روح انفاق باید جزو ایمان مردم بشود
* انفاق یک فریضه شرعی است نه فقط حکمی اخلاقی
آن کسانی که در طبقات بالاتر و بهرهمندیهای بیشتر هستند، درآمدهای بیشتر دارند، امکانات بیشتری داشتند و توانستند بیشتر بهرهمند بشوند، اینها مسئولیت و تکلیف بیشتری دارند. این قابل قبول نیست که آنها خودشان را بر کنار بدارند و نکته اینجاست که جامعهی اسلامی به صورت تعارف این حرف را نمیزند، این یک وظیفه است، یک تکلیف است، نه فقط یک حکم اخلاقی. این همه آیات انفاق در قرآن بیان یک حکم اخلاقی نیست، بیان یک فریضهی شرعی است. شما ببینید لحن «انفقوا» در قرآن همان لحن «جاهدوا فی سبیل الله» است. «انفقوا فی سبیل الله»، «جاهدوا فی سبیل الله»، یک جور حرف زده؛ یک جور مردم را مخاطب قرار داده و این یکی از آن نکات مهمی است که در طی مباحث اقتصادی اسلام حتما باید به آن توجه بشود؛ بحث مسئولیت عمومی به تناسب امکانات و به تناسب بهرهمندیها در مقابل نیازهای عمومی، در مقابل دفاع از کشور، دفاع از مرزها، دفاع از نوامیس، دفاع از نظام اسلامی و در مقابل بقیهی تهاجمهائی که میشود. این یکی از وظایف و فرایضی است که بر دوش مردم هست.
خطبههای نماز جمعه تهران۱۳۶۶/۰۷/۲۴
انفاق نکردن برای ثروتاندوزی گناه کبیره است
در اسلام انفاق یک اصل است؛ باید در راه خدا خرج کرد. نمیگویند معامله نکنید و تحصیل مال نکنید، بکنید، اما خرج کنید. اسلام مردم را عادت میدهد که آنچه را که به دست آوردهاند، به قدر نیاز زندگی - نیاز متوسط، نه حالا با عسرت و فشار، نیاز معمولی و متوسط، ولو توام با مقداری رفاه و آسایش و گشایش در روزی - برای خودش صرف کند و خرج کند، ماادای او و آنچه زیاد میآید، باید در راه مصالح عمومی جامعه خرج بشود. اگر کسی ثروت را درآورد و آن را با اسراف، با خرجهای بیخودی، با زیادهرویهای گوناگون، با تجمل، با اشرافیگری، با خوراک مسرفانه، با پوشاک مسرفانه، با مرکب یا منزل مسرفانه، همهی آن را خرج کرد یا آن را نگه داشت و جمع ثروت کرد، این از نظر اسلام مذموم و منفور است؛ عدم انفاق منفور و مذموم است و اگر با جمع ثروت همراه باشد، حرام است… آن کسانی که طلا و نقره را گنج میکنند، ذخیره میکنند و در راه خدا آن را انفاق نمیکنند - شاید طلا و نقره خصوصیتی نداشته باشد؛ آن کسانی که پول را، ثروت را، سرمایه را گنج میکنند و ذخیره میکنند و در حالی که نیاز مبرم جامعه به او هست، آن را در راه خدا انفاق نمیکنند، آن هم مشمول همین «یکنزون الذهب و الفضه» باشد - آن وقت میفرماید: «فبشرهم بعذاب الیم». اگر این گناه نباشد، اگر گناه کبیره نباشد، این «فبشرهم بعذاب الیم» دیگر چرا؟ آنها را به عذاب دردناکی مژده بده؛ یعنی بگو که منتظر عذاب دردناک الهی باشند که این عذاب دردناک هم میتواند در دنیا نتایج طبیعی اعمال سو آنها باشد که البته فقط به خود آنها این نتایج برنمیگردد، بلکه گریبان همهی جامعه را میگیرد. و البته ممکن است عذاب اخروی باشد، که احتمالا هر دوی اینها هم هست. یعنی هم در دنیا و هم در آخرت عذاب الیمی ناشی از این کار خواهد شد. بنابراین انفاق یک عمل واجب و لازم هست.
خطبههای نماز جمعه تهران ۱۳۶۶/۰۸/۱۵
راه های نجات جامعه از مفاسد اخلاقی، اقتصادی و اداری
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم
«رَبِّ اشْرَحْ لي صَدْري وَ يَسِّرْ لي أَمْري وَ احْلُلْ عُقْدَةً مِنْ لِساني يَفْقَهُوا قَوْلي»
گرفتاری دل
به خواست پروردگار عالم و لطف حضرت بقیةالله الاعظم«عجّلاللهتعالیفرجهالشّریف» از این جلسه به بعد، به شرح چهل حدیث خواهیم پرداخت. در روایات اهلبیت«سلاماللهعلیهم» برای حفظ چهل حدیث، ثواب ها و پاداشهایی بیان شده که بعضی اوقات انسان حیران میشود. از جملۀ آن پاداشها آن است که حافظ چهل حدیث، در روز قیامت با انبیاء«سلاماللهعلیهم» و صدیقین و شهداء و صالحین محشور میگردد. پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» به امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» فرمودند:
«مَنْ حَفِظَ مِنْ أُمَّتِي أَرْبَعِينَ حَدِيثاً يَطْلُبُ بِذَلِكَ وَجْهَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ الدَّارَ الْآخِرَةَ حَشَرَهُ اللَّهُ يَوْمَ الْقِيَامَةِ مَعَ النَّبِيِّينَ وَ الصِّدِّيقِينَ وَ الشُّهَداءِ وَ الصَّالِحِينَ وَ حَسُنَ أُولئِكَ رَفِيقاً»[1]
در روایات دیگری آمده است که حفظ کنندۀ چهل حدیث، در قیامت، عالم و فقیه محشور میشود[2]، یعنی مصداق «الَّذينَ يُبَلِّغُونَ رِسالاتِ اللَّه»[3] میشود.
منظور از حفظ چهل حدیث هم فقط حفظ ظاهری نیست، بلکه مراد آن است که انسان بتواند محتوا و مفاهیم چهل حدیث را بداند و بهتر آن که بتواند برای دیگران بگوید و معارف اهلبیت«سلاماللهعلیهم» را نشر دهد. امیدوارم اگر زنده بمانیم، خدا توفیق عنایت فرماید تا بتوانیم از این جلسه به بعد، چهل حدیث را بخوانیم و شرح آن را بیان کنیم.
حدیث این جلسه، حدیثی از پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» است که میفرمایند:
«مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»[4]
روایت را مرحوم نراقی«رحمتاللهعلیه» نیز در جامع السّعادات نقل میکند[5] و این روایت، انصافاً روایت عجیبی است، مصداق کاملش هم زمان ما است. مرحوم نراقی«رحمتاللهعلیه» با بیان این روایت، در مذمت دنیا، بحث مفصلی دارد و بیان میکند که به فکر دنیا بودن، توغّل در دنیا و فرو رفتن در مشتهیات نفس، چه مفاسد بزرگی دارد.
در تعالیم دینی، بر ضرورت تلاش در جهت آبادی دنیا و آخرت پافشاری فراوانی شده و کوتاهی در آبادی دنیا یا آخرت، هر دو مذمّت شده است. به عبارت دیگر، اسلام یک دین دو بعدی است و از مسلمان ها میخواهد از یک سو برای تأمین معاش و ادارۀ زندگی دنیا و رفع احتیاج از دیگران، تلاش و کوشش کنند و از تنبلی و بیکاری بپرهیزند و از سوی دیگر، به فکر آخرت و ارزشهای معنوی باشند و در دنیا و مادیّات فرو نروند.
پیامبر اکرم«صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم» در این روایت شریف، خسارتها و تبعات فرو رفتن در دنیا و فراموشی آخرت را بیان میفرمایند. در ابتدای روایت میخوانیم: «مَنْ أَصْبَحَ وَ الدُّنْيَا أَكْبَرُ هَمِّهِ فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ»؛ یعنی اگر همّ و غمّ کسی این دنیا باشد، نه آخرت، و همیشه به فکر دنیا باشد، اوّلین مصیبتش این است که دیگر خدا به او اعتنا ندارد.
مرحوم آقای ملکی«رحمتاللهعلیه» در المراقبات این روایت را نقل میکند و این جمله را به دنبال آن میفرماید که اگر توغّل در دنیا به جز بیاعتنایی خدا، هیچ بلا و مصیبت دیگری نداشت، بس بود که آن را بزرگترینِ عقوبتها و اعظم مصائب بدانیم و خسارتی بزرگتر از آن در این دنیا قابل تصور نیست.[6]
خدا نکند که خدا دست عنایتش را از روی سر کسی بر دارد، مثل این است که نیروگاه برق، دست عنایتش را از روی شهر و خانۀ ما بردارد، دیگر همه جا تاریک و وحشتناک میشود.
قرآن کریم در این باره از یک تشبیه معقول به محسوس بهره میبرد و میفرماید: اگر کسی در شب در دریا باشد و دریا متلاطم گردد. بعد موج روی موج، روی این دریا ببارد. ابر هم محیط بر دریا شود، چه جور ظلمت روی ظلمت و وحشت روی وحشت است؟ قرآن میفرماید: زندگی منهای خدا این است:
«أَوْ كَظُلُماتٍ في بَحْرٍ لُجِّيٍ يَغْشاهُ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ مَوْجٌ مِنْ فَوْقِهِ سَحابٌ ظُلُماتٌ بَعْضُها فَوْقَ بَعْضٍ إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»[7]
اگر دست عنایت خدا روی سر کسی باشد زندگی او روشن است، دل او روشن است و زندگی او شاد است، امّا اگر نور خدا در زندگی نباشد، به عبارت دیگر اگر دست عنایت خدا روی آن خانه نباشد و خدا اعتنایی به اهل آن نکند: «وَ مَنْ لَمْ يَجْعَلِ اللَّهُ لَهُ نُوراً فَما لَهُ مِنْ نُورٍ»، دیگر زندگی ظلمات است، زندگی وحشتناک است، به قول قرآن به اندازهای غم و غصه و نگرانی و وحشت بر آن حکمفرما میشود که از خود بیخود میگردد: «إِذا أَخْرَجَ يَدَهُ لَمْ يَكَدْ يَراها»، اگر دستش را هم از آب بیرون کند خودش هم این دست را نمیبیند؛ یعنی یک از خود گمشدگی که الان میبینیم جامعۀ ما دارد، یک زندگی وحشتناک، یک زندگی ظلمت روی ظلمت.
قرآن راجع به جهنّمیها میفرماید که از هر غمی نجات پیدا کنند، هنوز نجات نیافته غم دیگری برای آنها پیدا میشود: «كُلَّما أَرادُوا أَنْ يَخْرُجُوا مِنْها مِنْ غَمٍّ أُعيدُوا فيها وَ ذُوقُوا عَذابَ الْحَريق».[8]
انسان میبیند که راستی در این دنیا، انسان از هر غمی فارغ شود، غم و غصّۀ دیگری به سراغ او میآید. لذا اگر عنایت خدا و لطف خدا نباشد، انسان در این غم و غصهها نابود میشود. پس به قول آقای ملکی، بالاترینِ مصیبتها این است که خدا به کسی اعتنا نداشته باشد؛ «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ».
وقتی خدا به جامعهای اعتنا نداشته باشد، مفاسد اخلاقی، اقتصادی و اداری آن جامعه را نابود میکند. چه عذابی بالاتر از فساد اخلاقی سراغ دارید؟ چه عذابی بدتر از فساد اداری میتوانید پیدا کنید؟ چه عذابی خطرناکتر از فساد اقتصادی وجود دارد؟
وقتی که خدا اعتنا به جامعهای نداشته باشد، هیچ کس نمیتواند این مفاسد را کنترل کند و در پی آن، درد روی درد میآید، مصیبت روی مصیبت میآید، دردهای ناعلاجی که هرچه میخواهند معالجه کنند، همان معالجه بدترش میکند.
جملۀ بعدی روایت میفرماید: «وَ أَلْزَمَ قَلْبَهُ أَرْبَعَ خِصَالٍ هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً وَ شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً وَ فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»
کسی که تمام فکر و ذکر او دنیا و مادیّات است، قلبش از چهار چیز پر میشود. گاهی یقین در قلب انسان پیدا میشود و الهام خدا در آن قلب وارد میگردد، گاهی هم رذالت در قلب نفوذ میکند. بالأخره روایت میفرماید: چنین قلبی از چهار چیز پر میشود:
اوّل: «هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً»
یک دل پر از غم و غصه، پر از نگرانی و پر از اضطراب خاطر و پریشانی. بیشتر مردم الان چنین هستند. پیدا کردن یک دل شاد در جامعه خیلی مشکل است. میبینیم چه غمهایی، چه غصههایی، البته غمها، غصهها را خدا نداده، خود ما ایجاد کردهایم، مثل آتش جهنّم است که پروردگار عالم آتش جهنّم ندارد، تبعات جهنّم را خود ما ایجاد میکنیم. به جهنّمیها خطاب میشود: «ذلِكَ بِما قَدَّمَتْ أَيْديكُمْ»[9]؛ این عذابها را خودتان از پیش فرستادهاید.
غم و غصههای دنیا را هم خود ما ایجاد کردهایم. امّا علی کل حال دلها پر از غم، پر از غصه، نگرانی و اضطراب خاطر است و زندگیها گره دارد. هر گرهای را باز میکند، هنوز باز نشده یک گرۀ کور دیگری ایجاد میشود. زندگی مشکلدار است، هر مشکلی را رفع میکند، هنوز رفع نشده یک مشکل بزرگتر به جای آن، و الان اجتماع ما چنین است. این معنای «هَمّاً لَا يَنْقَطِعُ عَنْهُ أَبَداً» است.
دوّم: «شُغُلًا لَا يَنْفَرِجُ مِنْهُ أَبَداً»
دلش مشغول میشود، مشغول به اشتغالاتی که اصلاً پیش خدا ارزش ندارد. بالأخره دلش را به غیر خدا سپرده و کس دیگری آن دل را برده است. گاهی اوقات دل انسان مثل باغ وحش میشود. باغ وحش را دیدهاید؟ هر گوشهای از آن را یک قفس، یک درنده یا یک خزنده گرفته است.
دل انسان مال خداست. خداوند تعالی در حديث قدسى مىفرمايد: «لَمْ يَسَعْنِي سَمَائِي وَ لَا أَرْضِي وَ وَسِعَنِي قَلْبُ عَبْدِي الْمُؤْمِنِ»[10]؛ باید اصلاً خزندهای، درندهای در این دل نباشد، امّا وقتی برویم در دلمان میبینیم به غیر از خدا همه چیز هست. خدا رحمت کند یکی از علمای قدیم، در تخت فولاد اصفهان داد میزد و میگفت: ای مردم! آقایان میگویند مشرک نشوید، امّا من میگویم مشرک شوید، این دل مال خداست، همهاش را ندهید به دیگران، یک مقدارش را هم بگذارید مال خدا باشد.
امیدوارم دل شماها این جور نباشد، امّا الان دلها پر از اشتغال شده است. اشتغال به چه؟ به غیر خدا، دل پر شده است از غیر خدا، هر گوشۀ دل را یک چیزی برده است که آن چیز غیر خداست، به قول آن آقا، ای کاش یک گوشهای از این دل هم مال خدا بود. این روایت میفرماید: اگر کسی همّ و غمّش فقط دنیا باشد، دل او به جای خدا، مشغول به غیر خدا میشود و از این اشتغالات پر دردسر و دست و پاگیر هم رها نخواهد شد.
سوّم: «فَقْراً لَا يَبْلُغُ غِنَاهُ أَبَداً»
دل محتاج میشود و هرچه دنیاگرایی انسان بیشر شود، احتیاج او نیز بیشتر خواهد شد. هر که بامش بیش، برفش بیشتر. الان میبینیم که احتیاج مردم گاهی به پول است، گاهی محتاج ریاستند و گاهی شهرت میطلبند و گاهی به دنبال شهوتند که منجر به مفاسد اجتماعی میشود. میرسد به آن جا که نمیتواند چشمش را کنترل کند. زن دارد، بچه دارد، عروس دارد، داماد دارد، امّا چشمچران است و دلش میخواهد با یک زن حرف بزند. چه فقری بالاتر از این است؟
میبینیم پول دارد، ریاست دارد، جاه دارد، مقام دارد، امّا برای این که کار یک فقیر را انجام بدهد محتاج به این است که یک میلیون تومان از او بگیرد. چه فقری بدتر از این؟ ظاهراً احتیاج به مال دنیا ندارد، امّا دلش پر از احتیاج است.
چهارم: «وَ أَمَلًا لَا يَبْلُغُ مُنْتَهَاهُ أَبَدا»
یعنی دلش پر از آمال و آرزوهای طولانی و دست نیافتنی است. به راستی دل بسیاری از مردم چنین شده است. امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیه» در خطبهای میفرمایند: «إِنَّ أَخْوَفَ مَا أَخَافُ عَلَيْكُمُ اثْنَانِ اتِّبَاعُ الْهَوَى وَ طُولُ الْأَمَلِ»[11] من از دو چیز دربارۀ شما خیلی خوف دارم؛ یکی پیروی از هوا و هوس و دیگری، آمال و آرزوهای بیجا و دست نیافتنی.
حکایت میکنند یک کسی یک کوزه روغن بالای سرش بود، رفت در فکر و در آمال و آرزو؛ گفت: این کوزه روغن را فردا میفروشم، به جای آن یک گوسفند تهیه میکنم، این گوسفند، سال بعد دو تا میشود، سپس چهار تا میشود، چند سال دیگر شش گوسفند میشود و بالأخره گلّه پیدا میکنم. در اثر آن گلّه، خانه میخرم، در اثر آن گلّه، نوکر و کلفت و زن و قصر پیدا میکنم، اگر یک دفعه کلفتم، نوکرم، تمرّد کند، با این چوب بر سرش میزنم، چوب را بلند کرد که بر سر خادم بزند، به کوزۀ روغن خورد، کوزۀ روغن ریخت روی سرش، تمام شد.
چه خوب میگوید، اگر مثال است، اگر واقعیت ندارد، برویم سر دل خودمان میبینیم که راستی چنین است، ناگهان بانکی برآمد خواجه مرد، با یک دنیا آمال و آرزو.
اما ای کاش فقط همین بود، با یک دنیا آمال و آرزو میمرد، امّا آرزوهای دست نیافتنی او را جهنّمی میکند. اگر فقط جهنّم میرفت باز هم طوری نبود؛ خطرناکتر از آن، به قول استاد بزرگوار ما حضرت امام«قدّسسرّه»، آن است که دم مرگ، ملک مقرّب خدا میآید، میخواهد جانش را بگیرد. آن لحظه امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیهم» میآیند. خود آن حضرت به حارث همدانی فرمودند: «مَنْ يَمُتْ يَرَنِي»[12]. ملک مقرّب باید با اجازۀ امیرالمومنین«سلاماللهعلیهم» محتضر را قبض روح کند و چون او در آمال و آرزوها فرو رفته است، حاضر نیست جان بدهد، بالأخره به زور او را میبرند، ولی با بغض ملک مقرّب خدا، با بغض امیرالمؤمنین«سلاماللهعلیهم» از دنیا میرود که مصیبتش بدتر و سنگینتر از این است که فقط به جهنّم برود.
آمال و آرزوها با انسان چنین میکند و راستی وقتی واقعیّت اجتماع را در نظر بگیریم، میببینیم که این روایت شریف دردها و معضلات اجتماع ما را بیان میکند.
اگر نگوییم همه، بسیاری از مردم شبانهروز در حال دویدن برای دنیا و به فکر دنیا هستند، امّا به فکر آخرت نیستند. اگر معنویّت در زندگی نباشد، مال دنیا وزر و وبال و غم و غصّه و فقر و نگرانی میآورد. آمال و آرزوها بر زندگی مردم حکمفرماست و همه را بیچاره کرده است. تجمّلگراییها، اسرافها و تبذیرها، در همۀ خانهها رفته است.
خدا مرحوم محقق همدانی«رحمتاللهعلیه» را رحمت کند. آخوند ملاحسینقلی همدانی«رحمتاللهعلیه» شاگردهای مهذّبی تحویل جامعه داده است. ایشان بارها و بارها به شاگردان خود میگفته است: «ایاک، ثم ایاک، ثم ایاک، والتوغّل فی الدّنیا»؛ یعنی بر حذر باشید، بر حذر باشید، بر حذر باشید، از اینکه در دنیا و مادیّات فرو روید. بعضی اوقات میگفته است: «والتّوغل فی مشتهیات النّفس»، از فرو رفتن در خواهشهای نفسانی بپرهیزید.
فراموش نمیکنم در زمان جوانی، به یکی از فضلا که از من بزرگتر بود گفتم: آقا حال شما چطور است؟ گفت: کسی که متوغّل در مادیّات است، کسی که متوغّل در کثرات است، اسم و رسمی در عالم وحدت ندارد که ببیند حالش چطور است! این در حالی است که در آن زمان دنیاگرایی به شکل امروز نبود، مخصوصاً در بین طلاب علوم دینی، توجه به دنیا و تجمّلات نبود یا خیلی کم بود. امّا اکنون میبینیم توغّل در مشتیهات نفس و فرورفتن در دنیا و دچار شدن به تجمّلات، دامن همه را گرفته است و شیوع همگانی دارد. بالأخره همه در دنیای به معنای عام فرو رفتهاند و سروکاری با عالم وحدت و عالم آخرت و عالم معنویت نیست که نیست. اوّل مصیبتش طبق روایتی که خواندم این است که: «فَلَيْسَ مِنَ اللَّهِ فِي شَيْءٍ»، دیگر آن چهار تا خصلت و رذیلت هم در دل او میآید و در دلش نفوذ پیدا میکند. نتیجۀ آن یک دنیا غم و غصّه است، اصلاً دل میشود غم و غصّه، دل میشود محتاج، دل میشود مشغول، دل میشود آمال و آرزو. تقاضا دارم روی این روایت یک قدری فکر کنید. خیلی روایت خوبی است.
بعد از فکر برای خود، باید همه فکری برای اجتماعمان بکنیم. اسلام یعنی معنویّت، اسلام یعنی پر بودن مسجدها، اسلام یعنی صداقت، اسلام یعنی گناه نکردن، فساد اخلاقی نداشتن، اسلام یعنی قانون مواسات و خدمت به خلق خدا، اسلام یعنی گره گشایی در ادارهها، که متأسفانه در جامعۀ ما چنین نیست. وقتی چنین نشد، همه یک دنیا غم و غصّه، یک دنیا نگرانی و اضطراب خاطر، یک دنیا منهای خدا، یک دل پر از وحشت، یک دل پر از فقر، یک دل پر از آمال و آرزو و یک دل پر از اشتغال به غیر خدا پیدا میکنند.
1. الخصال، ج2، ص 541
2. الكافي، ج1، ص 48
3. الاحزاب، 39:«همان كسانى كه پيامهاى خدا را ابلاغ مىكنند»
4. مجموعۀ ورام، ج 1، ص 130
5 . جامع السّعادات، ج 2، ص14
6. المراقبات، ص 14
7. النّور، 40: «يا [كارهايشان] مانند تاريكيهايى است كه در دريايى ژرف است كه موجى آن را مىپوشاند [و] روى آن موجى [ديگر] است [و] بالاى آن ابرى است. تاريكيهايى است كه بعضى بر روى بعضى قرار گرفته است. هر گاه [غرقه] دستش را بيرون آورد، به زحمت آن را مىبيند، و خدا به هر كس نورى نداده باشد او را هيچ نورى نخواهد بود».
8 . الحج، 22: «هر بار بخواهند از [شدت] غم، از آن بيرون روند، در آن باز گردانيده مىشوند [كه هان] بچشيد عذاب آتش سوزان را»
9. آلعمران، 182: «اين [عقوبت] به خاطر كار و كردار پيشين شماست.»
10 . بحارالأنوار، ج 55، ص 39
11 . نهج البلاغه، خطبۀ 42
12. تفسير القمي، ج2، ص 266
فتنهگری که به جامعه اسلامی و مسلمانها آسیب میرساند باید مجازات شود
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه مباحث جلسات درس اخلاق خود در شرح جملات قصار 11 تا 16 نهج البلاغه اظهار داشتند: مشکل نهج البلاغه از دو جنبه است یکی «تکرار» و دیگری «کمبود»؛ به این معنا که بسیاری از جملات قصار حضرت، قبلاً در خطبه ها، نامه ها و یا وصایای حضرت بیان شده است و تکراری است، از سوی دیگر بسیاری از خطبه ها و نامه های حضرت نیز به صورت گزینش شده آمده است، مانند خطبه وصف متقیان که حدود 20 صفحه می باشد اما در نهج البلاغه تنها 7 صفحه از آن آمده است و لذا این کتاب شریف «تمام نهج البلاغه»، کتاب بسیار مغتنمی است که تمام فرمایشات حضرت را تا آنجا که ممکن بود جمع کردند.
ایشان ادامه دادند: جملاتی که امروز خوانده خواهد شد نیز قبلاً در یکی از نامه های حضرت به یکی از فرزندان خود که طبق برخی از نقل ها امام حسن مجتبی(ع) و در برخی از نقل ها ابن حنفیه ذکر شده، آمده است، که در اواخر عمر، وجود مبارک امیرالمؤمنین، این نامه را برای فرزندشان نوشتند: «من الوالد الفانی» یعنی پدری که در آستانه رفتن است به پسرش این نامه را مینویسد. در جمله قصار یازدهم حضرت فرمودند: «إِذَا قَدَرْتَ عَلَی عَدُوِّكَ فَاجْعَلِ الْعَفْوَ عَنْهُ شُكْراً لِلْقُدْرَةِ عَلَیهِ»؛ اگر بر دشمنت مسلّط شدی و قادرانه او را مقهور کردی، عفو از او را شکر قدرت خود قرار بده. این کار در زمان خود حضرت انجام شد. وقتی بر مشرکان مکه پیروز شد فرمود: «إذهَبُوا فَأَنْتُمُ الطُّلَقَاء»، حالا که اسلحه را به زمین انداختید و اظهار عجز کردید، دیگر کاری با شما نداریم. حضرت عفو کرد که به «ابن الطّلقاء» معروف شدند.
معظم له در توضیح این فرمایش حضرت امیر علیه السلام ابراز داشتند: اگر خدا به کسی یک نعمتی داد، شکر این نعمت واجب است و اگر کسی شکر نعمت کرد، خدای سبحان نعمت او را افزون میکند، اما نکته این است که اگر شکرش شکر متوسط باشد خدا نعمت او را افزون می کند اما اگر شکرش یک شکر عالی باشد، خداوند خود او را بالا میبرد؛ اینکه گفته شد: «شکر نعمت نعمتت افزون کند، کفر، نعمت از کفت بیرون کند» این مال شکر متوسط است که اگر کسی شکر نعمت کرد نعمتش افزوده میشود. اما آنچه که در سوره مبارکه «ابراهیم» آمده است، این است که نفرمود اگر شکر نعمت کردید ما نعمت شما را افزوده میکنیم! بلکه فرمود گوهر هستی شاکر را بالا میبرد: «لَئِن شَكَرْتُمْ لَأَزِیدَنَّكُمْ»، نه «لأزیدنّ نعمتکم».
حضرت آیت الله جوادی آملی با اشاره به سیره ائمه اطهار(ع) در شکر نعمات الهی، افزودند: وقتی به امام(سلام الله علیه) عرض کردند که ما چگونه خدا را شکر کنیم؟ فرمود تمام نعمتها را از او بدانید، بعد حضرت آبی نوشیدند یا غذایی میل کردند، بعد فرمودند: «الحمد لله رب العالمین»، من تمام شکرها را در این جمله انجام دادم؛ یعنی توحید در شکر، توحید در منعم بودن، توحید در ربوبیت، توحید در الهیت، همه را من رعایت کردم، چون این «الف» و «لام»، «الف» و «لام» استغراق است؛ یعنی تمام حمدها از هر حامدی که صادر بشود مال خداست، چون حمد در برابر نعمت است و منعم غیر از خدا نیست. اگر شکر در این حد باشد، گوهر ایمان خود شخص بالا میآید.
ایشان خاطرنشان کردند: سوالی که مطرح است این است که اگر حضرت فرمود اگر بر دشمن پیروز شدید عفو از او را شکر قرار بدهید، این مربوط به کدام دشمن است؟ منظور آن دشمنی است که اگر شما بر او مسلّط شدید او دگرباره در صدد عداوت و دشمنی نباشد. اما آن دشمنی که هرگز دست از دشمنی برنمیدارد نباید مورد عفو قرار بگیرد، و مصداق چنین دشمنی نفس امّاره است. اینکه حضرت رسول(ص) فرمود: «أَعْدَی عَدُوِّكَ نَفْسُكَ الَّتِی بَینَ جَنْبَیكَ» یعنی هوای نفس از هر دشمنی بدتر است، برای اینکه نفس امّاره حتی لحظه ای انسان را رها نمی کند همین که انسان یک قدم حرف او را گوش داد او ده قدم جلوتر میآید؛ در نتیجه اینکه وجود مبارک حضرت امیر فرمود اگر بر دشمنی قادر شدیم عفو از او را شکر نعمت قرار بدهیم، مال دشمن بیرونی است که پس از عفو دست از خباثت خود بردارد نه دشمن درون. آن دشمنی که اگر شما یک لحظه او را عفو کنید او دوباره خودش را تجهیز میکند، عفو او شکر نیست یک «غفلت» است بر این اساس هیچ ممکن نیست که انسان بتواند دشمن درون خود را عفو کند.
معظم له در توضیح جمله قصار دوازدهم نهج البلاغه بیان داشتند: حضرت فرمودند «أَعْجَزُ النَّاسِ مَنْ عَجَزَ عَنِ اكْتِسَابِ الْإِخْوَانِ وَ أَعْجَزُ مِنْهُ مَنْ ضَیعَ مَنْ ظَفِرَ بِهِ مِنْهُمْ»؛ عاجزترین مردم کسی است که نتواند در جامعه یک دوست صادق و صدیق فراهم کند. یک بیان نورانی از حضرت امیر است که ریشهاش در بیانات نورانی پیغمبر(صلّی الله علیه و آله و سلّم) است و آن فرمود: «عَجِبْتُ لِمَنْ یشْتَرِی الْعَبِیدَ بِمَالِهِ فَیعْتِقُهُمْ كَیفَ لَا یشْتَرِی الْأَحْرَارَ بِحُسْنِ خُلُقِه»؛ فرمود من تعجبم که مردم مال میدهند و بنده میخرند اما اخلاق را رعایت نمیکنند که آزادمردم را به خود جذب کنند! مردان آزاده وقتی ببینند کسی خلیق، خوشخُلق، صادق، امین و پاک است، به او دل میسپارند.
حضرت آیت الله جوادی آملی به اثرات اجتماعی رعایت اخلاق اشاره کردند و اظهار داشتند: «اخلاق» جامعه را منسجم میکند، وجود مبارک امام رضا(سلام الله علیه) فرمود: «تَزَاوَرُوا»؛ یکدیگر را ترک نکنید، به زیارت یکدیگر بروید، محفل یکدیگر را پُر کنید، جمع بشوید، چرا؟ چون «فَإِنَّ فِی زِیارَتِكُمْ إِحْیاءً لِقُلُوبِكُمْ وَ ذِكْراً لِأَحَادِیثِنَا»؛ شما شیعیان ما هستید وقتی کنار هم جمع شدید احادیث ما را نقل میکنید و فایده کلمات ما این است که در جامعه عاطفه ایجاد میکند و جامعه را آنچنان مستحکم می سازد که می شود «بنیان مرصوص». حضرت در ادامه این جمله فرمود اگر کسی نتواند برادر ایمانی جذب کند که مشکل او را در روز خطر حل کند، او جزء عاجزترین مردم است و عاجزتر از او کسی است که برادر و دوست صادقی به دست آورده، ولی در اثر رعایت نکردن و ادامه ندادن اخلاق، آن برادر را از دست بدهد.
ایشان در خصوص جمله قصار سیزدهم نهج البلاغه اذعان داشتند: حضرت فرمود «إِذَا وَصَلَتْ إِلَیكُمْ أَطْرَافُ النِّعَمِ فَلَا تُنفِرُوا»؛ اگر یک سلسله نعمتی به شما رسید، بدانید که این سلسله ادامه دارد. همین که یک بخشی از نعمت به شما رسید، مبادا مغرور بشوید! و یا آن نعمت را بی جا صرف کنید؛ وگرنه آن بقیه نعمت ها به شما نخواهد رسید. تشبیهی که حضرت دارند این است که این مرغهای هوایی را که میبینید این مرغها وقتی عده ای از آنها روی دریا مینشینند بقیه آن رمه هم به دنبال آنها میآیند. فرمود نعمتها مثل سلسله این پرندههاست اگر چند تا پرنده نعمت به کنار سفره شما آمد، شما ناشکری نکنید که بقیه برمند! «نفر» کوچ کردن است. دو نوع «نفر» را قرآن کریم بیان کرد؛ یک «نفر نظامی» در قرآن هست، یک «نفر فرهنگی فقهی»؛ آن «نفر نظامی» همین است که فرمود در برابر دشمن «فَانفِرُوا ثُبَاتٍ أَوِ انفِرُوا جَمِیعاً» یعنی در مقابل دشمن گروهی حمله کنید یا گروهی دفاع کنید اما یک «نفر فرهنگی فقهی» است که در سوره مبارکه «توبه» آمده است «فَلَوْ لاَ نَفَرَ مِن كُلِّ فِرْقَةٍ مِنْهُمْ طَائِفَةٌ» چرا گروه گروه، به حوزههای علمی نمیروید که فقیه بشوید و بعد به شهر خود برگردید و جامعه خود را انذار کنید؟! این یک «نفر فرهنگی فقهی» است که قرآن کریم در قبال آن «نفر نظامی» بیان کرده است. اما این نفری که وجود مبارک حضرت امیر بیان میکند میفرماید این سلسله نِعَم مثل این دستههای پرندهاند؛ این دستههای پرنده اول چند نفر میآیند اینجا مینشینند، بقیه به دنبال او میآیند. اگر اینها احساس کردند که اینجا خطر هست، فوراً برمیخیزند.
معظم له در فراز دیگری از بیانات خود به چهاردهمین جمله از جملات قصار حضرت امیر(ع) در نهج البلاغه پرداختند و تصریح داشتند: حضرت فرمود «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ گاهی میبینید برخی ها در دیارشان بیمهری میبینند، اینها نباید برنجند و از اصل مطلب فاصله بگیرند. فرمود: «وَ أَرْضُ اللَّهِ واسِعَة»، اگر اهالی دیاری نسبت به عالم خود، یا نسبت به خَیر خود بدرفتاری کردند، جای دیگر برای او باز است. این شخص نباید از اصل کار خیر برنجد. «مَنْ ضَیعَهُ الْأَقْرَبُ أُتِیحَ لَهُ الْأَبْعَدُ»؛ «اتاحه» یعنی فرصت مناسبی از راه دور برای این شخص فراهم می شود.
حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه به توضیح جمله قصار پانزدهم حضرت امیر علیه السلام پرداختند و بیان داشتند: حضرت فرمود «مَا كُلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ»؛ در فتنه باید مواظب بود که فتنهگری که به جامعه اسلامی و مسلمانها آسیب میرساند، به عقاب الهی برسد، این یک نکته، اما در فتنه بعضیها هستند که فریب خوردهاند. فرمود فریب خوردهها را کیفر ندهید، و عتاب نکنید، برای اینکه او نفهمیده وارد فتنه شده است. برخی ها مثل مرحوم ابن میثم و دیگران احتمال دادند معنای این جمله این است که هر فتنهگری مورد عتاب قرار نمیگیرد، برای اینکه اگر عتاب بکنی در او اثر ندارد؛ یعنی مثل اینکه مبتلای به منکری، که نهی از منکر در او اثر ندارد نهی از منکر ندارد. این معنا میتواند درست باشد ولی دور از ذهن است، غرض این است که در هر حادثه آنکه واقعاً شرور و بدرفتار است او باید به کیفر الهی برسد؛ اما کسی که فریب خورده است باید او را هدایت کرد. «مَا كُلُّ مَفْتُونٍ یعَاتَبُ».
معظم له در فراز پایانی سخنان خود به جمله قصار شانزدهم اشاره کردند و اذعان داشتند: در این جمله حضرت می فرماید «تَذِلُّ الْأُمُورُ لِلْمَقَادِیرِ حَتَّى یكُونَ الْحَتْفُ فِی التَّدْبِیرِ»؛ ما بندگان خداییم و همه امور را ذات اقدس الهی آفرید و همه را هم او دارد اداره میکند. اینجا وجود مبارک حضرت فرمود در خیلی از موارد است که انسان برنامهریزی میکند اما نمیداند که در تدبیر کیست!؟ همه امور به این نیست که انسان فکر بکند، به ما گفتند فکر بکنید، ولی در آغاز بگویید: «بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ». بگویید خدایا به نام تو من این کار را شروع میکنم. آن وقت «فِی الَّذِینَ اعْتَزَلُوا الْقِتَالَ مَعَهُ الْحَقَّ وَ لَمْ ینْصُرُوا الْبَاطِلَ»؛ تقدیر الهی قوی تر از تدبیر ماست لذا اگر کاری مصلحت ما نبود خداوند یا درون ما انصراف ایجاد می کند یا در بیرون مانعی ایجاد می کند تا این امر صورت نگیرد، در هر حال انسان باید شاکر و راضی به رضای الهی باشد
افزایش رزق بدون دعا
امام صادق علیه السلام در روایتی، نیّت خوب را یکی از عوامل فزونی رزق برشمردند.
قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام): مَنْ حَسُنَتْ نِيَّتُهُ زَادَ اللَّهُ فِي رِزْقِهِ.
امام صادق(سلام الله علیها) فرمود: کسی که نیت خوب داشته باشد خداوند روزی اش را فراوان می کند.
محاسن برقی، ج1، ص261
معرفی کتاب
نام کتاب: “زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین علیها السلام”
مشخصات کتاب:
سرشناسه:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان،۱۳۹۳
عنوان و نام پدیدآور:زندگینامه مادر مهتاب حضرت ام البنین علیها السلام / واحد تحقیقات مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان .
مشخصات نشر دیجیتالی:اصفهان:مرکز تحقیقات رایانه ای قائمیه اصفهان ، ۱۳۹۳٫
مشخصات ظاهری:نرم افزار تلفن همراه و رایانه
موضوع:مادر – حضرت ام البنین علیها السلام – حضرت عباس علیه السلام
عناوین اصلی کتاب شامل:
السلام؛ تصمیم گیری حضرت علی علیه السلام به ازدواج مجدد؛ قبل از هر چیز ذکر این نکات مناسب است؛ یک شبهه؛ مشخصات عروس انتخاب شده چه بود ؟؛ نام ونسب فاطمه کلابیه (از تبار خورشید)؛ حزام بن خالد بن ربیعه بن وحید بن کعب بن عامر بن کلاب؛ مورخان در مورد شرافت نسب ام البنین می نویسند؛ عامر بن طفیل؛ عامر بن مالک؛ عروه بن عتبه؛ ام البنین علیها السلام و تولدی نورانی؛ تاریخ تولد ام البنین؛ ویژگی های بارز خاندان ام البنین؛ مراسم خواستگاری از ام البنین؛ خواب ام البنین یک شب قبل از خواستگاری؛ تاریخ ازدواج ام البنین با حضرت علی علیه السلام؛ ازدواج ام البنین وعلی علیه السلام الگویی برای جوانان؛ ورود ام البنین به خانه علی علیه السلام؛ از فاطمه تا ام البنین؛ ثمره ازدواج ام البنین با حضرت علی علیه السلام؛ میلاد فرزند شجاعت؛ سفارش به دفاع از ولایت؛ فرزندانم به فدای حسین علیه السلام؛ مادر چهار شهید؛ صحیفه صفات ام البنین؛ ولایت، کیمیایی بی همتا؛ محبت مادری؛ برکرانه وفا؛ در آینه هنر؛ نگرش سیاسی؛ علم ودانایی ام البنین علیها السلام؛ ادب؛ بر کرانه تعلیم و تربیت: با توجه به معارف و مبانی اسلامی درمی یابیم که امر مقدس تربیت برای زنان به عنوان یک امتیاز مهم مطرح شده است. خداوند اولین مربی بشر است که «رب العالمین» از نامهای او است و این لباس فاخر تنها بر قامت زنان پاک و مهربان شایسته است. وظیفه حقیقی و واقعی زن، تربیت زنان و مردانی است که سازنده جوامع بشری هستند. در این راستا «ام البنین» یکی از مربیان تاریخ قلمداد می شود که تا هستی بر جاست و تا صفات عباس بر زبانهاست سخن از ام البنین نیز هست. آنگاه که کتاب زندگانی عباس بن علی علیه السلام را ورق می زنیم و ویژگیهای والا و فضیلتهای بالای وی را می بینیم و صفاتی چون ادب، شجاعت، آزادگی، وفادری و اخلاص و ایمان و بصیرت که همه و همه به گونه ای در وجود مادر او بوده است و ظهور و بروز این صفات در فرزند متجلی می شود را می یابیم، به عظمت مسأله تربیت و پرورش معنوی و اخلاقی فرزندان پی می بریم. به نظر می رسد پاره ای از صفات در وجود ابوالفضل درخشش فراوانی داشته است؛ از جمله ادب او که در مورد پدر بزگوارش، علی بن ابی طالب علیه السلام ، و برادران عزیز و گرامی اش حسن علیه السلام و حسین علیه السلام به وضوح دیده می شد. مورخان می گویند: عباس بن علی هر گاه حسین علیه السلام را مورد خطاب قرار می داد از واژه «یا مولای» و «یا سیدی» استفاده می کرد و کمتر اتفاق می افتاد که او را با لفظ برادر صدا کند. اگر چه هر دو از یک پدر بودند اما تواضع و ادب او نسبت به حسنین علیه السلام به علت نگرش عمیق او به عظمت حضرت زهرا علیها السلام بوده است و این درسی است که از کودکی آنگاه که سر بر دامن معلم اولین خود، ام البنین، می نهاد آموخت. آری، درس ادب، ولایت، عشق به همنوع و آشنایی با دردهای زمان از جمله درسهایی بود که چهار پسر ام البنین در مکتب مادر آموختند و همواره به آنها پای بند بوده و با آنها جاودانه شدند. در کتب تاریخی در شمارش شهدای کربلا نوشته اند: «اولاد امیرالمؤمنین علیه السلام … و العباس و جعفر و عثمان و عبداللّه (یا عبیداللّه ) الشهداء مع اخیهم الحسین علیه السلام بِطَفّ کربلا، اُمّهُم ام البنین بنت حرام بن خالد».(۴۳) «از فرزندان امیرالمؤمنین علیه السلام (پس از ذکر تعدادی از فرزندان) عباس و جعفر و عثمان و عبداللّه است که با برادرشان حسین علیه السلام در سرزمین کربلا به شهادت رسیدند. مادر آنها ام البنین دختر حرام بن خالد است.»؛ عروج عرشی و غروب مادر مهتاب؛ ام البنین الگویی تمام عیاربرای ما؛ ام البنین علیهاالسلام ، واسطه فیض الهی؛ سخن بزرگان در بیان فضایل ام البنین علیهاالسلام؛ بخشی از زیارت نامه ام البنین علیهاالسلام؛ کتابشناسی ام البنین علیها السلام؛ منابع و پی نوشتها
جامعه به زنان متخصص در علوم دینی نیازمند است
دشمنان همواره تلاش میکنند تا زنان را تحقیر کنند و همچنین میکوشند تا به جامعه القا کنند که اسلام نگاه منفی به زن دارد درحالی که اسلام توجهای ویژهای به زنان دارد و بر اساس آیات قرآن هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد.
حضرت آیتالله نوری همدانی ظهر امروز در دیدار با مدیر حوزههای علمیه خواهران، گفتند: قبل از پیروزی انقلاب اسلامی، عمده وظیفه طلاب و روحانیون درس خواندن بود، ولی در حال حاضر دشمنان با تمام امکانات و تجهیزات به مبارزه با اسلام و انقلاب آمدهاند و همین مسئله وظیفه طلاب و روحانیون را سنگینتر کرده است.
حضرت آیتالله نوری همدانی با بیان اینکه دنیای امروز به بانوان مبلغه نیاز دارد، گفتند: همت بلند، اراده و تصمیم جدی و نظم از اصول اصلی برای درس خواندن و تربیت در حوزههای علمیه است.
ایشان با بیان اینکه طلاب باید به ادبیات عرب توجه داشته باشند خاطرنشان کردند: ادبیات از دروس بسیار مهم در حوزههای علمیه است، چراکه اگر طلاب به ادبیات تسلط نداشته باشند، نمیتوانند به موفقیت دست پیدا کنند؛ در حوزههای علمیه، قلم و بیان بسیار مهم است و لازمه هر دو، تسلط بر ادبیات است؛ خداوند متعال انسانها را متفاوت خلق کرده است و به همین دلیل در حوزههای علمیه باید گزینشهای دقیق انجام شود و افراد براساس استعدادهای خود طبقهبندی شوند.
معظم له با اشاره به آیه ۳۳ سوره احزاب افزودند: دشمنان همواره تلاش میکنند تا زنان را تحقیر کنند و همچنین میکوشند تا به جامعه القا کنند که اسلام نگاه منفی به زن دارد درحالی که اسلام توجهای ویژهای به زنان دارد و بر اساس آیات قرآن هیچ تفاوتی میان زن و مرد وجود ندارد.
حضرت آیت الله نوری همدانی با بیان اینکه فعالیت در حوزههای علمیه خواهران بسیار اهمیت دارد، گفتند: طلاب باید در همه امور رضایت الهی را مدنظر قرار دهند و حتی دروس را نیز برای رضایت الهی بخوانند چراکه علوم دینی با دیگر علوم تفاوت دارد؛ علوم دینی برای فهمیدن کلام خداوند و معصومین(ع) است.
معظم له با تأکید بر اینکه طلاب حوزههای علمیه خواهران باید در میدان عمل حضور پیدا کنند ادامه دادند: در سالهای اخیر بحثهای زیادی در مورد عفاف و حجاب مطرح شده، اما تاکنون نتیجهای حاصل نشده، لذا طلاب حوزههای علمیه خواهران با حضور در میدان و امر به معروف و نهی از منکر میتوانند در ترویج فرهنگ عفاف و حجاب تاثیرگذار باشند.
ایشان در پایان با اشاره به گزارش حجت الاسلام والمسلمین بهجت پور از برنامه های خود برای مرکز مدیریت حوزه های علمیه خواهران خطاب به وی گفتند: طرح و برنامههای بسیار خوبی برای حوزههای علمیه خواهران دارید، اما این طرحها و برنامهها باید عملی شود، چراکه همانطور که دنیا به متخصص دینی مرد نیاز دارد به همان اندازه نیز به زنان متخصص در علوم دینی نیازمند است.
برخی از مناسبت های مهم امروز
روز امور تربيتي و تربيت اسلامي
نوجوانان و جوانان، نقش مهم و تعيين كنندهاي در ساختن جامعه دارند. استمرار و بقاي هر جامعه نيز مستلزم انتقال مجموعه باورها، ارزشها، رفتارها، گرايشها، دانشها و مهارتها به نسلهاي جديد به وسيله آموزش و پرورش است. همچنين مدرسه، علاوه بر ايفاي نقش انتقال دانش و مهارت فني، به اجتماعي كردن افراد و نيز تطبيق دادن دانشآموزان با هنجارها و نگرشهاي اجتماعي مطلوب و مناسب توجه خاص دارد. بر همين اساس و از آن جا كه مدرسه، نقش مهمي در آموزش و انتقال ارزشها به نسل بعدي جامعه دارد، در دوره نخستوزيري شهيد رجايي و در دوران تصدي شهيد باهنر در وزارت آموزش و پرورش، در 8 اسفند 1359، اقدام به تأسيس ستادهاي امور تربيتي در مدارس كردند تا فرهنگ اسلامي را گسترش دهند و دانشآموزان را به احترام و عمل به ارزشهاي اسلامي ترغيب نمايند و به اخلاق پسنديده شخصيتي، آراسته گردانند. هر ستاد امورتربيتي در مدرسه، از سه عضو تشكيل ميشود. مدير مدرسه يا يكي از معاونين، مربي تربيتي مدرسه و يكي از معلمان يا دبيران مومن كه ضمن موفقيت در انجام وظايف آموزشي، به مباني و روشهاي تربيتي اسلام آشنا باشد. پاسداري از ارزشهاي اسلامي و دستاوردهاي انقلاب، برنامهريزي و ايجاد هماهنگي بين عملكرد عوامل تربيتي، توجه جدي به اهميت نقش معلمان در فعاليتهاي تربيتي و توجه به نقش دانشآموزان در فعاليتهاي تربيتي از جمله اهداف حاكم بر ستادهاي امور تربيتي است. همچنين تلاش در جهت اشاعه فرهنگ اسلامي در بين دانشآموزان، نظارت بر فعاليتهاي آموزشي و پرورشي، نظارت بر برنامههاي انضباطي و اخلاقي مدرسه و برنامهريزي به منظور استفاده بهينه از انجمن اوليا و مربيان به منظور تقويت و توسعه فعاليتهاي پرورشي مدرسه از جمله وظايف ستادهاي امور تربيتي مي باشند.
مناسبت های قمری (۱۰ جمادی الثانی ۱٤۳۹)
عهدنامه امام علي به اهالي نجران (37 ق)
وصول سر مقدس زيد بن علي به مصر (122 ق)
آغاز قیام ابن طباطبا در کوفه (199 ق)
وفات «شيخ فريدالدين عطار نيشابوري» (627 ق)
وفات «مستنسربالله» (640 ق)
وفات آیةالله «مهدی امامی امیری» (1378 ق)
شهادت «فضل الله محلاتی» (1406 ق)
وفات آیةالله «سید احمد فقیه امامی» (1414 ق)
مناسبت های شمسی (۸ اسفند ۱۳۹۶)
وفات «ملا هادی سبزواری» (1251 ش)
سوء قصد به «محمدعلی شاه» (1286ش)
وفات «ملاعبداللَّه بروجردي» (1289ش)
وفات «سیدعلی حجت کوه کمره ای (1319 ش)
تظاهرات زنان ایران درتهران وشهرستانها(1350ش)
پیام امام خمینی به مردم تبریز (1356ش)
اشغال سفارت ایران در برلن شرقی (1356ش)
حمله گارد به دانشجویان دانشکده«امیرکبیر»(1356ش)
پیام امام خمینی به اهالی آذربایجان (1356ش)
وفات استاد «صدرالدين محلاتي» (1359ش)
روز امور تربيتي و تربيت اسلامي (1359)
بمباران شيميايي جبهه ها توسط عراق (1362 ش)
شهادت «حسين خرازي» فرمانده لشگر (1365ش)
وفات «سیدمحمود مجتهد سیستانی» (1372 ش)
وفات «فرج الله سلحشور» ( 1394 ش)
پاسخ یک مرجع تقلید به دیدگاه داوری اردکانی درباره علوم انسانی اسلامی
محمد محمدرضايى استاد فلسفه دين دانشگاه تهران و رئيس كارگروه تخصصى فلسفه دين و كلام جديد شوراى تحول علوم انسانى نوشت: محضر استاد محترم و مرجع عالى قدر حضرت آيت الله جعفر سبحانى(دامت بركاته)، طبق معمول مشرف شدم و از نامه استاد عزيز و ارجمندم جناب آقاى دكتر رضا داورى اردكانى(دام عزّه) به دبيرخانه هم انديشى اسلامى، استفسار نمودم. معلوم شد كه معظم له در جريان مطالب نامه قرار داشتند.
از حضرت ايشان خواهش نمودم كه در صورت صلاحديد، نظرات خود را در اين باره اعلام نمايند. ايشان با اين پيشنهاد موافقت نموده و مطالب خود را به اينجانب عرضه داشتند. باز از معظم له درخواست اجازت نمودم كه براى استفاده بيشتر جامعه علمى آن مطالب را با تحرير و قلم خود به سمع دانش پژوهان و عالمان و دانشجويان و طلاب محترم برسانم كه باز با اين پيشنهاد نيز موافقت نمودند كه از اين باب صميمانه تشكر و قدردانى مى نمايم.
(لازم به ذكر است كه اينجانب (محمد محمدرضايى) ساليان متمادى از محضر استاد محترم جناب آقاى دكتر رضا داورى بهره برده ام كه به رسم ادب و سنت اسلامى مان تكريم و احترام ايشان بر ما واجب است).
در ابتدا خلاصه محتويات نامه استاد ارجمند جناب آقاى دكتر داورى اردكانى ارائه و سپس نظرات استاد گرانقدر حضرت آيت الله العظمى سبحانى منعكس مى شود.
خلاصه ديدگاه هاى آقاى دكتر داورى
1. جناب آقاى دكتر داورى رياست محترم فرهنگستان علوم و عضو شوراى انقلاب فرهنگى به دبيرخانه هم انديشى اسلامى جهت ايراد سخنرانى دعوت شده بودند كه در پاسخ به دعوت چنين مى فرمايند:
«از دعوتى كه فرموده بوديد تشكر مى كنم، متأسفانه من توفيق شركت در نشست علمى علم دينى و علوم انسانى اسلامى را ندارم كسى را هم نمى توانم به عنوان نماينده معرفى كنم. اين بحث چنان كه توجه داريد 30 سال است كه به نتيجه نرسيده است و به نظر نمى رسد كه در آينده نيز به نتيجه برسد».
سپس يادآور مى شوند:
«وقتى مطلب سياسى با مسأله علمى خلط شود هر چه بكوشند به نتيجه نمى رسند. علم ماهيتى متفاوت با دين دارد به اين جهت آن را به صفت دينى نمى توان متصف كرد و به عبارت ديگر وصف دينى نمى تواند صفت ذاتى علم باشد».
آنگاه مى افزايند:
«هيچ علمى را با ملاك بيرون از آن نمى توان سنجيد، چنانچه حكم در باب فقه و حديث با ملاك و ميزان متدلوژى علم جديد اعتبار و وجهى ندارد.
البته دين و دينداران مى توانند نسبت به مسائل همه علوم و بخصوص علوم معروف به علوم انسانى و اجتماعى نظر انتقادى داشته باشند و سپس از مطالعه و آشنايى كافى كه البته به آسانى حاصل نمى شود در مباحث آن علوم چون و چرا كنند. امّا اين چون و چرا در نقد علم است نه اين كه علم تازه باشد».
سپس درباره فعاليت هاى غربيان درباره علوم انسانى چنين مى نويسند:
«در 300 سال اخير در غرب علوم اقتصاد و تاريخ و حقوق و جامعه شناسى و مردم شناسى و… به وجود آمده و تحقيقات عظيمى در مسائل آن علوم صورت گرفته است كه بى اطلاع وسيع و دقيق از آنها و بدون نقد و تحقيق نمى توان درباره آنها حكم كرد و مثلاً تصميم گرفت كه علم ديگرى جانشين آنها شود».
در آخر نامه ايشان توصيه مى نمايند كه:
«علم يك طرح مهندسى ساختنى نيست بلكه يافتنى است. من حرف ديگرى ندارم و چيزى ديگر نمى توانم بگويم جز اين كه خوب است كه اگر مى توانيم به جاى بحث در علوم اجتماعى اسلامى در باب شرايط امكان تجديد عهد دينى و بناى يك جامعه اسلامى بينديشيم و در اين راه به لطف پروردگار عليم اميدوار باشيم».
اين عصاره نامه اى است كه استاد محترم جناب آقاى دكتر داورى اردكانى كه در روزنامه اطلاعات، مورخ چهارشنبه 2 اسفند1396، ص 3 مرقوم فرموده اند و چاپ شده است.
ديدگاه هاى آيت الله سبحانى دامت برکاته
استاد محترم حضرت آيت الله سبحانى با تكريم و احترام خاصى كه نسبت به جناب آقاى دكتر رضا داورى اردكانى اظهار داشتند، نقطه نظرات خود را چنين اعلام نمودند:
مسلماً از تقابل دو انديشه بسان تقابل سيم مثبت و منفى، روشنايى حاصل مى شود.
در ابتدا به صورت روشن پاسخ هاى كوتاهى به سخنان ايشان ارائه نمودند:
1. اين كه مى فرمايند: سى سال است كه به نتيجه نرسيده است و به نظر نمى رسد كه در آينده نيز به نتيجه برسد.
در اين جا مى توان چنين سؤال كرد:
چرا در اين سى سال به نتيجه نرسيده است، آيا نارسايى در قابل يعنى علوم انسانى در قالب اسلامى شدن است؟ يا ايراد در متوليان امور است كه به دلايلى علاقه به اين موضوع ندارند و مى خواهند همان روش سابق ادامه يابد.
طبعاً دومى است، چون در اين مدت كار اساسى صورت نگرفته است تا بگوييم اشكال در ماده بحث است. امّا اين كه اگر به صورت جدّى به موضوع اسلامى شدن علوم انسانى پرداخته شود، نيز به نتيجه نمى رسد اين نوعى غيب گويى است كه از شأن ما نيست، مگر رنگ حدس به خود بگيرد.
2. اين كه مى فرمايند: «وقتى مسأله سياسى با علمى خلط شود هر چه بكوشند به نتيجه نمى رسد»، در اين مورد مى توان چنين گفت:
اين داورى نيز از نظر موضوع، منتفى است، مطلب سياسى نيست بلكه مكتبى و علمى است، مدافعان اسلامى شدن علوم انسانى مى خواهند به اين آيه شريفه: (وَقَالَ الَّذِينَ أُوتُوا الْعِلْمَ وَالإِيمَانَ)تجسم بخشند. و اين ايده سياسى نبوده بلكه نوعى عمل به وظيفه است.
3. اين كه مى فرمايند:«علم ماهيتى متفاوت با دين دارد و به اين جهت نمى توان آن را به صفت دينى توصيف كرد».
در اين باره بايد گفت: اين گزااره كلى نيست زيرا علوم بر دو قسم است:
الف. علوم تكوينى و بيرون از انديشه انسانى كه قوانين آن به دست آفريدگار تنظيم شده است و تابع انديشه و نظر كسى نيست. مسلماً اين نوع علوم به دينى توصيف نمى شوند البته به الحاد نيز توصيف نمى شود، از هر دو قيد آزاد است. فيزيك، اسلامى و غير اسلامى ندارد. كيهان شناسى بايد از طريق خاص شناخته شود. در اين مورد شناخت مسلمان و غير مسلمان يكسان است. اين قانون كه سه زاويه مثلث، مساوى با دو قائمه است تبعيض پذير نيست. قانون جاذبه نيوتن (كه مى گويد: نيروى جاذبه بين دو جسم ارتباط مستقيم با جرم آن دو دارد، يعنى هر چه جرم آنها بيشتر باشد نيروى جاذبه بين آن دو بيشتر است اين قانون هم چنين مى گويد كه نيروى جاذبه ميان دو جسم ارتباط وارون با فاصله دو جسم به توان دو دارد)، قانون عمومى است و همه بايد به نحوى كه علم گفته بپذيرند مگر آن كه خلاف آن ظاهر شود.
بنابراين درباره اين علوم بحث اسلامى و غير اسلامى خارج از موضوع بحث است.
ضمناً توجه شود اين كه مى گوييم رنگ و بوى دينى ندارد مقصود شناخت قوانين حاكم بر درون طبيعت است نه وابستگى طبيعت به مقام ديگر كه خارج از بحث است. مسلماً در اين جا طرز تفكر الهى با مادى متفاوت است.
ب. علوم اعتبارى كه مى توان آن را از دو منظر مطالعه كرد. گاهى از نظر الهى و گاهى از منظر مادى گرايى. اين بخش از دانش ها مى تواند رنگ دينى داشته باشد زيرا موضوع اين علوم انسان است و ديدگاه الهى و مادى درباره آن كاملاً متفاوت است.
توضيح اين كه موضوع علوم انسانى خود انسان است. و انسان از دو منظر محكوم به يك رشته قوانين و احكام است. از آنجا كه توصيف انسان از دو منظر كاملاً متفاوت است، طبعاً انديشه هاى الهى درباره او با دگرانديشان نيز متفاوت خواهد بود، انسان از نظر الهى وابسته به عالم بالا است. و موجود گسسته از عالم ديگر نيست و از نظر غايت و غرض نيز براى هدفى آفريده شده است.
ولى موضوع در تفكر مادى به گونه اى ديگر است. او انسان را بريده از عالم بالا مى داند و عملاً او را مخلوق قوانين طبيعى لحاظ مى كند(هر چند ممكن است برخى اعتقاداً به گونه اى ديگر باشند)و هيچ نوع غرضى و غايتى براى آفرينش قائل نيستند.
ما فعلاً كار با صحت وسقم يكى از دو منظر نداريم ولى مسلماً علوم انسانى كه بر پايه نظر اول تنظيم مى گردد قطعاً بايد با آن انديشه هايى كه طبق منظر دوم تأليف مى شود، تفاوت پيداكند.
به عبارتى ديگر ما نمى خواهيم علمى را دينى كنيم، علم، علم است، ولى اگر موضوع از منظر الهى مورد بررسى قرار گرفت، طبعاً آثار و عوارض آن رنگ دينى به خود مى گيرد و لذا مديريت، اقتصاد و علوم اجتماعى كه مبنى بر اين چنين انسانى است بالطبع دينى خواهد شد. در حالى كه در مكتب ديگر همين موضوعات حالتى ديگر پيدا مى كند.
براى روشن شدن موضوع يادآور مى شويم پايه گذاران علوم انسانى در غرب غالباً انسان هاى مادى گرا بودند و بر همين اساس، علوم را پايه گذارى كرده اند و اينك چند گواه روشن:
اگوست كنت(1798ـ1857) فيلسوف و جامعه شناسى فرانسوى كه معمولاً او را بنيان گذار جامعه شناسى مى دانند تحت تأثير يك بعدى ابزار شناخت قرار گرفته و جز به تجربه به ابزار ديگرى معتقد نيست و لذا مى گويد: شناخت جهان تنها به روش علمى (البته از نظر او مشاهده و آزمايش) امكان پذير است و از اين جهت هر نوع موجودى كه دور از اين روش باشد شناخت آن امكان پذير نيست.
در واقع او مى خواهد بگويد اديان الهى و آنچه در اين اديان است جنبه علمى ندارند و قابل شناخت نيستند. در نتيجه از دايره شناخت بشر خارج هستند. در حالى كه اگوست كنت از يك اصل فلسفى غفلت كرده كه تجربه حق اثبات دارد و حق نفى ندارد، نديدن روح زير چاقوى جراح دليل بر نبودن آن نيست. هر نوع علوم انسانى كه از اين منظر تدوين شود مسلماً آثار خاصى دارد كه در جامعه دينى قابل پذيرش نخواهد بود.
او كسى است كه دوران تفكر انسان را به سه دوره تقسيم مى كنند:1. ربانى، 2. فلسفى، 3. تجربى.
او همچنين يادآور مى شود كه زمان دو دوران اوّلى (ربانى و فلسفى) سپرى شده و فقط بايد به تجربه تأكيد نمود. مسلماً با اين طرز تفكر مديريت و اقتصاد و علوم اجتماعى و حتى اخلاق با آنچه جامعه دينى اعتقاد دارد مختلف است.
بنابراين عزيزانى كه همّ دينى دارند و خود را در مقابل، خداى متعال مسئول مى دانند علاقمندند كه اين علوم را با ملاك هاى خود آن علم نه از منظر تنگ تجربه، بازسازى كنند تا در دانشگاه ها ملاك عمل قرار گيرد.
امّا همه ما مى دانيم كه هيچ جامعه اى از اقتصاد و يا علم اقتصاد بى نياز نيست. امّا ديدگاه اسلام در مورد اقتصاد با ديدگاه غربيان تفاوت فاحشى دارد. در آيين اسلام اقتصاد وسيله است نه هدف و به اصطلاح «ما ينظر به» است و نه «ما ينظر فيه». لذا گردآورى ثروت در اقتصاد اسلامى بايد از طريق مشروع باشد. درآمدهايى كه از طريق ربا، احتكار، و خداى ناكرده از طريق اعمال نامشروع به دست مى آيند فاقد ارزش هستند. در حالى كه در اقتصاد غربى محدوديت بسيار كم و فقط اموال مسروقه و حداكثر درآمد از طريق مواد مخدر ممنوع است.
اكنون سؤال مى شود كه در دانشگاه هاى ما كدام اقتصاد بايد تدريس شود؟ پاسخ روشن است كه روش دوم با اصول ما سازگار نيست. مقصود مدافعان علوم انسانى اسلامى چنين پالايشى است نه ايجاد علم جديد. علم عوض نمى شود امّا دگرگونى در آن امكان پذير است. امروز رباخوارى در غرب يك درآمد رسمى است و بانك هاى بزرگ از اين راه درآمدهاى هنگفتى به جيب مى زنند و عملاً منطق جاهليت را زمزمه مى كنند: (إِنَّمَا الْبَيْعُ مِثْلُ الرِّبَا)، در حالى كه در اقتصاد اسلامى (وَأَحَلَّ اللهُ الْبَيْعَ وَحَرَّمَ الرِّبَا)است.
مسلماً علم اقتصاد در كشورهاى سوسياليستى با آنچه در كشورهاى سرمايه دارى است تفاوت روشن دارد. هر كشورى طبق اصول خود اين علم را تعديل مى كند. اگر كشور اسلامى دست به اين كار زد نبايد گفت اين علم غربى است و بايد به همان متد تدريس شود.
از اين بيان همچنين روشن مى شود كه مديريت ها در هر كشورى تابع قانون و اصول اساسى خودش مى باشد. اسلام كه در مسائل مديريت بهترين اصول را داراست نمى توان آنها را ناديده گرفت و مديريت غربى را بدون پالايش در محافل دانشگاهى عيناً تدريس نمود.
همچنين هيچ ملتى نمى تواند بدون اصول اخلاقى زندگى كند. و همه ما نيك مى دانيم كه بين اخلاق در حوزه اسلام با اخلاق در برخى از مكاتب غربى تفاوت آشكار است.
به طور قطع در اخلاق اسلامى قيود و حدودى هست كه عقل عملى آن را ايجاب مى كند. امّا در غرب، برخى از متفكران معاشرت هاى دو جنس مخالف را كاملاً مشروع لحاظ مى كنند به شرطى كه به تجاوز جنسى نرسد و فرزند نامشروع به بار نياورند، حال اين مرزبندى، امكان پذير است يا نه فعلاً در اين باره سخن نمى گوييم در حالى كه در اسلام مسأله به گونه اى ديگر است، آيات سوره مباركه نور، حدود معاشرت را روشن كرده است. و آيا دانشمندان اسلامى نبايد بر اساس معيارهاى اخلاقى اسلامى نظريه پردازى كنند.
بالأخره بايد يكى از اين سه ضلع را انتخاب كرد: 1. دانشگاه هاى ما قيد تدريس اين علوم انسانى با مبانى مادى گرى را بزنند و اصولاً از چرخه تدريس حذف شوند. 2. دانشگاه هاى ما اين علوم را به نحو غربى بدون نظريه پردازى اسلامى و نقد و انتقادى بر آن تدريس كنند. 3. دانشگاه هاى ما اين علوم را همراه با نظريه پردازى هاى اسلامى تدريس كنند و به اصطلاح به تحرير اين علوم بپردازند و در حقيقت كارى كنند كه خواجه كه به نام تحرير اقليدس انجام داد، (البته نام واقعى كتاب «تحرير اصول المهندسة والحساب» است هر چند به نام تحرير اقليدس بوده است).
جان كلام آن كه معناى علوم انسانى اسلامى آن است كه 1. موضوع اين علوم انسانى كه انسان است، بر خلاف نظريات دانشمندان غربى بريده از مبدأ و غايت الهى نباشد. 2. با روش صرفاً تجربى، به انكار و بحث و بررسى در حوزه الهيات و مابعدالطبيعه نپردازيم كه از توان روش تجربى خارج است، 3. اهداف و غايت انسان را كمال و فضايل الهى و اخلاقى و حيات جاودانه بدانيم نه صرفاً لذت طلبى و سودطلبى در اين دنياى مادى.
طبعاً وقتى ديدگاه ما نسبت به آفرينش انسان و غايت و هدف از خلقت او عوض شود، نظريات اين حوزه نيز دگرگون خواهد شد. واين است معناى علوم انسانى اسلامى.
4. كلمه زيبايى كه آقاى دكتر داورى فرمودند بسيار ارزشمند است (هيچ علمى را با ملاك بيرون از آن نمى توان سنجيد) اين يك مسأله اى است كه در حوزه علميه هم مطرح است.
مرحوم آيت الله بروجردى(رحمه الله)(1292ـ 1380هـ.ق) در درس اصول مى فرمودند: اصول ما تكامل پيدا نكرده بلكه تورم به آن راه يافته است. مرحوم طباطبايى(1321ـ 1402هـ.ق) كه قهرمان تفكيك علوم تكوينى از اعتبارى بود مى فرمود از زمانى كه قوانين فلسفى كه بر تكوين تكيه مى كند به علوم اعتبارى مانند اصول راه يافت علم را از مجراى خود بيرون برد.
بنابراين جمعى از اساتيد دانشگاه كه به نام شوراى تحول علوم انسانى دور هم گرد آمده اند، نمى خواهند علوم انسانى را با ملاك بيرون از آن بسنجند بلكه با ملاك هاى خود آن علم اما در يك چارچوب معين و آن اين كه انسان مخلوق خداست و حيات جاودانه دارد و اعمالش تحت حساب و كتاب است و زندگى او در روز رستاخيز مورد بازخواست مى شود. علوم انسانى را مورد تدوين قرار دهند.
5. اين كه در پايان مى فرمايند:«خوب است كه اگر مى توانيم به جاى بحث در علوم اجتماعى و انسانى درباره شرايط امكان تجربه عهد دينى و بناى يك جامعه اسلامى بينديشيم» كلام ارزشمند است ولى مانع نيست كه انديشمندان به صورت تقسيم كار درباره هر دو موضوع تلاش كنند و كشورهاى اسلامى را از وابستگى به افكار غربيان رهايى بخشند.
در اينجا بايد رفع توهم شود، هدف علوم انسانى اسلامى اين نيست كه فرآوردهاى علمى غربيان را ناديده بگيريم يا به دور كشور ديوارى بكشيم و از ورود اين افكار جلوگيرى كنيم، اين يك توهمى است كه برخى دارند كه بر خلاف گفتار پيامبر گرامى اسلامى(صلى الله عليه وآله وسلم) است كه مى فرمايند:«اطْلُبُوا العِلْمَ وَلَو بِالصِّينِ»، بلكه مقصود آن است كه با همان مبانى خاص آن علم و با توجه به اصول مسلم و صحيح در علم مديريت و اقتصاد و علوم اجتماعى نظريه پردازى كنيم. چه بسا ممكن است در پاره اى از مسائل وحدت نظر داشته باشيم در برخى ديگر از هم جدا باشيم.
اينجانب در پايان از هر دو استاد گرامى تقدير و تشكر مى نمايم.
با احترام
محمد محمدرضايى
استاد فلسفه دين دانشگاه تهران و رئيس كارگروه
تخصصى فلسفه دين و كلام جديد شوراى تحول علوم انسانى
5 اسفند 1396
شرط تبلیغ
امیرالمؤمنین علیه السلام آموختن و تربیت خویش را ارزشمندتر از آموزش و تربیت مردم دانستند .
وَ قَالَ علیه السلام مَنْ نَصَبَ نَفْسَهُ لِلنَّاسِ إِمَاماً- [فَعَلَيْهِ أَنْ يَبْدَأَ] فَلْيَبْدَأْ بِتَعْلِيمِ نَفْسِهِ قَبْلَ تَعْلِيمِ غَيْرِهِ وَ لْيَكُنْ تَأْدِيبُهُ بِسِيرَتِهِ قَبْلَ تَأْدِيبِهِ بِلِسَانِهِ وَ مُعَلِّمُ نَفْسِهِ وَ مُؤَدِّبُهَا أَحَقُّ بِالْإِجْلَالِ مِنْ مُعَلِّمِ النَّاسِ وَ مُؤَدِّبِهِم.
امیرالمؤمنین(ع) فرمود: هرکس خود را امام(پیشوای) مردم قرار دهد، پیش از آموزش دیگران باید از آموزش خود آغاز کند و [برای هدایت مردم نیز] باید تبلیغ رفتاری او پیش از تبلیغ زبانی او باشد
و کسی که خود را آموخته و تربیت کرده باشد، از کسی که [فقط] به مردم آموزش می دهد و آنها را تربیت می کند به احترام و تکریم سزاوارتر است.
نهج البلاغه(صبحی صالح)، ص480
برگزاري ياز دهمين جلسه درس اخلاق و دوره مهارت هاي زندگي
وَ اِنَّکَ لَعَلَیٰ خُلُقٍ عَظیم
به اطلاع طلاب گرامی می رساند؛ پیرو برگزاری جلسات درس اخلاق توسط حضرت آیت الله العظمی مکارم شیرازی «دامت برکاته» و دوره مهارتهای زندگی توسط کارشناسان محترم ، در روزهای چهارشنبه، ساعت 18:45 در حوزه علمیه امام کاظم سلام الله علیه، این امکان فراهم گردیده است که طلاب محترم حوزه های علمیه خواهران سراسر کشور بتوانند از این جلسات به صورت برخط (آنلاین) بهرهمند گردند.
براي شركت به صورت آنلاين در جلسات درس اخلاق و دوره مهارت هاي زندگي مي توانيد از طريق ذيل اقدام نماييد
شبکه کوثرنت>> سامانهها>> سامانه سیما>> درسهای موجود>> مرکز آموزشهای غیرحضوری (فرهنگی)>> جلسات درس اخلاق و دوره مهارتهای زندگی>>
توجه: شرکت در این جلسات به صورت آزاد بوده و نیاز به ثبت نام نیست تنها با یکبار ورود به صفحه درس اخلاق، ماژول جلسه در قسمت “درس های من” قابل مشاهده و دسترسی خواهد بود.
در صورت بروز هر گونه مشکل در روند ثبت نام با شماره 02532144527 (واحد فرهنگی) از ساعت 9 الی 12 تماس حاصل فرمایید.