حکایت واقعی زیبا و پندآموز زود قضاوت نکن
20 خرداد 1399
خانم معلمی تعریف میکرد: در مدرسه ابتدایی بودم، مدتی بود تعدادی از بچهها را برای یک سرود آماده میکردم. به نیت اینکه آخر سال مراسمی گرفته شود برایشان. پدر و مادرشان هم دعوت مراسمند و بچهها در مقابل معلمان و اولیا سرود را اجرا کنند. چندین بار تمرین… بیشتر »
نظر دهید »