4 روز تا...
تجربه های یک عکاس تازه کار در سفر اربعین
شبی با بقیع
اى بقیع! تربت پاك تو، توتیاى چشم عرشیان عالم است. فضاى عطرآگین تو، مشام عشاقت را تا ابد پر كرده است.
در شب هاى آرام تو، غلغله اى از ورد ملائك به پاست. ماه در پرتو پرفروغت روى تابیدن ندارد.
نور ستارگان آسمان پرتوى از سنگریزه هاى مزار توست.
انوار ملكوتى تو روشن تر از جمله ى كهكشان هاى عالم است. خاك آسمانى جمله افلاك در تو آرمیده اند.
تصویر تو بلندترین فریاد مظلومیت تاریخ هستى است. در درونت اسرار آمیزترین رازهاى هستى نهفته است. نقش تو مهر مظلومیت آل الله بر پهنه ى این كره ى خاكى است. در حدیث حرمتت زبان فصاحت الكن مانده است.
دُردانۀ کربلا
(حضرت رقيه (علیها السلام))
در میان کاروان اُسرای کربلا (اهلبیت امام حسین (علیه السلام)) دختر کوچکی بود به نام «رقیه»؛ رقیه (علیها السلام) سه سال بیشتر نداشت و همراه اسیران در شام بود. او علاقهی زیادی به پدر (امام حسین (علیه السلام)) داشت.[1]
بعد از شهادت اباعبدالله (علیه السلام)، حضرت رقیه (علیها السلام) شب و روز گریه میکرد و از دیگر اُسرا سؤال میکرد: «أَینَ أَبِی؟؛ پدرم کجاست؟» به او میگفتند: پدرت به سفر رفته است. تا اینکه شبی پدر را در خواب دید. از خواب بیدار شد گریه کرد، گریبان عمّهاش زینب را گرفت و میگفت: عمّه جان پدرم را میخواهم.
سایر اُسرا هرچه او را نوازش کردند تا آرام شود، آرام نگرفت و گریه میکرد. با گریهی دلسوز او همهی اهلبیت(علیهم السلام) به گریه افتادند و ناله و فغان سردادند؛ صدای گریهی آنان به گوش یزید ملعون رسید! پرسید: چه خبر است؟ وقتی او را از ماجرا مطلع ساختند، دستور داد: سر پدر را برای او ببرید، بلکه تسلّی یابد.
سر مبارک حضرت اباعبدالله الحسین (علیه السلام) را در طبقی گذاشته و پارچهای روی آن انداختند و نزد حضرت رقيّه (علیها السلام) آوردند. دختر سه سالهی امام حسین (علیه السلام) پرسيد: این چیست؟
گفتند: آن چیزیست که طلب نمودی! رقیه پارچه را برداشت، ناگهان چشمش به سر بریدهی پدر افتاد؛ سر را از میان طشت برداشت و به سینهاش چسبانید و میگریست و میگفت:
«یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی خَضَبکَ بِدِمائکَ! یا أبَتاهُ، مَنْ ذَا الَّذی قَطع وَرِیدَیْکَ! یا أبتاهُ مَنْ ذَا الَّذی أَیتمنی علی صِغَر سِنّی! یا أبَتاهُ، مَنْ بَقی بَعْدَک نَرْجوه؟ یا أبَتاهُ، مَنْ لِلْیتیمة حَتّی تَکْبُر؛[2] پدر جان، کی تو را با خونت خضاب کرد! ای پدر کی رگهای گردنت را برید! ای پدر، کی مرا در کودکی یتیم کرد! پدر جان، بعد از تو به که امیدوار باشیم؟ پدرجان، این دختر یتیم را کی نگهداری و بزرگ کند.»
و از این سخنان با پدر گفت تا اینکه لب بر دهان شریف پدر نهاد و سخت گریست و غش کرد و از هوش رفت.
چون او را حرکت دادند از دنیا رفته بود.[3]
شعر
بابا بيا که قلب من از غصّه آب شد
کاخ ستم زسيل سرشکم خراب شد
بابا بيا که در هوس شوق ديدنت
چشم کبود و مضطربم، غرق خواب شد
از ضرب کعب ني، نفسم بند آمده
سيلي زدن به روي يتيمت ثواب شد
ديگر نمانده زينتي از بهر دخترت
از بسکه پنجههاي ستم پُر شتاب شد
از ما شکست حُرمت و از تو لب کبود
واي از جسارتي که به بزم شراب شد[4]
پی نوشت ها:
[1]. المنتخب فی المرائی و الخطب، فخر الدین طریحی، کتابخانه آیت الله مرعشی نجفی، قم، ص136.
[2]. نفس المهموم، شیخ عباس قمی، انتشارات علمیه اسلامیه، تهران، ص456.
[3]. همان.
[4]. شاعر: احسان محسنیفر.
منبع : ماهنامه اطلاعرسانی، پژوهشی، آموزشی مبلغان شماره 183.
7 صفر ، سالروز ارتحال حضرت آيت الله مرعشي نجفي رحمه الله علیه
آیت الله مرعشی نجفی رحمه الله علیه نقل میفرمود:
روزی در حال عبور از قیصریه نجف ، عده ای از اهل علم را دیدم که در محلی تجمع کرده اند. فکر کردم آنجا برنامه ای است . من هم رفتم جلو، دیدم کسی با چوب ایستاده و کتاب هایی را به حراج گذاشته است . (علما در آن زمان زیاد بودند، کسی که فوت می کرد بازماندگانش می آمدند آنجا کتاب ها را می فروختند.) یک مقدار که ایستادم دیدم بیشتر این ذخایر اسلامی و شیعی را شخصی به نام کاظم با پول زیادی می خرد. تقریباً اکثر آنها را می خرید. سؤال کردم این شخص کیست؟ گفتند: او نماینده ي کنسول انگلیس در بغداد است .
به فکر افتادم ما مسلمان و شیعه هستیم و اینها مسیحی و کافرند منظورشان از خریداری و جمع آوری کتاب ها چیست؟ شاید اغراضی پشت این قضیه باشد و آن از دو حال خارج نیست : یا قصد از بین بردن آنها را دارند و یا می خواهند منابع دست اول شیعی را که در اختیار برخی از علما بوده جمع آوری کنند تا ما به آنها دسترسی نداشته باشیم نظیر کتاب مدینة العلم شیخ صدوق که ایشان در حدیث نوشته و بسیار مفصل بوده . اگر این کتاب الان در دسترس ما بود شاید نیازی به دیگر کتب اربعه شیعه نبود ناسخ کتب اربعه شیعه می شد. ولی قریب 400__500 سال است که دیگر رد پایی از آن در دست نیست»
و بعد از آن شبها بعد از درس و بحث در یک کارگاه برنجکوبی مشغول کار میشود و با کم کردن وعدههای غذا و قبول روزه و نماز استیجاری، پول جمع کرده و به خرید و جمعآوری کتابها اقدام میکنند
ايشان حتی یک روز بر سر خرید یک نسخه ي خطی با کاظم دلال درگیر می شوند و به خاطر همین ، ایشان را یک شب در نجف به زندان می اندازند که با وساطت مراجع آن زمان آزاد می شوند.
اينك كتابخانه ي آيت الله مرعشي نجفي در قم ، جزء بزرگترين كتابخانه هاي خطي جهان است
در اول بسياري از كتب خطي دستخطي از آيت الله مرعشي نجفي به چشم مي خورد كه نوع خريد آن بيان شده است .
به عنوان مثال : « اين كتاب را از پول يكسال نماز قضا كه براي مرحوم …. خواندم خريدم»
و يا « اين كتاب را از پول يكسال روزه ي استيجاري براي مرحوم …. خريداري كردم»
و يا « اين كتاب را از پول حمالي در مغازه …… خريدم »
ویژه نامه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها
دختر خورشید است… رقیه (سلام الله علیها) از تبار نور و از جنس آبی آسمان است. رقیه (س) جلوه دیگری از شکوه و عظمت حماسه عاشورا است. حضور این کودک خردسال در متن نهضت سرخ حسینی بی هیچ شک و شبههای اتفاقی ساده و ناچیز نبوده است، چنانکه هر یک از کسانی که در واقعه نینوا حضور داشتهاند، چون نیک بنگریم، حامل پیامی شگرف و شگفت بودهاند. به گواه تاریخ نگاران و مقتل نویسان رحلت شهادت گونه رقیه (سلام الله علیها) اندکی پس از واقعه خونین کربلا در سال شصت و یکم هجری رخ داده است و در این هنگام وی سه یا چهار ساله بوده است و نخستین نکته شگفت درباره حضرت رقیه (سلام الله علیها)، شاید همین باشد که با چنین عمر کوتاهی، از مرزهای تاریخ عبور کرد و به جاودانگی رسید، آن گونه که برادر شیرخوارش علی اصغر (علیه السّلام) به چنین مرتبهای نایل شد. به عبارت دیگر یکی از جلوههای رویداد بزرگ عاشورا تنوع سنی شخصیتهای آن میباشد که از پایینترین سن آغاز و به بالاترین سنین (حضرت حبیب بن مظاهر) ختم میگردد. نکته قابل تأمل دیگر در بررسی این مهم آن است که در پدید آوردن این حماسه بی بدیل و شکوهمند تنها یک جنسیت سهیم نبوده، بلکه در کنار اسامی مردان و پسران جانباز و ایثارگر این واقعه، نام زنان و دختران نیز حضوری پررنگ و تابناک دارد.