پاسخی بر شبهات پیرامون سرود سلام فرمانده
در این نکته با آقایان هم نظریم که این سرود صرفا ایرانی نیست. بله! حقیقتا ایرانی دانستن آن خطاست. این یک اثر جهانی است و از این روست که شاهد اجرای آن در پاکستان و عراق و سوریه و لبنان و بنگلادش و نیجریه و تاجیکستان و… هستیم.
این سرود جذاب که با هم خوانی کودکان و نوجوانان به اجرا در آمده، دارای محتوای غنی است که برگرفته از اعتقادات مذهبی-ملی خوانندگان است.
از آنجا که اجرای این سرود به سرعت در سطح جامعه به پویش همگانی تبدیل شد، بازتاب گسترده ای در رسانه های جهانی داشت و لذا شاهد هجمه سنگینی از انتقادات و مخالفتها با این پویش هستیم.
آنچه دشمن را نگران و عصبانی کرده، نهادینه شدن این اعتقادات در میان کودکان و نوجوانان ایرانی است وآن را خطر جدی برای فرهنگ مبتذل خود می دانند، لذا از هیچ توهین و تحقیر و تفسیر ناروایی در این زمینه کوتاهی نکردند و غیر از این هم از آنها انتظار نمی رفت؛ اما آنچه جای تعجب و حیرت دارد برخی انتقادها و نظرات منتقدان داخلی است که عموماً فرصت اظهار نظر در مسائل مهم فرهنگی و اجتماعی را ندارند، اما به یکباره احساس مسئولیت نموده و به ابراز نظرات کارشناسانه خود درباره این سرود پرداخته اند. از جمله این که: محتوای شعری را بسیار بد دانسته اند هرچند اذعان به اثرگذاری آن دارند؛ یا این که این سرود را کالای تبلیغاتی معرفی نموده و الفاظ آن را متناسب با ادبیات عاطفی و فطری کودکان نمی دانند.
همچنین برخی حضرات معتقدند: این سرود یک اثر ایرانی نیست و منطق نظامی گری دارد و حتی یکبار لفظ «ایران» در آن گفته نشده! و اشکالات بی ربط دیگری که با اندکی تعقل پاسخش را خواهند یافت.
اما سوال ما از این بزرگواران این است که این آقایان محترم، چرا زمانی که بعضی کودکان در برنامه های تلویزیونی به انجام کارهای نمایشی خارج از توان خود می پردازند به یاد فطرت کودکان نیفتاده و مخالفتی ابراز نمی نمایند؟
چرا به رواج شعرهای مبتذل برخی خوانندگان بی هویت که بر سر زبان کودکان می افتد، واکنشی نشان نمی دهند و آن را مورد نقد و بررسی قرار نمی دهند؟؛ چرا با وجود این همه دغدغه مندی تاکنون شاهد آثار فاخر ایرانی با ادبیات خوب از آنها نیستیم و …
البته در این نکته با آقایان هم نظریم که این سرود ایرانی نیست. بله! حقیقتا ایرانی دانستن آن خطاست. این یک اثر جهانی است و از این روست که شاهد اجرای آن در پاکستان و عراق و سوریه و لبنان و بنگلادش و نیجریه و تاجیکستان …. هستیم.
بله! عقاید اسلامی را منحصر به یک کشور و یک منطقه دانستن خطاست.
در پایان خوب است اشاره کوتاهی به برخی از مفاهیم و عبارت های این سرود شود تا قضاوت درباره خوب و بدی محتوا را به مخاطب فهیم خود بسپاریم.
- اعتقاد به وجود امام زمان (عج) به عنوان امام حی و حاضر که با عبارت “سلام فرمانده” ابراز می گردد، زیرا یکی از شئون فرمانده، ناظر بودن به حال سپاهیان و توجه به آنهاست.
- خواننده با استفاده از عبارت “عشق جانم ، عشق روزگارم ” که از الفاظ و ادبیات امروزی است با تمام وجود حس علاقمندی خود را ابراز نموده و مصداق حقیقی عشق بچه شیعه را معرفی می نماید.
- خواننده با بیان این مطلب که : “دنیا بدون تو معنایی نداره ” ضرورت تلاش برای فراهم آوردن زندگی عصر ظهور را تداعی نموده و خلأ وجود امام حی و حاضر را به تصویر می کشد.
- در عبارت ” بیا جون من بیا…” استفاده از ادبیات گفتاری راحت و بدون تکلف برای صحبت و ارتباط گیری با امام زمان(عج) بیان شده است.
- معرفی افراد شاخص و تاثیرگذار ولایی ، سیاسی و … در طول تاریخ (علی بن مهزیار، میرزا کوچک خان) جهت ارائه الگو به نسل جوان و شناخت این افراد از دیگر مزیت های محتوایی این سرود است.
- پیوند بین فرماندهی امام زمان(عج) و فرا خوانده شدن توسط” سید علی” به عنوان نائب امام زمان ، ضرورت همراهی و اطاعت از رهبر جامعه اسلامی و همراهی با ولایت را با عبارتی ساده و روان بیان می دارد.
- عهدهای پایانی این سرود نیز در واقع تأکیدی است بر وظایف منتظران و الگو گیری از همه افرادی که در را ه تحقق حکومت امام زمان (عج) به هر نحوی گام برداشته اند: همچون بهجت ها و حاج قاسم ها …
اللهم عجل لولیک الفرج
همایون فرد-حوزه نیوز
روش جالب تربیت فرزند
آيت الله شاه آبادي (ره) استاد عرفان حضرت امام خميني (ره) توصيه ميكرد كه اگر به عنوان مثال، فرزند شما نياز به كفش دارد، گرچه شما دير يا زود آن را تهيه خواهيد كرد، به فرزند خود بگوييد: «عزيزم، بابا بايد پول داشته باشد. مگر نميداني خدا روزي رسان است؟ پس از خدا بخواه زودتر به پدر پول بدهد تا برايت كفش بخرد».
?️اين كودك قطعاً دعا خواهد كرد و پدر نيز قطعاً پولي به دست خواهد آورد. پس كفش را از خدا ميداند و عاشق خدا ميشود؛ يعني از همان كوچكي ميآموزد كه پدر فقط واسطه ی رزق و روزي است. در اين صورت، پدر دست فرزندش را در دست خدا گذاشته است
#مباهاة_النبی؛ معرفی کتاب-1
کتاب نقشه شیطانی کرونا : نقش دشمن در نسل کشی جمعیت مقاوم و دیندار محبوب
|
تأثیر دعای پدر و مادر برای آخرت فرزند چقدر است؟
✍️ پاسخ:
✅ بدون شک دعای پدر و مادر برای آخرت انسان نيز موثر خواهد بود و باعث سعادت اخروی انسان میگردد.
? به نظر میرسد کثرت رواياتی که درباره اثر دعای والدين در دنيا وارد شده است اين سوال را پيش آورده است. در حالی که اثرات اصلی اعمال در آخرت ظاهر میشود و اگر اثراتی در دنيا هم دارد برای تشويق افراد به انجام اين افعال خير است.
? امام علی (علیه السلام) میفرمايد: الدنيا مزرعة الآخره دنيا کشتزار آخرت است هر عملی که انسان در اين دنيا انجام دهد و يا ديگران برايش انجام دهند در آخرت اثر آن را خواهد ديد. دعای پدر و مادر باعث خواهد شد که زندگی دينی و حتی مادی انسان در اين دنيا نيکو گردد و اعمال نيکی برای آخرت ذخيره کرده و سعادت آن دنيا نيز به دست آورد.
? در روايت آمده است:
شخصی به امام صادق عليه السلام عرض کرد: «پدرم به حدّی پير و ناتوان شده که او را برای قضای حاجت، حمل میکنم و میبرم. امام صادق عليه السلام فرمود: اگر قدرت داری، خودت اين کار را انجام بده و خودت بر دهان او غذا بگذار تا اين عمل، سپر آتش فردايت باشد [و تو را به بهشت ببرد].
? دعای پدر و مادر در حق فرزند يکی از مهمترين اين عوامل سعادت دنيوی و اخروی است که اثرات فراوانی چه در دنيا و چه در آخرت داد. امام صادق عليه السلام فرمود: سه دعاست که رد نمیشود و يکی، دعای پدر براي فرزندش است، زمانی که به او نيکی کند.
? همانطور که در مقابل اگر کسی موجب نفرين و عقوق والدين قرار گيرد در دنيا و آخرت عقوبتش را میبيند درباره عاق والدين در روايات داريم که بوی بهشت را نمیشنود.
? در مقابل کسی که مهربان به والدين باشد بهشتی خواهد بود: سيد الأبرار يوم القيامه رجل برّ والديه. بهترين نيکوکار در روز قيامت، مردی است که به پدر و مادر خود، نيکی کند.
? امام صادق میفرمايد: روز رستاخيز، چيزی مثل سپر آورده میشود و در بهشت بر سر مؤمن افکنده گردد و او را داخل بهشت میکند و گفته میشود که اين، به سبب نيکی به والدين و خويشان و مؤمنان است.
? پینوشت:
(1). من لا يحضره الفقيه، ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، قم، ۱۴۱۳ قمری، چاپ: دوم، ج ۴ ، ص ۳۹۹
? منبع: مرکز ملی پاسخگویی به سوالات دینی
#تربیت_فرزند
چگونه دانش آموزان را به نماز جماعت علاقه مند کنیم؟
1- پیشنهاد می شود که خانواده ها و اولیا دانش آموزان به مسئله ی نماز و مسائل دینی در منزل اهمیت دهند و دانش آموزان خود را برای خواندن نماز به وسیله های مختلف تشویق نمایند.
2- باید همکاری بین دو نهاد مهم خانواده و مدرسه در تربیت دینی دانش آموزان باشد و تا دانش آموزان را بتوان با مسائل دینی و اعتقادی بیشتر آشنا کرد
3- آشنا نمودن خانواده ها به شیوه های تاثیر گذاري بر فرزندانشان.
4- آشنا کردن دانش آموزان با فلسفه ي مسائل مذهبی و این موضوع که اصلا چرا ما باید نماز بخوانیم و فلسفه عبادت خدا چیست
5- معرفی الگو های شایسته در مسائل مذهبی .
6- استفاده از امام جماعت های جوان و خوش زبان که بتوانند ارتباط خوبی با دانش آموزان برگزار کنند و دانش آموزان بدون هیچ ترسی سوالات شرعی خود را از آنها بکنند
7- برگزاری مسابقات گوناگون در رابطه با نماز ؛ مثل : مسابقه ي انشا ، کتا ب خوانی و… .
8- مشارکت وهمکاری تمام اولیا ء مدرسه در تربیت مذهبی دانش آموزان واین امر را فقط وظیفه ي مربی تربیتی ندانیم .
9- سپردن امور اجرایی نماز به خود دانش آموزان و حتی می توان کل مسئولیت ها را به دانش آموزان داد که حتی مسئولین و معلمان مدرسه هم در نماز جماعت شرکت نکنند و دانش آموزان خودشان نظم و انضباط را در نماز خانه برقرار نمایند .
10- استفاده از فرشهای سجاده ایی در نماز خانه و همچنین استفاده از گلاب و عطر برای خوشبو کردن فضای مدرسه که به جذب بیشتر دانش آموزان به نماز جماعت کمک می کند .
11- پیشنهاد می شود سازمان های آموزش و پرورش و مدیران محترم مدارس با معلمان برای بهسازی و امکانات هرچه بهتر و بیشتر نمازخانه ، سرویسهای بهداشتی و وضوخانه مورد نیاز همکاری نمایند .
12- پیشنهاد می شود برای انجام هر کاری تشویق فراموش نشود همچنین می توان برای تشویق فعالین نماز از اردوهای تشویقی تحت عنوان اردوی نماز استفاده کرد .
13- در بین نماز ، احکام و قصه های قرآنی گفته شود و مسابقات فکری با اهداء جوایز برگزار شود .
بخشی از مقاله چگونه توانستم دانش آموزانم را به نماز جماعت علاقه مند کنم؟
کمی بیشتر درباره «یک جوان هاشمی علوی»
علی اکبر(ع)، از جوانی مجموعه ای از خوبی ها و فضیلت ها و نمونه ای روشن از فضایل عترت پاک پیامبر(ص) بود. حتی کسی چون معاویه هم که دشمن خاندان عصمت بود، به فضایل او اقرار داشت. روزی در حضور معاویه سخن از این بود که «رهبری دینی» شایسته ی کیست؟
حاضران گفتند: تو شایسته ترینی.
ولی خود معاویه گفت: نه، چنین نیست. علی فرزند حسین بن علی(ع) شایسته ترین است، چرا که هم از نسل پیامبر است، هم شجاعت بنی هاشم در او جلوه گر است، هم سخاوت بنیامیه!…(1)
البته سخاوت بنیامیه ادعای بی اساس است. وقتی از زبان دشمن چنین اعترافی شنیده شود، دوستان چه خواهند گفت؟ این که معاویه در شام، درباره ی او چنین تعبیراتی را بر زبان جاری می کند، نشانه ی آن است که آوازه ی کمالات او فراتر از حجاز رفته بود.
تربیت ولایی و تأدیب شایسته، سبب شده بود علی اکبر(ع) همواره در خدمت و اطاعت پدر بزرگوارش باشد و در نهایت ادب، گوش به فرمان و آمادهی جان نثاری شود.
وقتی حادثه ی قیام اباعبدالله(ع) پیش آمد و امام برای مبارزه با فساد و طغیان امویان، از بیعت با آنان خودداری کرد و از مدینه خارج شد، علی اکبر(ع) در رکاب و همراه پدر بود و پس از اقامت چند ماهه در مکه، چون امام تصمیم گرفت به سمت کوفه و کربلا حرکت کند، علی اکبر(ع) هم با صلابت و ایمان و عشق، در این کاروان شهادت حضور یافته بود. سخنانش در طول راه تا رسیدن به کربلا و نقشی که در آن حماسه داشت، ستودنی است.
به نقل تواریخ، وقتی کاروان حسینی به منزلگاه «قصر بنی مقاتل» رسید، پس از استراحتی کوتاه و برداشتن آب، در مسیر حرکت یک لحظه خواب چشمان حسین بن علی(ع) را گرفت، وقتی بیدار شد، فرمود: «انا لله و انا الیه راجعون، و الحمد لله رب العالمین». سه بار این جمله را تکرار کرد که به طور ضمنی اشاره به حادثهی تلخ و مصیبت و شهادت داشت.
علی اکبر(ع) که سوار بر اسب بود، با شنیدن این ذکر (استرجاع) نزد پدر آمد و گفت: «پدرجان، جانم به فدایت، برای چه استرجاع گفتی و خدا را حمد کردی؟»
امام حسین(ع) فرمود: «سر بر روی زین اسب نهاده بودم که لحظه ای به خواب رفتم. سواری را دیدم که می گفت: این گروه سیر می کنند، مرگ هم در پی آنان روان است. فهمیدم که در این سفر به شهادت خواهیم رسید.»
پرسید: «پدرجان، مگر ما بر حق نیستیم؟»
فرمود: «چرا فرزندم، قسم به خدایی که بازگشت همگان به سوی اوست، ما بر حقیم.»
علی اکبر(ع) گفت: «پس، دیگر چه باک از مردن در راه حق؟»
حسین بن علی(ع) فرمود: «خدا جزای خیر به تو بدهد؛ بهترین پاداشی که به فرزندی نسبت به پدرش می دهند.»(2)
پس از چند روز، با محاصرهی فرات از سوی دشمن، یاران امام و خیمه گاه در مضیقه ی بیآبی قرار گرفتند. هر چه به عاشورا نزدیک تر می شد، فشار کمبود آب بیش تر می شد و برداشت آب از فرات مشکل تر می گشت.
روز هشتم محرم، امام حسین(ع) علی اکبر را همراه سی سوار برای آوردن آب به شریعهی فرات فرستاد تا با شکستن حلقه ی محاصره، آب به خیمه ها بیاورند. گرچه هدف، صرفاً آوردن آب بود، ولی این هدف جز با درگیری با سپاه خصم و مأموران عمرسعد، میسر نبود.
آن گروه، صفوف دشمن را متفرق ساختند و وارد فرات شدند، مشکها را پر از آب کرده به سوی خیمه ها حرکت کردند. در برگشت نیز با سربازان کوفه درگیر شدند و با دلاوری و شهامتی که از خود نشان دادند، توانستند با موفقیت آب را به خیمه گاه برسانند.(3)
در شب عاشورا
برای یاران امام حسین(ع) به ویژه جوانان بنیهاشم، شب عاشورا شبی ارجمند و سرنوشت ساز و لحظهی تجلی عشق و ایمان بود. جوانان هاشمی یکدیگر را سفارش میکردند که فردا باید با استفاده از این فرصت طلایی، بزرگترین حماسهی فداکاری را در راه عقیده و حمایت از امام بیافرینند.
علی اکبر(ع) از جمله کسانی بود که اصرار داشت در نبرد فردا و در میدان حق، پیشتاز باشد. وقتی سیّد الشهدا(ع) خطاب به آن جمع دلیران مؤمن فرمود: «تاریکی شب شما را فرا گرفته است، بیعتم را از شما برداشتم. از تاریکی شب استفاده کنید و متفرق شوید و هر کدامتان دست کسی از خاندانم را بگیرید و بروید، این قوم در پی من هستند و اگر به من دست یابند، با کس دیگر کاری ندارند.»
این سخنان بازتابهای خاصی را برانگیخت و جوانان و اصحاب، هر کدام با کلامی ابراز وفاداری و استقامت و آمادگی برای شهادت کردند.
اولین سخن را ابوالفضل العباس(ع) و علی اکبر(ع) بیان کردند و گفتند:
«چرا چنین کنیم؟ هرگز مباد که پس از تو زنده بمانیم.»
سپس جوانان بنیهاشم سخنانی در مورد ماندن و فداکاری کردن تا مرز شهادت بر زبان آوردند.(4)
یاران و بستگان امام، آن شب تا سحر با شوق شهادت به عبادت و تهجد و آماده سازی خویش برای نبرد فردا مشغول بودند و علی اکبر هم در خدمت پدر و گوش به فرمان بود و برای دمیدن خورشید عاشورا لحظه شماری میکرد تا از پیشگامان جهاد و شهادت باشد و سخنی را که در راه آمدن به کربلا به پدرش گفته بود (اگر ما بر حقیم، پس باکی از مرگ نداریم)، به اثبات برساند.
عاشورا، روز حماسه
خورشید عاشورا دمید. نبرد میان جبههی حق و باطل آغاز شد. یکایک اصحاب امام به میدان رفتند و شهید شدند. وقتی هیچ کس از آنان باقی نماند، نوبت به جوانان بنیهاشم رسید تا پای در میدان بگذارند.
علی اکبر(ع)، جوانی رشید و شجاع، خوش سیما و خوش سخن بود و گفتار و حرکاتش همه را به یاد پیامبر خدا میانداخت. به حضور امام حسین(ع) آمد و از پدر اذن میدان خواست. پدر هم اجازه داد. سوار بر اسب شد و آهنگ رفتن به میدان کرد.
پدر و پسر با هم خداحافظی کردند، اما امام، با نگاهش جوان رشید خود را زیر نظر داشت و با حسرتی دردناک و در عین حال با شوقی فراوان به قد و بالای فرزند نگاه میکرد؛ نگاه کسی که از بازگشت او مأیوس باشد.
حسین بن علی(ع) دست زیر محاسن خود برد، نگاهش را به آسمان متوجه ساخت و با سخنانی که نشان دهندهی جایگاه والای علی اکبر و محبت پدر به این فرزند دلاور بود، چنین گفت:
«خدایا! شاهد باش که شبیهترین مردم به پیامبرت در چهره و گفتار و منطق و عمل را به سوی این قوم فرستادم. ما هرگاه مشتاق پیامبرت میشدیم، به سیمای این جوان نگاه میکردیم. خدایا! برکات زمین را از این قوم بگیر و جمعشان را پراکنده و متلاشی کن. اینان ما را دعوت کردند تا یاریمان کنند، ولی با جنگ و قتالشان بر ما تعدی و تجاوز کردند.»(5)
آن گاه علی اکبر به میدان شتافت، در حالی که هیبت پیامبر(ص) و شجاعت علی(ع) و استواری حمزه و بزرگ منشی حسین بن علی(ع) را داشت.
در معرفی خود رجز میخواند و به آن رو به صفتان حمله میآورد. رجزهای حماسی او چنین بود:
«من علی، فرزند حسین بن علی هستم، از گروهی که جد پدرشان پیامبر خداست. به خدا سوگند، هرگز نباید ناپاکزاده بر ما حکومت کند. من با این نیزه و شمشیر، در دفاع از حق و یاری پدرم، آن قدر با شما خواهم جنگید که نیزهام خم شود و شمشیرم کند گردد. بر شما ضربت خواهم زد، ضربتی شایستهی یک جوان هاشمی علوی.»
علی اکبر نبردی شجاعانه کرد و گروه بسیاری را بر خاک هلاکت افکند. ضربات و حملههای او چنان کاری بود که سپاه دشمن را به هراس افکند، به نحوی که هنگام حملهی او، صدای «الحذر، الحذر» (مواظب باشید) از نیروهای دشمن برمیخاست.
رزم پرشور او، در آن هوای گرم و با لبی تشنه در آن نیم روز داغ، آن هم با سلاح و تجهیزات سنگین او را به شدت خسته و بیتاب کرد. لحظهای دست از جنگ کشید و به خیمه گاه آمد تا آبی بنوشد و نیروی تازهای بیابد، ولی در خیمهها آب نبود و حسین(ع) تشنهتر از علی اکبر(ع) بود.
امام به او فرمود: «پسرم! بر حضرت محمد(ص) و علی(ع) و بر من سخت و ناگوار است که از من کمک و آب بخواهی و یاری تو برایم میسر نباشد.»
سپس از وی خواست دوباره به میدان برود و بجنگد و اظهار امیدواری کرد که از دست رسول خدا(ص) سیراب شود.
شهادت سرخ
حضرت علی اکبر(ع)، چند بار رفت و برگشت و در هر نوبت، رزمی نمایان کرد و در نهایت در حلقهی محاصرهی سپاه دشمن قرار گرفت و از هر طرف بر پیکر او ضربه زدند و آن قدر مجروح شد و خون از بدنش رفت که بر زمین افتاد.
ستارهای بود که بر خاک افتاد. حسین(ع) با شتاب خود را به علی اکبر رساند و سر او را بر زانو گرفت و خاک و خون از چهره و چشم فرزند زدود. علی اکبر در آخرین لحظات، چشم خویش را گشود و به سیمای سالار شهیدان نگاه کرد و… جان باخت، در حالی که حدود 27 سال از سن او میگذشت.
حسین(ع) که این قربانی را در راه خدا داده بود، در پیش گاه خدا سربلند و مفتخر بود. خم شد و صورت بر صورت خونین پسر گذاشت. سپس از جوانان هاشمی کمک خواست تا جسد آن شهید را از میدان به عقب منتقل کنند و در خیمهی مخصوص شهدا قرار دهند.(6)
بعد عاشورا
سه روز بعد، وقتی امام سجاد(ع) برای دفن پیکر امام و شهدا از کوفه به کربلا آمد و بدن مطهر امام حسین(ع) را به خاک سپرد، جسد فرزندش، علی اکبر(ع) را هم پایین پای آن حضرت دفن کرد.
این که ضریح امام حسین(ع) شش گوشه دارد، دو گوشهی جدا در پایین پا، محل دفن علی اکبر را نشان میدهد. امروز هر کس سالار شهیدان را زیارت میکند، این جوان با ایمان را هم زیارت میکند. هر کس بر حسین بن علی(ع) سلام میدهد، بر «علی بن الحسین» هم سلام میدهد.
پی نوشت:
1- مقاتل الطالبیین، ص 31. بعضی هم این سخن را دربارهی علی بن الحسین، امام سجاد(ع) دانستهاند.
2- ارشاد مفید، ص 226 و عبدالرزاق المقرم، علی الاکبر، ص 69.
3- عبدالرزاق المقرم، علی الاکبر، ص 71.
4- همان، ص 74.
5- بحارالانوار، ج 45، ص 43.
6- همان.