.
حضرت آیت الله جوادی آملی به اثرات اجتماعی رعایت اخلاق اشاره کردند و اظهار داشتند: «اخلاق» جامعه را منسجم میکند، وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ یکدیگر را ترک نکنید، به زیارت یکدیگر بروید، محفل یکدیگر را پُر کنید، جمع بشوید، چرا؟ چون «فَإِنَّ فِی زِیارَتِكُمْ إِحْیاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شیعیان ما هستید وقتی کنار هم جمع شدید احادیث ما را نقل میکنید و فایده کلمات ما این است که در جامعه عاطفه ایجاد میکند و جامعه را آنچنان مستحکم می سازد که می شود «بنیان مرصوص». حضرت در ادامه این جمله فرمود اگر کسی نتواند برادر ایمانی جذب کند که مشکل او را در روز خطر حل کند، او جزء عاجزترین مردم است و عاجزتر از او کسی است که برادر و دوست صادقی به دست آورده، ولی در اثر رعایت نکردن و ادامه ندادن اخلاق، آن برادر را از دست بدهد.
ایشان در خصوص جمله قصار سیزدهم نهج البلاغه اذعان داشتند: حضرت فرمود «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنفِرُوا»؛ اگر یک سلسله نعمتی به شما رسید، بدانید که این سلسله ادامه دارد. همین که یک بخشی از نعمت به شما رسید، مبادا مغرور بشوید! و یا آن نعمت را بی جا صرف کنید؛ وگرنه آن بقیه نعمت ها به شما نخواهد رسید. تشبیهی که حضرت دارند این است که این مرغهای هوایی را که میبینید این مرغها وقتی عده ای از آنها روی دریا مینشینند بقیه آن رمه هم به دنبال آنها میآیند. فرمود نعمتها مثل سلسله این پرندههاست اگر چند تا پرنده نعمت به کنار سفره شما آمد، شما ناشکری نکنید که بقیه برمند! «نفر» کوچ کردن است. دو نوع «نفر» را قرآن کریم بیان کرد؛ یک «نفر نظامی» در قرآن هست، یک «نفر فرهنگی فقهی»؛ آن «نفر نظامی» همین است که فرمود در برابر دشمن «فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً» یعنی در مقابل دشمن گروهی حمله کنید یا گروهی دفاع کنید اما یک «نفر فرهنگی فقهی» است که در سوره مبارکه «توبه» آمده است «فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ» چرا گروه گروه، به حوزههای علمی نمیروید که فقیه بشوید و بعد به شهر خود برگردید و جامعه خود را انذار کنید؟! این یک «نفر فرهنگی فقهی» است که قرآن کریم در قبال آن «نفر نظامی» بیان کرده است. اما این نفری که وجود مبارک حضرت امیر بیان میکند میفرماید این سلسله نِعَم مثل این دستههای پرندهاند؛ این دستههای پرنده اول چند نفر میآیند اینجا مینشینند، بقیه به دنبال او میآیند. اگر اینها احساس کردند که اینجا خطر هست، فوراً برمیخیزند.
معظم له در فراز دیگری از بیانات خود به چهاردهمین جمله از جملات قصار حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه پرداختند و تصریح داشتند: حضرت فرمود «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ گاهی میبینید برخی ها در دیارشان بیمهری میبینند، اینها نباید برنجند و از اصل مطلب فاصله بگیرند. فرمود: «وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَة»، اگر اهالی دیاری نسبت به عالم خود، یا نسبت به خَیر خود بدرفتاری کردند، جای دیگر برای او باز است. این شخص نباید از اصل کار خیر برنجد. «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ «اتاحه» یعنی فرصت مناسبی از راه دور برای این شخص فراهم می شود.
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه به توضیح جمله قصار پانزدهم حضرت امیر علیه السلام پرداختند و بیان داشتند: حضرت فرمود «مَا كُلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ»؛ در فتنه باید مواظب بود که فتنهگری که به جامعه اسلامی و مسلمانها آسیب میرساند، به عقاب الهی برسد، این یک نکته، اما در فتنه بعضیها هستند که فریب خوردهاند. فرمود فریب خوردهها را کیفر ندهید، و عتاب نکنید، برای اینکه او نفهمیده وارد فتنه شده است. برخی ها مثل مرحوم ابن میثم و دیگران احتمال دادند معنای این جمله این است که هر فتنهگری مورد عتاب قرار نمیگیرد، برای اینکه اگر عتاب بکنی در او اثر ندارد؛ یعنی مثل اینکه مبتلای به منکری، که نهی از منکر در او اثر ندارد نهی از منکر ندارد. این معنا میتواند درست باشد ولی دور از ذهن است، غرض این است که در هر حادثه آنکه واقعاً شرور و بدرفتار است او باید به کیفر الهی برسد؛ اما کسی که فریب خورده است باید او را هدایت کرد. «مَا كُلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ».
معظم له در فراز پایانی سخنان خود به جمله قصار شانزدهم اشاره کردند و اذعان داشتند: در این جمله حضرت می فرماید «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّى یكُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ»؛ ما بندگان خداییم و همه امور را ذات اقدس الهی آفرید و همه را هم او دارد اداره میکند. اینجا وجود مبارک حضرت فرمود در خیلی از موارد است که انسان برنامهریزی میکند اما نمیداند که در تدبیر کیست!؟ همه امور به این نیست که انسان فکر بکند، به ما گفتند فکر بکنید، ولی در آغاز بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». بگویید خدایا به نام تو من این کار را شروع میکنم. آن وقت «فِی الَّذِینَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ الْحَقَّ وَ لَمْ ینْصُرُوا الْبَاطِلَ»؛ تقدیر الهی قوی تر از تدبیر ماست لذا اگر کاری مصلحت ما نبود خداوند یا درون ما انصراف ایجاد می کند یا در بیرون مانعی ایجاد می کند تا این امر صورت نگیرد، در هر حال انسان باید شاکر و راضی به رضای الهی باشد